شعر ولادت حضرت زینب سازگار
یک نت ـ شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
آسمان بیفشان جای گل ستاره
داده حق به احمد کوثـری دوباره
بـر رخش محمّـد میکنــد نظاره
یا زینب یا زینب خوشآمدی یا زینب
جبرییل طبعم امشب این خبر داد
نخــــل آرزوی فاطمــــه ثمــــر داد
ذات حـق به حیدر کوثری دگـر داد
یا زینب یا زینب خوشآمدی یا زینب
این به خانۀ وحی یک بتول ثانیست
لالــهزار حسنش صـورت معـانیست
جاری از زبانش وحـی آسمـانیست
یا زینب یا زینب خوشآمدی یا زینب
ای همه ثنایت گفتوگوی مادر
آبـــروی حیــــدر! آروزی مــــادر!
وارث کمال و خلقوخـوی مـادر!
یا زینب یا زینب خوشآمدی یا زینب
ای که فوق هاجر آمده مقامت
مـادر مسیحـا گیـــرد احتـرامت
معجزات قــرآن ریــزد از کـلامت
یا زینب یا زینب خوشآمدی یا زینب
ای سرشت زهرا!ای بهشت حیدر!
همــــره ولایـــت! همـــــدم بـــرادر!
از هــــزار مـــریـم رتبــهات فــــراتــر
یا زینب یا زینب خوشآمدی یا زینب
مــــادر ولایـــت دختـــــرش تویـی تو
خون حق حسین وخواهرش تویی تو
جبهـــۀ امـــامت سنگـــرش تـویی تو
یا زینب یا زینب خوشآمدی یا زینب
شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
دختر زهرا خوش آمدی! زینب کبری خوش آمدی!
فاطمـــۀ دوم علـی اختــر طاهـــا خوش آمدی!
دختـر زهرا خوشآمدی! زینبکبری خوشآمدی!
مصطفی بوسه زند به روی تو فـاطمه شانه زنـد بـه مـوی تو
سلام ما همه به دخت فاطمه
دخت رسول مکرمی بلکه بتول مجسمی
مادر کل مصـائبـی عمـۀ ســادات عالمی
تــو حسیــن دگـــر فاطمـــهای تـو یگانــه دختــر فاطمــهای
سلام ما همه به دخت فاطمه
شیر خـدا را تـو دختـری بلکه بـر او شیــر دیگری
گه به روی سینۀ نبی گه به روی دست حیدری
مظهر صبر خدا تویی تویی شمع جمع شهدا تویی تویی
سلام ما همه به دخت فاطمه
ای حرمت قبلـۀ همــه، صبــر و رضـا را تــو قائمه
لب بگشا مثل مرتضی خطبه بخوان مثل فاطمه
ای ز کودکی طرفدار علی مثل مادر، همه جا یار علی
سلام ما همه به دخت فاطمه
صبر و رضا متکی به تو،صدق وصفا متکی به تو
شیر خـدا از تـو سرفـراز، دین خدا متکـی به تو
نفست حامل پیغام حسین زنــده از خطبـۀ تـو نام حسین
سلام ما همه به دخت فاطمه
عید تو میـلاد مـادر است نطق تو فریاد حیدر است
سلام برخلق و خوی توکه خلق وخوی پیمبر است
صلـــوات خالــق دادگـــرت به تـو و مـادر و جـد و پـدرت
سلام ما همه به دخت فاطمه
شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
خدای من! صـدف بحر نـور، گــوهر زاد
ادب کنید که دخت رســول، دختـر زاد
چه دختری که ز مردان دهـر، بهتـر زاد
بـرای حیــــدر کـــرار، بــــاز، حیـــدر زاد
به جلوۀ حسنینش خجسته خواهر زاد
یقیـن کنیــد کــه امالحسیــن دیگـر زاد
سلام باد بر این خواهر وبه خواهریاش خـدای داده مقـــام حسیــن پــروریاش
محمدنــد و علـــی هــر دو محــو دیدارش
نشــان بوســۀ زهـــرا بــه مـاه رخسارش
هــــزار مـــریـم و هاجـــر شــده گرفتارش
شــرف گـــرفتـه شـــرافت بـه ظل دیوارش
عفـاف و عصمـت و ایثــار، جنـس بــــازارش
فقط به روی حسین است و چشم بیدارش
برات عفو خدا ریخته است در قدمش یقیـن کنیـد بـود قلب فاطمـه حرمش
چـه دختـــری که جــلال پیامبـر دارد
ز خردسالی خـود صــولت پـــدر دارد
فرشتهایست ولی صورت بشر دارد
نه! بلکه طینتی از حـور، خوبتـر دارد
بـه سیـدالشهـــدا الفتــی دگـر دارد
ازآن جمال،محال است چشم بردارد
فقط نه محو جمالش نبی شده امشب حسینِ فاطمـه هم زینبی شده امشب
حجـــاب فـــاطمه از چــادرش نمودار است
ز کــودکی بـه علـی مثـل مادرش یار است
مقــــــام امابیهــــــاییاش ســــزاوار است
چــو ذوالفقـــار، زبـانش به خطبه کرار است
حسین از وی و وی ازحسین،سرشار است
نمــــاز نـــافلـهاش را خــــدا خریــــدار است
زهـی نمــاز شـب آن حقیقت زهـــرا که سیدالشهدا گفت التماس دعـــا
جمال اوست به چشم علی تماشایی
خطابـههـاش همـــه حیـدری و زهرایی
نکــرده شـــوی بـــود مـــادر شکیبــایی
گرفتــــه سایـهاش از آفتــــاب زیبـــایی
نهـاده چهـر بــه خــاک درش توانایـــی
نخوانـده درس، معلـم بـود بـــه دانایــی
ز خردسـالی پـرواز کــرده تـا حیدر به ذوالفقـار زبانش نوشته یا حیدر
در آسمــان علـی اختــری چنین باید
ز کوثــــر نبـــوی کوثــــری چنیــن باید
کنـار خـون خــدا خواهــری چنین باید
به حلم وصبر و رضا مادری چنین باید
به بانـــوان جهــان رهبــری چنین باید
به حق که فاطمه، دختری چنین باید
نـه صبر رفت زدستش؛به صبر فرمان داد کنـار مقتـل خون بـر امام خـود جــان داد
توکیستی که علیگونه رهبری کردی؟
بـه صبـــر و همـت و ایثار، مادری کردی
سلام بر تـو کـه خــون را پیمبری کردی
تو بـا خطابـهات اعجــاز حیـــدری کردی
تــو بـــا امـــام شهیــدان برابـری کردی
تــو مثـل فاطمـه اســلامپـــروری کردی
حسین،فلک نجات است وناخداش تویی
علــی زبـان خـدا باشـــد و صـداش تویی
سلام برتو که تـو هم فرشتـه هم بشری
سلام برتو که هم تیغ خشم وهم سپری
سـلام بــر تــو کـه در صبـــر، مادر و پدری
سـلام بــر تــو کـه بـر هفت شهر نور،دری
سـلام بـر تــو کــه در بحــر معرفت گهـری
سلام بـر تـو کـــه تیــــغ زبـــــان دادگــری
سلام بر تو که آیینـۀ حسینی تو شـرار سوختۀ سینۀ حسینی تو
تو مثـل مـادر خــود بینهایتی زینب
تو کـل کــرب و بـلا را حکایتی زینب
تو چون حسین،چراغ هدایتی زینب
تـو در صحیفــــۀ ایثــار، آیتـــی زینب
تــو بحــر موجفـــزای عنـایتــی زینب
تـو فــوق مـدح و ثنـا و روایتی زینب
مصائـب تـو بـه چشمت قلیـل بود قلیل سر بریده به چشمت جمیل بود جمیل
صدای توست صـدای خـدای ذوالمنت
سلام گـرم همـه انبیا بـه جـان و تنت
زبان تـو تبـر و خطبــههــای بتشکنت
روان و روح بزرگ علـــیست در بـدنت
یزیـد، لاشـۀ مـردار گشـت بـا سخنت
حسین بوسه زد از زیر چوب بر دهنت
هماره تا که بود آب و خاک و آتش و باد نثـار خاک رهت اشک چشم«میثم»باد!
شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
امشـب شـب میــــلاد امیـــد حسین است عیدحسین عید حسین عیدحسین است
گــویـی خـــدا کوثـــر بـه کوثــر داده امشب یـک حیــدر دیگــر بــه حیــدر داده امشب
کـوثـــر بــــه روی دامــــن کوثــــر ببینیـــد قـــرآن بـــه روی دست پیغمبــــر ببینیــد
امشــب دوبـــاره پنـــــج تــــن را آفریدنـــد احمــد، علــی، زهـــرا، حسن را آفــریدند
در پنــج مهـــر آمـــد بـــه دنیــا مــاه دیگــر یــــا آمـــــده میــــــلاد ثـــارالله دیگـــــر؟
بــــر زینــت دیـــــن خــــدا زیــــن اب آمــد الله اکبــــــر! زینــب آمـــــد زینـب آمــــــد
در خلق و خو زهــرا و ختـمالمرسلین است هنگــام خطبـــه یک امیرالمـــؤمنین است
این شیـــردخت شیـــر حــی کردگـار است فــریاد، نـه! حتـی سکوتش ذوالفقار است
هــر صبحــــدم بـــا یــــاد او یک یــــادواره هـــــر روز دازد عیــــد میــــلادی دوبــاره
چشــم علــی بـــر چهـــرۀ زهرایی اوست در چشم شیعـه اشـک عاشورایی اوست
بـــا گریـــــه مـیجــوید امـــــام کربــــلا را انگـــــــار میبینــــد قیـــــام کربــــــلا را
اُم و اَب و جــــــان و ســـرم گــــردد فدایش انگـــــــار آوای علــــــی دارد صـــــدایش
این عمــــۀ ســادات این، زهرای زهراست ایــن مثــل زهـــرا مـــادرش امابیهــاست
این انبیــــا و پنـج تــن را نــور عیـــن است زیـــن اَب و زیــن اُم و زیــن حسیـن است
سرتاقدم جان است وجانانش حسین است میگـرید و گهـواره جنبانش حسین است
در خواب و در بیـداری خـود بـا حسین است در هـر گــل لبخنــد او یک یا حسین است
الله اکبــــــر! از کمـــــــال و از جــــــلالــش الحـق کــــه شیــــر فاطمـه بــادا حلالش
گـر شیرحق شیر حقش گوید،عجب نیست عطربهشت ازسینهاش بـوید،عجب نیست
کــرب و بــلا بـــی نـــــام او معنــــا نـــدارد لـــوح رضــــا بـی صبــــر او امضـــا نـدارد
هــر خطبــــهاش یـک ســـورۀ آمـال نهضت هــر جملــهاش یک آیـــۀ اکمـــال نهـضت
پیوستـــه بــوده جـــا در آغـــــوش الــهش از گـاهــــواره تـــــا کنــــــار قتلـگـــاهش
وقتــــی سخـــن مثـل امیـرالمؤمنیـن گفت بــر او ســـر بــالای نیــــــزه آفــریـن گفت
بـا احمــــد و زهـــــرا و حیـدر هم صــدا بود الحــق کــه او پیغمبـــر خـــون خــدا بـود
چشـم حسیــن از خطبــۀ او گشت روشن احمد، علی، زهرا، حسن، گفتند احـسن!
وقتـی که شـد با خنجــر خونین لبش جفت هم بــوسه میزدهم خدا راشکر میگفت
با سیــل اشکش عقـــده از دل بــاز میکرد اول سفـــر را بـی حسیـن آغــاز میکــرد
انگـــار میبینـــم تــــن در خــــون تپیــتده بـــر او اذان گوینـــــد رگهــــای بـــریــده
در گریـــــۀ او نـاقههـــــا امـــــداد کــــردند گــویــی فــرات دیگــــری ایجـــاد کردنـــد
آتش بــه ســــوز سینـــــۀ او بـــاد مــیزد تنهــــا بــرای او جــــرس فریــــاد مــیزد
لبهـــا تــرکخــوردۀ فضـا در چشمها دود آب فـــرات از خجـلت زینـــب گِــــلآلـــــود
صحـرا بـه صحــرا کـو بهکـو منـزل بـه منـزل زینب، ســـوار و فاطمـــه دنبـــال محمــل
زینـب، همیــشه یــاد او هــم گریــــه دارد حتـــی شب میــــلاد او هــــم گریـه دارد
در هـــر مقامــی یــاد او یــاد حسین است میـــلاد او هـم مثــل میـلاد حسین است
«میثم»! از آن روزی که پیغمبر نبی بود
زینب حسینی و حسینـش زینبـی بود
شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
بهشت مــادر آمـد کوثر کوثر آمد فاطمةالزهرا را یگانه دختر آمداین گل طاهاست زینت باباست تمام زهـراست زینب کبراست
حسین یا ثارالله چشم تو روشنحسین یا ثارالله چشم تو روشن
سلام گــرم احمد به لحظۀ دیدارش بوسه زند پیوسته فاطمه بر رخسارشزینب اول حسین دوم دار و ندار امام سوم
حسین یا ثارالله چشم تو روشنحسین یا ثارالله چشم تو روشن
رسولاکرم در برگرفته همچون جانش گرفته و میبوسد چو آیۀ قرآنشچشم برادر بود به سویش خندد و گرید به ماه رویش
حسین یا ثارالله چشم تو روشنحسین یا ثارالله چشم تو روشن
رواست از آن زهــرا ولادت این دختر سلام بر این دختر درود بر آن مادرتمام زهرا تمام حیدر بود نگاهش سوی برادر
حسین یا ثارالله چشم تو روشنحسین یا ثارالله چشم تو روشن
سلام مـا بـر زهـرا سلام ما بر زینب جلال حیدر دارد مقـام مـادر زینـبکه از امامش کند حمایت دهد به عالم درس ولایت
حسین یا ثارالله چشم تو روشنحسین یا ثارالله چشم تو روشن
شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
دختر زهـرا خوش آمدی
زینب کبری خوش آمدی
دختر کبرای حیدری
آینـه حسـن مادری
آیـه تطهیـــر فاطمه
کوثر زهرای اطهری
علی و فاطمه گویند- همه گویند همه گویند
دختر زهـرا خوش آمدی
زینب کبری خوش آمدی
خون خدا را تو همدمی
عمـه ســادات عـالمی
مــادر صبــر و مصــائبی
پاک و شریف و مکرمی
گهــر بحـــر ولایـت- همـه عــالم بــه فــدایت
دختر زهـرا خوش آمدی
زینب کبری خوش آمدی
فــاطمه را نــــور عیـن تو
شفیعــــۀ عــــــالمین تـو
اقتــدار و جــــلال و قــدر
تویی حسین وحسین تو
تو امید همه هستی-تو همان فاطمه هستی
دختـر زهـرا خوش آمدی
زینب کبری خوش آمدی
تـو در جـــلالت پیمبــــــــری
تو دست و شمشیر حیدری
تـو بـر حسین تـو بــر حسن
ز کـــــودکی کــرده مــادری
صلوات از سوی داور- بـه تـو دختـر بـه تـو مادر
دختر زهـرا خوش آمدی
زینب کبری خوش آمدی
تـو آفتـــاب ولایتی
نـور چــراغ هدایتی
تو زینت امی و ابی
تـــو کربلا را روایتی
یـل میـدان اسـارت- نفست مشـت حقـــارت
دختر زهـرا خوش آمدی
زینب کبری خوش آمدی
شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
مــاه، مــــاه جمـــادیالاولی است مـــاه میــــلاد زیـنـــب کبــــــراست
اهـــلبیـت نبـــی همـــــه شــادند شـــادتـر قلــب حیــدر و زهــراست
دختـــــــری زاده حضـــــرت زهـــــرا کــه ســراپـای، سیـــدالشهداست
صلــــــوات خــــدا بــــر ایـــن دختـر کـه جمـــال خـــدا در او پیـــداست
این هماناهمان بهشت علی است زینــــــت اُمّ و زینــــت بـــــابــاسـت
بــــر لبــش نغمـــــۀ رأیـــتُ جمیــل بـــر زبــــانش پیــــام عـــاشوراست
چشــم حیـــدر همـــاره مــیگـوید ایـن همــان قهرمان کرب و بلاست
کــــوثــر کـــــوثــــر رســـــول خـــدا مـــــادر ســــربلند صبــر و رضاست
شیــــــر از فــــاطمـه ننـــــوشیــده همــه چشــم انتظــار جـام بلاست
چشـــم آینـــدهبیـــــن او میگفـت اشک ما نوش و گریه خنده ماست
تــا بــه عشـق حسیــن سرشکنم محمل وکوفه کو؟حسین کجاست؟
مـــن پیــــــامآور حسیــــن استـــم گـــودی قتلگــــاه غــــــار حــراست
حج من چیست طوف رأس حسین مـــروهام کــربلا و شــام، صفاست
خـــون فـرق مـن و جبیــــن حسین نخـــل دیـن را همیشـه آب بقاست
پرچــم حق بـه دسـت ماست بلند تـــــا خــــداونـدی خــــدا بــرپاست
نـــام زینــب کنـــــار نـــــام حسیـن تـا قیـــامت ز خلق، عقدهگشاست
مــــن و او در کنـــــار هـــم بـــودیم کـه خــدا هسـت و بـــود را آراست
مــن بــــرای حسین خلـــق شـدم روز اول خــدا چنیــــن میخـواست
مـــن ســــراپـــــا حسینـــیام آری هـر کـه خـواند مرا حسین، رواست
هــر مصیـبت بــه کــام مـن شیرین هــر بلایـی بـه چشـم من زیباست
تشنــهکـــام شــــــرار تشنگـــیام بلکــه در کـام من عطش، دریاست
خیمــۀ سوختــه بهشـت من است شعلــه خوشتـــر ز لالـۀ حمـراست
مقتــل خـــون بــــود سفینــــۀ نــور ســر بــــالای نـی چـــراغ هداست
بـــا کجیهــــا همــــاره بستیــزیم تـــا نمـــــاییم خلــــــق را ره راست
منبــــر مـــن کنــــــار تخـــــت یـزید منبـــر او میــــان طشـــت طلاست
زخـــم مــــا زخـــم خلــق را مـرهم درد مـــا بهـــر اهــــل درد، دواست
همگــــی بشنـــــــویـــد از زینـــــب پیش اهـل ستم سکوت، خطاست
ایـــــن خــــــروش خطــــابـۀ زینــب ایـن نــــدای ســـر بـــریـدۀ مـاست
بنـــــدۀ ذات حــــی یکتـــــا نیست هرکه قدش به پیش ظلم دوتاست
نخــل میثــم همیشه خرم باد
که زبانش به مدح ما گویاست
شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
مـن شیـــردخت شیــر خــدایم مـــــــرآت سیـــــدالشهـــدایم
مــن زینبـم کــه زِینِاب استـــم نـــایبمنــاب فاطمــه هستــم
مــــردانگی فتـــاده بــه خــاکم روح حسیــن در تــــن پـــــاکم
نــــاخواندهدرس، عالمــهام من قــــرآن دســـت فاطمـهام من
تحسیـن کنـد پــــدر سخنــم را بــــوسیده فـــــاطمه دهنـم را
مـــرآت حســن حـی مجیـــدم یکــــروزه مــــــادر دو شهیـدم
مــن خــــواهـر امــــام حسینم ســـرتـــا قــــدم تمام حسینم
روزی کــه چشــم خویـش گشـودم اول دل از حسیــــن ربــــــودم
نــــــزدیـک بــــــود بــــال درآرم تــا ســر بـه شانـهاش بگذارم
او سر گذاشت بر روی دوشـم بــا چشـم خـویش گفت بـه گوشم
کـــای مـــــادر صبـــــور بلاهـــا ای قهــــرمـان کــــرب و بلاهـا
ای خـــواهـری کـه مـادر مـایی در مــــوج خــــون پیمبــر مایی
لبـــــریـــز شــــــــور آل محمّــد سنــــگ صبـــــــور آل محمّـــد
ســـرمایـۀ بـــــــــــزرگ ولایـــت مـــــانند مــــن چـــراغ هدایت
یــــاد آر دشـــت کــرب و بلا را بـــا مـــن بنـــوش جــام بـلا را
تـــو خــــواهـر امـــام حسینـی هـــمسنگـــر امــــام حسینی
بــــاید تــــو داد مـــن بستـانی بـــاید بـه کـوفه خطبه بخوانی
تـــــو آبــــروی خـــــون خـدایی تــو قلــــب سیــــدالشهـدایی
بـــــایـد بــــــه قتلگـــــاه بیایی بـــاید زبــان بـه شکـر گشایی
بـاید بـه ســـوگ من بنشینــی بـــاید ســرم بــه نیـــزه ببینی
آمــــــاده بـــاش بهـــر اسـارت در ایـن اســارت است بشارت
بـا گـوش جـان هرآنچه شنیدم گویی به چشم دل همه دیدم
بـــر یـــاس چهـره ریخت گلابم در اشـــک دیـــده بــود جـوابم
کـــای دختـــر علــی به فدایت تـــوحید زنــــــدهای شهــدایت
مـن آمـــدم کـــه یـــار تو باشم بــا خطبـه ذوالفقـــار تـو باشم
مـــن پـــاسدار خون تـو هستم عهدی است باخدای تو بستم
آوای وحــی تــوست به گوشم فـــریاد خــون توست خـروشم
من بـــر بلای تـــو سپــر استم مـن بـا سـر تو همسفر استم
تــو سایهبـان محمـل من بـاش بـر نـی ستــارۀ دل مــن باش
تــرویج کــــربلای تـــــو بـــا من تفسیـــــر آیــــههای تـو با من
از سنـــــگ، لالــــۀ ظفـــــر آرم تـــا صبــــــر را ز پــــــای درآرم
مـــن قهــــرمان کـــرب و بلایم مـن روضهخـوان طشت طلایم
آنجــــا اسیـــر نــه کـــه امیـرم بـــالله شــــود یــــزید اسیــرم
میثـم قســم بـــه همــت زینب زهـد و عفــاف و عصمـت زینب
تــا بــــامداد روز قیـــامت
شعر ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
استاد غلامرضا سازگار
امشب خدا به کوثر خود داد کوثری
در بر گرفته فاطمه زهرای دیگری
یا این که در لباس زن آمد پیمبری
یا اینکه حق به حیدر خودداد حیدری
این شیردختری است که شمشیر حیدر است
سر تا قدم امام حسین مکرر است
این پاک تر ز حاجر و حوا و مریم است
سر تا قدم صحیفۀ آیات محکم است
در وصف او مدیحۀ جن و بشر کم است
ام المصائب است نه ام المحرم است
این سیب سرخ باغ بهشت محمد است
آب و گلش تمام سرشت محمد است
زهراست جان احمد و این جان فاطمه است
ریحانۀ محمد و ریحان فاطمه است
طاها و قدر و کوثر و فرقان فاطمه است
گویی تمام وحی به دامان فاطمه است
تنها فهیمه ای که ندیده مفهمه
از کودکی است عالمۀ بی معلمه
بی او درخت سبز ولایت ثمر نداشت
دریای آرزوی نبوت گهر نداشت
انگار روز حادثه کم از پدر نداشت
الحق که صبر مادر از این خوب تر نداشت
وقت سکوت هم نفسش انفجار بود
شمشیر اگر نداشت خودش ذوالفقار بود
ام الکتاب صبر و رضا کیست زینب است
فصل الخطاب کرب و بلا کیست زینب است
فریاد خون خون خدا کیست زینب است
آیینۀ حسین نما کیست زینب است
زینب که لحظه لحظه شده غرق در حسین
در گاهواره چشم گشوده است بر حسین
زینب که چشم یوسف زهرا به سوی اوست
حبل المتین شیر خدا تار موی اوست
آیینۀ جمال خداوند روی اوست
هرجا حسین جلوه کند گفتگوی اوست
آبی که دارد آبرو از خاک کوی اوست
زین اب است و زین رسول خداست این
آیینه دار عرصۀ کرب و بلاست این
زینب زنی که بوده به مردان امامتش
اعجاز سید الشهدا در کرامتش
هر روز هست روز بزرگ قیامتش
دین سرفراز آمده در ظل قامتش
با خون نوشته اند شهیدان مکتبی
زینب حسینی است و حسین است زینبی
از کوثر رسول براین کوثرآفرین
ازحیدر بزرگ بر این حیدر آفرین
تا حشر از حسین بر این خواهر آفرین
از پنج تن به غیرت این دختر آفرین
از بس مقام و مرتبۀ او جلیل بود
تا حشر از حسین پاره به چشمش جمیل بود
کوهی به پیش سیل بلا بود از الست
در قتلگاه سیطرۀ کفر را شکست
اول گرفت مصحف خود را به روی دست
قامت کشیده بر سر زانوی خود نشست
گفت ای خدا فدایی خود را وصول کن
این هدیه را ز آل محمد قبول کن
وقتی گشوده شد لب اسلام پرورش
وقتی خطابه خواند همانند مادرش
وقتی که گفت از پدر و از برادرش
کوفه دوباره دید علی را به منبرش
فخریه کرد فاطمه اینجا به زینبش
نهج البلاغه بود که می ریخت از لبش
ای ذوالفقار فتح ولایت زبان تو
ای راس سید الشهذا مدح خوان تو
زهرا به وجد آمده از امتحان تو
هر لحظۀ تو یک اثر جاودان تو
تیر تکلمت جگر خصم را شکافت
گویی دوباره سورۀ قرآن نزول یافت
حتی امیر کوفه حضورت اسیر شد
براوج تخت پیش جلالت حقیر شد
حتی سکوت تو به دل خلق تیر شد
دیدند یک اسیر به دل ها امیر شد
هر حرف خطبۀ تو هزاران قصیده است
"میثم "به پای نطق تو شور آفریده است
افزودن دیدگاه جدید