اشعار مولودی امام زمان
یک نت ـ اشعار مولودی امام زمان(عج)
غلامرضا سازگار
از گل نرگس گلستان است امشبآسمان دریا ولی دریای غفران است امشب
سامره سرسبزتر از باغ رضوان است امشبگام گامش بوسه گاه خور و غلمان است امشب
گوش جانم این شنفته جبرئیل وحی گفتهقوموا ای دلهای خفته لاله نرگس شکفته
قبله کن بیت الحسن را تا ببینی ذوالمنن راگوش شو تا بشنوی مدّاحی روح الامین را
چشم شو تا بنگری آئینه حق الیقین راسرو بستان تمام لاله های باغ دین را
طفل دلبند عروس رحمة للعالمین راپای تا سر داور است این یا مگر پیغمبرست این
حیدر است این، حیدر است این، یا حسین دیگر است اینیا که نرگس در بغل بگرفته چون زهرا حسن را
هستی از نور خدا شد نائره با یاد مهدیلحظهها دارند صدها خاطره با یاد مهدی
لاله افشانده بتول طاهره با یاد مهدیکعبه میگردد بدور سامره با یاد مهدی
شاهد مقصود آمد، جودبخش جود آمدحجت معبود آمد، مهدی موعود آمد
انجمن انجم شده جوئید ماه انجمن رابوی گل در بوستان میآید از پیغام نرگس
زنده گردیدند خونین لالهها از نام نرگسحُلّههای نور پوشاندند بر اندام نرگس
نور مهدی میرود بر آسمان از بام نرگسآسمانها چون ستاره، گرد آن دارالزّیاره
زائر آن ماه پاره، تا مگر با یک اشارهغرق در موج نگاه خود کند چرخ کهن را
تا گل روی حسن را داد با حُسنش طراوتلب گشود و کرد چون جدّش علی قرآن تلاوت
محو او شد مست او شد هم ملاحت هم حلاوتلاله را گفت قضاوت کن قضاوت کن قضاوت
سرو دیدی گل فشاند؟ گل سخن بر لب براند؟نسترن هستی ستاند؟ یاسمن قرآن بخواند
من به چشم خویش دیدم گرم قرآن یاسمن راآمد آن شیریان که عالم را ببر گرفته شورش
عیسی از گردون سلام آورده و موسی ز طورشیافته داود عکس خال او را در زبورش
انبیا آماده ایثار جان روز ظهورشداغداران بیقرارش بی قراران داغدارش
رهسپاران خاکسارش، خاکساران رهسپارشمیکند دارالسرور خلق این بیت الحزن را
ای هزاران آفرین بر حُسن از حُسن آفرینتای زده گلبوسه وجه الله اعظم بر جبینت
ای به گرد شمع رخ پروانه جبرئیل امینتکعبه عمری چشم در راه صدای دل نشینت
پر گشا و دلبری کن، رخ نما روشنگری کنسر بر آر و سروری کن، داوری کن داوری کن
داوری کن تا بر آری ریشه نخل فتن رارخ نما ای یوسف گم گشتة کنعان کعبه
جلوه کن ای آفتاب حُسن از دامان کعبهبازآ تا بازگردانی به پیکر جان کعبه
سر برآور تا به سرآید غم هجران کعبهای خدا پیدا ز ذاتت ای ملک محو صفاتت
ای همه حجّاج ماتت کعبه مشتاق صلاتتبر سر پانه که تقدیم تو سازم جان و تن را
آفتاب عالم آرایی نمیدانم کجاییدور از مائی و با مائی نمیدانم کجایی
در دل جمعی و تنهایی نمیدانم کجاییپیش من با من هم آوایی نمیدانم کجایی
تو امام عالمینی، جان جانی عین عینیسامره یا کاظمین، زائر قبر حسینی
کعبه را گردم به شوقت یا مزار بوالحسن راای خزان دین بهار از فیض چشم اشکبارت
ای بسان لالهها دلهای خونین داغدارتای معطّر آفرینش یاد گلهائی بهارت
مصلح عالم بیا ای عالمی چشم انتظارتوارث ملک نبوّت سرو بستان مروّت
مشعل بزم اخّوت گوهر بحر فتوّتکی شود عدل تو گیرد هم زمین را هم زمن را
تا بکی از لالههای باغ خون عطر تو بویم؟تا بکی با اشک هجران گرد غم از رخ بشویم؟
تا بکی در اشک خود گم گردم و روی تو جویم؟تا بکی نادیده وصف روی زیبای تو گویم؟
ای بخاک جان فدایی، از تو زیبد مقتداییتا بکی اشک جدایی؟ بت زند لاف خدایی
کن برون از آستین یکباره دست بت شکن راچشم شیعه پر بود از اشک گوهر بار تا کی؟
آه زهرا آید از بین در و دیوار تا کی؟صوت جدت بر سر نی از لب خونبار تا کی؟
شیعه بر مظلومی اسلام گرید زار تا کی؟سینه ها را آه تا کی؟ پشت پرده ماه تا کی؟
هجر وجه الله تا کی؟ یوسف اندر چاه تا کی؟پاک کن از دیدگان «میثمت» اشک مَحَن را
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
دل ودين ودانش وعقلم به يكي غمزه شده غارتكشدم هر سو دل مجنون بردم دلبر به اسارت
بدهد كامم به نگاهي ببرد جانم به اشارتغم اگر آيد به سراغم كشمش در بند اسارت
سحرم دلبرده به خنده،قمرم آورده بشارتكه زعطر لاله نرگس،شده عالم جنت اعلا
زده ام خود را به خموشي،شده ام لبريز هياهودهنم گرديده پر از دُر،دولبم گرديده ثنا گو
من ومدح لاله نرگس،من ووصف آن گل خوشبوشعفم از موهبت وي،شرفم از منقبت او
به خيال نيمه نگاهي،به جمال آن صمدي روهمه اعضايم شده چشم وهمه چشمانم شده دريا
صدف درياي ولارا،گهر يكدانه مباركز خُم سرشار ولايت،همه راپيمانه مبارك
به طواف شمع ولايت،دوجهان پروانه مباركشرر آن شمع دل آرا،به دل ديوانه مبارك
به عروس حضرت زهرا قدم ريحانه مباركقدم ريحانه مبارك به عروس حضرت زهرا
شده خرم بيت ولايت،زگل لبخند حكيمهگنرم در عالم هستي،همه جا آثار عظيمه
شنوم از لاله نرگس،همه دم آيات كريمهمه روي مهر ولايت،شده ظاهر در شب نيمه
نه عجب گر خالق هستي،دبهد هستي به وليمهكه زنور يوسف زهرا،شده عالم غرق تجلا
به صفاي صورت مهدي،به بهشت طلعت مهديبه مقام ورعفت مهدي،به جلال وشوكت مهدي
به قيام و نهضت مهدي،به طلوع دولت مهديبه پيام وحدت مهدي،به دو دست قدرت مهدي
كه جهان ازغم شودآزاد،به ظهورحضرت مهديگسلد زنجير اسرت،شرف و آزادگي از پا
دوجهان قائم به قوامش،همگان ناظم به نظامشهمه هستي وادي طورش،همه عالم مهو كلامش
زخداهر لحظه دروردش،زملك پيوسته سلامشبه همه آباي گرامي،به همه اجداد گرامش
كه شفاي زخم دل ما،بود از شمشير قيامشبرسد روزي كه دوائي ،بنهد بر زخم دل ما
چه خوش است آن دم كه به عالم،برسدازكعبه صدايشبدهد پيقام رهائي ،بشريت را ز ندايش
به درون فرياد شهيدان،به زبان آيات خدايشملك وجن و بشرآيند،همه گان درتحت لوايش
همه سردرخطّ اطاعت،همگان خاك كف پايشدوجهان درقبضه مشتش،چوعصااندركف موسي
به تماشاي گل نرگس،زسما آيد گل مريمكه نماز آرد به نمازش،كه زند از منقبتش دم
به وقار نوح پيمبر،به جلال و عزت آدمبه نواي دل كش داود،به نداي حضرت خاتم
به حيات و عترت و قرآن،به نجات مردم عالمبنمايد چهره چو يوسف ،بگشايد لب چو مسيحا
چه خوش است آندم كه چوخورشيد،زكناركعبه برآيدز كنار كعبه بر آيد،ز جمالش پرده گشايد
ز جمالش پرده گشايد،به خلايق رخ بنمايدبه خلايق رخ بنمايد،ز دو عالم دل بربايد
ز دو عالم دل بر بايد،به صفاي جان بفزايدبه صفاي جان بفزايد،ز طلوع طلعت زيبا
چه شود اي مهردل آرا،كه برافروزي وبر آئيچه شود زنگ غم و محنت،ز دل عالم بزدائي
به خلايق روي خدا را،ز جمال خود بنمائيتو ولي رب ودودي،تو امام ارض و سمائي
تو صفا بخش همه هستي،تو شفا بخش دل مائيتو به پا خيز و تو برآشوب،توبرافروزوتو بيارا
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
ای زمین سامره طور تجلّا خوانمتیا بهشت حضرت باری تعالا خوانمت
سرزمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمتجبهه هفت آسمان با عرش اعلا خوانمت
کعبة پیغمبران یا طور سینا خوانمتقبلة امید فرزندان زهرا خوانمت
هر چه هستی طور دل سینای جان میدانمتزادگاه مهدی صاحب زمان میدانمت
نو عروس فاطمه امشب محمّد زادهایدختر شاهنشه رومی و احمد زادهای
اختر برج ولایی، ماه امجد زادهایهیکل توحید یا روح مجرّد زادهای
عابدی معبود و یا عبدی مؤید زادهایپای تا سر مظهر دادار سرمد زادهای
انبیا را اولیا را، جان جان است این پسرمصلح کل مهدی صاحب الزمان است این پسر
کودکی نورس مپندارش که پیر آدم استرهنمای آدم است و مقتدای عالم است
انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم استهم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است
هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم استنوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است
شیعه تنها مصلح کلّ بشر میداندشعالم خلقت امام منتظر میداندش
نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باشصبحدم چشم انتظار وعدة دیدار باش
دیده بگشا در تمشای رخ دلدار باشدر رخ دلدار محو جلوة دادار باش
شاهد لبخند گل در دامن گلزار باشدر نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش
شب دعایت روح را غرق حلاوت میکندصبح مهدی در برت قرآن تلاوت میکند
ای عروس فاطمه ام العلوم الکاملهای جهان قربان حملت ای بمهدی حامله
ای تو را سادات زنهای بهشتی قابلهخیز از جا و بجا آور نماز نافله
نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصلهکاروان دل به پا آمد امید قافله
حبذّا یار آمده یار آمده یار آمدهیوسف گم گشتة زهرا به بازار آمده
نرگس امشب موسِئی با نور طور آوردهاییا مگر داور دیگر باز بور آوردهای
آدم است این یا ملک یا آنکه حور آوردهاییا بدامن مظهر الله نور آوردهای
آفرینش را به شوق و وجد و شور آوردهایسید الاشهاد را بدر البدور آوردهای
از زمین یک آسمان توحید داری در بغلماه دورت گردد و خورشید داری در بغل
قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست اینناخدای کشتی دین مصلح دنیاست این
لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست اینآدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این
نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست اینای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این
نامش از اهل زمین و آسمان دل میبردچهرهاش نادیده از خلق جهان دل میبرد
والد خلق خدا در نقش مولود آمدهدر جمال عبد پیدا، حُسن معبود آمده
آفتاب ظلّ جان یا ظلّ ممدود آمدهبحرهای آرزو را دُرّ مقصود آمده
با لوای حمد بشتابید محمود آمدهآی مظلومان بپا مهدی موعود آمده
روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسیداز کنار کعبه فریاد انا المهدی رسید
ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیاای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا
ای جواب نالة مظلومی قرآن بیاای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا
ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیاای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا
زینب کبرا سر بازار میخواند تو رافاطمه بین در و دیوار میخواند تو را
آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟ماهتابا جلوهای شبهای هجران تا بکی؟
باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟
احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟
از جگرها آه میجوشد که یا مهدی بیاخون ثارالله میجوشد که یا مهدی بیا
گاه دور کعبه با اشک روان میجویمتگه چو بلبل نغمه زن در بوستان میجویمت
گه کنار خانه برگرد جهان میجویمتدر منی من در زمین و آسمان میجویمت
که به بزم دوستان با دوستان میجویمتگه درون خویشتن مانند جان میجویمت
هرچه میگردم در این گلشن نمیبینم تو راتو مرا میبینی امّا من نمیبینم تو را
دیدهها اختر شمار صبح دیدار تؤانداختران آئینهدار ماه رخسار تؤاند
گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأندشهریاران خاکسار پای زوّار توأند
سربداران پایدار دار ایثار توأنددوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند
یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفیاز تو عالم میشود چون نظم «میثم» با صفا
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
صفحات نه فلک شده پر ز خاطرهمه من نظاره کن به نجوم زاهره
دل هستی آمده یم نور باهرهآسمان گل بفشان به زمین سامره
که امین وحی حق به جهان صلا زدهگل نرگس آمده گل نرگس آمده
گل و باغ و باغبان شده گرم زمزمهبلبلان غزل سرا به کنار گل همه
به غم فراق گل همه داده خاتمهشده گرم تهنیت به عروس فاطمه
که عیان به سامره شده قرص قمرشصلوات انبیا به جمال پسرش
مه نرگس آمده به جمالش صلواتز خدای ذوالجلال به جلالش صلوات
ز محمّد (ص) و علی به خصالش صلواتبه خصالش صلوات به کمالش صلوات
دل موسوی دلش دم عیسوی دمشسر خیل سروران همه خاک مقدمش
شب قدر عاشقان به همه مبارک استرخ حق شده عیان به همه مبارک است
جشن مصلح جهان به همه مبارک استعید صاحب الزّمان به همه مبارک است
سورۀ قدر بخوان ای عروس فاطمهقدر این پسر بدان ای عروس فاطمه
این چراغ دیده و دل هر انجمن استاوّلین مطلع حسن آخرین بت شکن است
قمر چارده و ثمر پنج تن استطالب خون خدا حجة ابن الحسن است
شمع جمع شهدا نورالانوار خداستخال بالای لبش نقطۀ نام خداست
طالبان ره حق همگان در طلبشهمه مرهون عطا ز عجم تا عربش
جنّ و انس و ملک اند سائل روز و شبشگل خنده به دهان صوت قرآن به لبش
نُه فلک پر شده از نغمۀ یا رب اوعسکری بوسه زند به دهان و لب او
ای سماوات و زمین قطره های کرمتدل دیوانۀ ما همه دریای غمت
سر سودایی ما نقش خاک قدمتکعبه با آن عظمت گوشه ای از حرمت
تو امید بشری ولی دادگریماه اهل نظری مهدی منتظری
همه خوبان جهان عاشق روی تواندعاشق روی تو و سائل کوی تواند
سائل کوی تو و بستۀ موی تواندبستۀ موی تو و تشنۀ جوی تواند
غصّه از سینۀ من بیتو مشکل برودتو اگر خنده کنی غمم از دل برود
گل نرگس بشکف که بهار همه ایتو مه انجمن شب تار همه ای
ما ز تو دور ولی تو کنار همه ایبی قرار تو همه تو قرار همه ای
ای که بی روی تو دل خانۀ درد و غم استجان عالم همه بر رو نمای تو کم است
غم تو از غم ما غم ما از غم تورخ تو کعبۀ ما چشم ما زمزم تو
حور و انسان و ملک قطره های یم توکُشتۀ یک نگه و زندۀ یک دم تو
ابر بارنده ببار ماه تابنده برآآخر ای پرده نشین از پس پرده درآ
ما گرفتار توایم یابن زهرا مددی
عاشق زار توایم یابن زهرا مددیخار گلزار توایم یابن زهرا مددی
گر چه سرباز توایم یابن زهرا مددیخانه بر دوش غمت دل آوازۀ ماست
سند زنده ما جگر پارۀ ماستما همه منتظر و تو همان منتظری
نگهی کن که دل از همه عالم ببریآخر ای چشم خدا نظری کن نظری
چه شود باد صبا ز تو آرد خبریتا بگوید ز کرم حرم یار کجاستجام «میثم» گرو خبر باد صباست
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
صفحات نه فلک شده پر ز خاطرهمه من نظاره کن به نجوم زاهره
دل هستی آمده یم نور باهرهآسمان گل بفشان به زمین سامره
که امین وحی حق به جهان صلا زدهگل نرگس آمده گل نرگس آمده
گل و باغ و باغبان شده گرم زمزمهبلبلان غزل سرا به کنار گل همه
به غم فراق گل همه داده خاتمهشده گرم تهنیت به عروس فاطمه
که عیان به سامره شده قرص قمرشصلوات انبیا به جمال پسرش
مه نرگس آمده به جمالش صلواتز خدای ذوالجلال به جلالش صلوات
ز محمّد (ص) و علی به خصالش صلواتبه خصالش صلوات به کمالش صلوات
دل موسوی دلش دم عیسوی دمشسر خیل سروران همه خاک مقدمش
شب قدر عاشقان به همه مبارک استرخ حق شده عیان به همه مبارک است
جشن مصلح جهان به همه مبارک استعید صاحب الزّمان به همه مبارک است
سورۀ قدر بخوان ای عروس فاطمهقدر این پسر بدان ای عروس فاطمه
این چراغ دیده و دل هر انجمن استاوّلین مطلع حسن آخرین بت شکن است
قمر چارده و ثمر پنج تن استطالب خون خدا حجة ابن الحسن است
شمع جمع شهدا نورالانوار خداستخال بالای لبش نقطۀ نام خداست
طالبان ره حق همگان در طلبشهمه مرهون عطا ز عجم تا عربش
جنّ و انس و ملک اند سائل روز و شبشگل خنده به دهان صوت قرآن به لبش
نُه فلک پر شده از نغمۀ یا رب اوعسکری بوسه زند به دهان و لب او
ای سماوات و زمین قطره های کرمتدل دیوانۀ ما همه دریای غمت
سر سودایی ما نقش خاک قدمتکعبه با آن عظمت گوشه ای از حرمت
تو امید بشری ولی دادگریماه اهل نظری مهدی منتظری
همه خوبان جهان عاشق روی تواندعاشق روی تو و سائل کوی تواند
سائل کوی تو و بستۀ موی تواندبستۀ موی تو و تشنۀ جوی تواند
غصّه از سینۀ من بیتو مشکل برودتو اگر خنده کنی غمم از دل برود
گل نرگس بشکف که بهار همه ایتو مه انجمن شب تار همه ای
ما ز تو دور ولی تو کنار همه ایبی قرار تو همه تو قرار همه ای
ای که بی روی تو دل خانۀ درد و غم استجان عالم همه بر رو نمای تو کم است
غم تو از غم ما غم ما از غم تورخ تو کعبۀ ما چشم ما زمزم تو
حور و انسان و ملک قطره های یم توکُشتۀ یک نگه و زندۀ یک دم تو
ابر بارنده ببار ماه تابنده برآآخر ای پرده نشین از پس پرده درآ
ما گرفتار توایم یابن زهرا مددیعاشق زار توایم یابن زهرا مددی
خار گلزار توایم یابن زهرا مددیگر چه سرباز توایم یابن زهرا مددی
خانه بر دوش غمت دل آوازۀ ماستسند زنده ما جگر پارۀ ماست
ما همه منتظر و تو همان منتظرینگهی کن که دل از همه عالم ببری
آخر ای چشم خدا نظری کن نظریچه شود باد صبا ز تو آرد خبری
تا بگوید ز کرم حرم یار کجاستجام «میثم» گرو خبر باد صباست
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
چه خوش می تابی ای ماه تمام نیمه ی شعبانبتاب ای لحظه هایت را همه عمر جهان قربان
بتاب امشب که داری در بغل خورشید نور افشانبتاب امشب بخوان با اختران تا صبحدم قرآن
بخوان با من که یار آمدبه باغ دل بهار آمد
به ملک جان قرار آمدگل نرگس به بار آمد
گل نرگس که از عطرش جهان شد جنّة الاعلیگل نرگس که خلقت تا ابد مستند از بویش
گل نرگس که جان ها رو نمای دیدن رویشگل نرگس که رضوان آورد دست دعا سویش
گل نرگس که باغ و باغبان آمد ثناگویشملایک مست لبخندش
جلالت عبد پابندشعدالت آرزومندش
به لب ذکر خداوندشرخش جنّت، قدش طوبی، لبش کوثر، دلش دریا
فرودآ از زمین ای مه ببین خلد مخلّد رادر این خلد نخلد جلوه ی دادار سرمد را
درون جلوه ی دادار سرمد روی احمد راحسین و مجتبی و حیدر و زهرا، محمّد را
جهانِ مرده شد زندهشب و مهر درخشنده
بتاب ای ماه تابندهبزن بر سامره خنده
که تابید آفتاب فاطمه امشب زسامرّامسیح از چرخ چارم خنده زد بر ماه رخسارش
کلیم از طورِ سینا دیده بگشوده به دیدارشسزد گرد با کلاف جان شود یوسف خریدارش
تمام آرزوی عترت است این، حقّ نگهدارشسلامت بیقرار او
سحر شب زنده دار اوجهان در انتظار او
زمان در اختیار اوبگردد با سرانگشت او مهر جهان آرا
به مهد ناز گرداند چراغ آسمان ها رابه چشم بسته می بیند عیان ها را نهان ها را
به امر حقّ بگرداند مکان ها را زمان ها رااگر خواهد به زیر آرد زگردون کهکشان ها را
دو عالم را نظام است این کمال هر قیام است اینعدالت را قوام است این
به هر عصری امام است اینامام عصر یعنی عصر زیر سایه اش پویا
زمین در پشت ابر غیبت او غرق نور اوزمان دیده کلیم الله ها مدهوش طور را
تمام آفرینش سر کند خم در حضور اوحرم چشم انتظار لحظه ی روز ظهور او
جهان در سایه ی دادشبهشت عدل آبادش
فلک گردد به امدادشاناالمهدی است فریادش
رسد آوای جان بخشش به گوش کلّ انسانهاخروش از دل برآرد مردم عالم! انالمهدی
الا ای سر به سر ذریّه ی آدم! انالمهدیستم کاران در دژهای مستحکم! انالمهدی
تمام امّت پیغمبر خاتم! انالمهدیابر مرد قیامم من
خلایق را امامم منعدالت را قوام من
خدنگ انتقامم منبه پا خیزید! مظلومان که آمد مصلح دنیا
به پا خیزید! نجل فاتح بدر و حنین آمدبه پا خیزید! زهرا و علی را نور عین آمد
به پا خیزید! کز کعبه امام عالمین آمدبه پا خیزید! روز یالثارات الحسین آمد
منم سیف خدا مهدیمنم نورالهدی مهدی
به پا خیزید با مهدیخروش آرید یا مهدی
به پا خیزید بهر انتقام مادرم زهراظهور من برآرد ریشه کفر و ضلالت را
ظهور من بگیرد از بشر قید جهالت راظهور من بر افرازد برافروزد عدالت را
ظهور من کند تکمیل قانون رسالت راهر آن کو خواست در عالم
به بیند هیبت آدمبه بیند عیسی مریم
به بیند حضرت خاتممرا بیند که در من هست حسن انبیا پیدا
الا ای جان ما جانان ما از ما جدا تا کیگلوی شیعه پر باشد زبغض بی صدا تا کی
فراز نی سر خونین مصباح الهدی تا کیبر آرد ناله ی یابن الحسن خون خدا تا کی
بیا از نو قیامت کنبه انس و جان زعامت کن
بر انسان ها امامت کنکرامت کن کرامت کن
اغثنا یابن زهرا العجل الغوث ادرکنابیا ای صد هزاران پور عمران محو و مدهوشت
بیا ای درد مظلومان به هر دروان هم آغوشتبیا ای بانگ عاشوراییان پیوسته در گوشت
بیا ای پرچم سرخ حسینی بر سر دوشتولیّ قادر منّان
امید عترت و قرآنفروغ دیده ی انسان
به تیغ حیدری بستانزبوسفیانیان داد سلحشوران عاشورا
شرف، ایمان، حقیقت، دین، ولایت بر تو می نازدجوان مردی، محبّت، دین، امامت بر تو می نازد
ملایک، حور، انسان، بلکه خلقت بر تو می نازدعلی، زهرا، محمّد، کلّ عترت بر تو می نازد
کتاب الله مستحکمامین الله در عالم
امام عیسی مریمنگاهی جانب «میثم»که طبعش دم به دم گردد به اوصاف شما احیا
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
امشب دل بیدارم دارد سحری دیگروز زمزمه ام بر دل ماند اثری دیگر
در سامره می بینم قرص قمری دیگروز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر
از نسل علی آمد خیر البشرییا آمنه آورده پیغامبری دیگر
طوبا ثمر آورده سینا شجر آوردهچشم همگان روشن نرجس پسر آورده
من رحمت بیحد را در سامره می بینممن خلد مخلّد را در سامره می بینم
من جلوه ی سرمد را در سامره می بینممن عبد مؤیّد را در سامره می بینم
من طلعت احمد را در سامره می بینممن حسن محمّد (ص) را در سامره می بینم
ای منتظران خیزید با خصم در آویزیددر مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید
ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بینآیینه شو و آنگه آئینه ی یکتا بین
رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بینبالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین
هم نوح پیمبر را در دامن دریا بینهم موسی عمران را در وادی سینا بین
در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم راخوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم را
امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگسبرگرد گل روی دلجوی گل نرگس
خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگسخوردیم شراب نورر از جوی گل نرگس
تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگسدل گشته بهشت گل از بوی گل نرگس
ای دسته گل نرگس از مات سلام اللهای زینت هر مجلس از مات سلام الله
پیوسته درود از ما بر نرجس و مولودشبر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش
بر مهدی موعودش بر حجّت معبودشبر حجّت معبودش بر مقصد و مقصودش
بر مقصد و مقصودش بر سیرت محمودشبر سیرت محمودش لطف و کرم و جودش
لطف و کرم و جودش حکم و سخن و عزمشحکم و سخن و عزمش تیغ و عَلَم و رزمش
مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابیدروشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید
از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابیدگفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید
چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابیدهنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید
در طلعت او دیدند آئینه ی احمد رامانند علی می خواند قرآن محمّد (ص) را
اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفتهم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت
هم آیه ی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفتهم نام امامان را تا خویش سراسر گفت
از ظاهر و باطن گفت از اوّل و آخر گفتآنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت
من شاهد و مشهودم من حجّت معبودممن مقصد و مقصودم من مهدی موعودم
من طوطی گویای گلزار شهیدانممن روشنی چشم بیدار شهیدانم
من آینه سرخ رخسار شهیدانممن محیی ایثار و آثار شهیدانم
من وارث مظلوم انصار شهیدانممن منتقم خون سالار شهیدانم
گلواژه ی جاء الحق بر دست جهانگیرمنقش زهق الباطل بر تیغه شمشیرم
حق وعده به من داده تا ملک جهان گیرمبر دوست امان بخشم از خصم امان گیرم
مهر آرم و خشم آرم جان بخشم و جان گیرمیار همگان باشم داد همگان گیرم
در سلک شبان آیم در کعبه مکان گیرمحلقوم ستمگر را در پنجه چنان گیرم
تا نقش زمین گردد اهریمن خود کامیوز ظلم و ستم هرگز باقی نبود نامی
ای روی تو نادیده دل برده زدلدارانای کار تو پنهانی یاری ز همه یاران
بشکفته دل از نامت چون لاله که در باراناز جام تولاّیت سر مستی هوشیاران
بازآ که براندازی بنیاد ستمکارانبا تیغ تو ریزد خون از سینۀ خونخواران
خورشید رخت در ابر پوشیده چرا مهدیای کعبۀ دل رویت از کعبه درآ مهدی
ای با همگان مونس ای در همه جا تنهاای بی تو ز خون دل دریا شده دامن ها
تا چند زمام دین در سلطه ی رهزنهاتا چند جهان لبریز از گریه و شیون ها
تا چند خزان حاکم در دامن گلشن هاتا چند بود قرآن بر نیزه ی دشمن ها
ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدیای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی
بازآی که بنمائی بر ما رخ زیبا رابازآ که کنی از عدل پُر عرصه ی دنیا را
بازآ که همه بینند آن روی دل آرا رابازآ که کنی پیدا دو گمشدۀ ما را
هم تربت محسن را هم تربت زهرا راحیف است نبیند عبد رخسار تو مولا را
من «میثم» این کویم اوصاف تو را گویماوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
صفحات نه فلک شده پر ز خاطرهمه من نظاره کن به نجوم زاهره
دل هستی آمده یم نور باهرهآسمان گل بفشان به زمین سامره
که امین وحی حق به جهان صلا زدهگل نرگس آمده گل نرگس آمده
گل و باغ و باغبان شده گرم زمزمهبلبلان غزل سرا به کنار گل همه
به غم فراق گل همه داده خاتمهشده گرم تهنیت به عروس فاطمه
که عیان به سامره شده قرص قمرشصلوات انبیا به جمال پسرش
مه نرگس آمده به جمالش صلواتز خدای ذوالجلال به جلالش صلوات
ز محمّد (ص) و علی به خصالش صلواتبه خصالش صلوات به کمالش صلوات
دل موسوی دلش دم عیسوی دمشسر خیل سروران همه خاک مقدمش
شب قدر عاشقان به همه مبارک استرخ حق شده عیان به همه مبارک است
جشن مصلح جهان به همه مبارک استعید صاحب الزّمان به همه مبارک است
سورۀ قدر بخوان ای عروس فاطمهقدر این پسر بدان ای عروس فاطمه
این چراغ دیده و دل هر انجمن استاوّلین مطلع حسن آخرین بت شکن است
قمر چارده و ثمر پنج تن استطالب خون خدا حجة ابن الحسن است
شمع جمع شهدا نورالانوار خداستخال بالای لبش نقطۀ نام خداست
طالبان ره حق همگان در طلبشهمه مرهون عطا ز عجم تا عربش
جنّ و انس و ملک اند سائل روز و شبشگل خنده به دهان صوت قرآن به لبش
نُه فلک پر شده از نغمۀ یا رب اوعسکری بوسه زند به دهان و لب او
ای سماوات و زمین قطره های کرمتدل دیوانۀ ما همه دریای غمت
سر سودایی ما نقش خاک قدمتکعبه با آن عظمت گوشه ای از حرمت
تو امید بشری ولی دادگریماه اهل نظری مهدی منتظری
همه خوبان جهان عاشق روی تواندعاشق روی تو و سائل کوی تواند
سائل کوی تو و بستۀ موی تواندبستۀ موی تو و تشنۀ جوی تواند
غصّه از سینۀ من بیتو مشکل برودتو اگر خنده کنی غمم از دل برود
گل نرگس بشکف که بهار همه ایتو مه انجمن شب تار همه ای
ما ز تو دور ولی تو کنار همه ایبی قرار تو همه تو قرار همه ای
ای که بی روی تو دل خانۀ درد و غم استجان عالم همه بر رو نمای تو کم است
غم تو از غم ما غم ما از غم تورخ تو کعبۀ ما چشم ما زمزم تو
حور و انسان و ملک قطره های یم توکُشتۀ یک نگه و زندۀ یک دم تو
ابر بارنده ببار ماه تابنده برآآخر ای پرده نشین از پس پرده درآ
ما گرفتار توایم یابن زهرا مددیعاشق زار توایم یابن زهرا مددی
خار گلزار توایم یابن زهرا مددیگر چه سرباز توایم یابن زهرا مددی
خانه بر دوش غمت دل آوازۀ ماستسند زنده ما جگر پارۀ ماست
ما همه منتظر و تو همان منتظرینگهی کن که دل از همه عالم ببری
آخر ای چشم خدا نظری کن نظریچه شود باد صبا ز تو آرد خبری
تا بگوید ز کرم حرم یار کجاستجام «میثم» گرو خبر باد صباست
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
ای طلوع صبحدم نور دگر آورده ایآفتابی بهتر از شمس و قمر آورده ای
شاهدی از جان و دل محبوبتر آورده اییا که وجه الله بر اهل نظر آورده ای
مصلح کل حجّت ثانی عشر آورده ایمهدی موعود کز خلق خدا او را سلام
آسمان امشب چه سیمای تو روحانی شدهدامنت چون قلب نرگس پاک و نورانی شده
سینه ات لبریز از انوار ربّانی شدهصحنه هایت روضۀ سر سبز رضوانی شده
ماه با لبخند، گرم نور افشانی شدهتا طلوع صبح دور سامره گردد مدام
ای زمین آغوش جان بگشا که جانان است اینسامره تطهیر کن خود را که قرآن است این
آسمان در بر بگیرش یک جهان جان است اینسیزده معصوم را روح است و ریحان است این
قلب قرآن، هستی دین، رکن ایمان است اینخود امام و یازده آباء معصومش امام
ای ز آوای تو قرآن مفتخر قرآن بخوانای دمت از فیض عیسی خوبتر قرآن بخوان
ای شده پروانه ات مرغ سحر قرآن بخوانای یگانه مصلح کلّ بشر قرآن بخوان
ای نوایت خوشتر از جان، بر پدر قرآن بخوانتا ببوسد لعل لبهای تو را با احترام
سامره جان شد که این نوزاد جانان من استنرجس پاکیزه دامان گفت ریحان من است
عسکری بوسید لب هایش که قرآن من استعیسی مریم به وجد آمد که این جان من است
شب ندا در داد این ماه فروزان من استصبح گفتا از زمین تابید خورشیدم به بام
پاک جسم و پاک جان و پاک باب و پاک مامسر و قد گل چهره شورانگیز لب شیرین کلام
کبریایی جاه و احمد طینت و حیدر مقامفاطمی خو مجتبایی حلم ثارالله قیام
مو کمند و ابرویش شمشیر و مژگانش سهامتا که اش گردد شکار و تا که اش افتد به دام
کعبه می خندد که آغاز ظهورش در من استمکّه می بالد که آثار عبورش در من است
کوفه می نازد که تشریف حضورش در من استکربلا گوید که اشک و سوز و شورش در من است
دل ندا در داد کاین خورشید نورش در من استجان به طوف مهدا و چون زائر بیت الحرام
دُرّ دندان پیمبر انتظارش می کشدصورت خونین حیدر انتظارش می کشد
سینۀ مجروح مادر انتظارش می شکدمجتبی با سوز دیگر انتظارش می کشد
زخم ثارالله به پیکر انتظارش می کشدتا نیاید او نیابد زخم قرآن التیام
ای ز پشت ابر غیبت خلق را خورشید و نورای فروغت کرده پیش از خلقت عالم ظهور
ای وجودت غایب و خلق جهانت در حضوریابن کوثر یابن طاها یابن یاسین یابن طور
تو به ما نزدیکتر از مایی و ما از تو دورما ز تو اعمی و تو پیداتر از ماه تمام
باغبانا بار دیگر در گلستان باز گردیوسفا از چاه کنعان سوی کنعان باز گرد
موسیا بر کشتن فرعون و هامان باز گردعیسییا تا جان دهی بر جسم بی جان باز گرد
احمدا بر یاری اسلام و قرآن باز گردحیدرا در دست تو زیباست تیغ انتقام
کعبه ی کعبه صفا بخش صفا رکن حرمآسمان جود، باران عطا، ابر کرم
باز آی ای از گل عدلت جهان رشک ارمدین شده بی احترام و کفر گشته محترم
قبلۀ قومی نساء و دین افرادی درمهر حرامی بین حلال و هر حلالی را حرام
ای وصالت آرزوی دوستان، هجران بس استای بباغ آفرینش باغبان، هجران بس است
ماه کنعان، آفتاب مصر، جان هجران بس استسیّدی الغوث الغوث الامان، هجران بس است
مصلح کل مهدی صاحب زمان، هجران بس استتا به کی «»میثم بریزد بی تو خون دل به جام
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
چه خوش می تابی ای ماه تمام نیمه ی شعبانبتاب ای لحظه هایت را همه عمر جهان قربان
بتاب امشب که داری در بغل خورشید نور افشانبتاب امشب بخوان با اختران تا صبحدم قرآن
بخوان با من که یار آمدبه باغ دل بهار آمد
به ملک جان قرار آمدگل نرگس به بار آمد
گل نرگس که از عطرش جهان شد جنّة الاعلیگل نرگس که خلقت تا ابد مستند از بویش
گل نرگس که جان ها رو نمای دیدن رویشگل نرگس که رضوان آورد دست دعا سویش
گل نرگس که باغ و باغبان آمد ثناگویشملایک مست لبخندش
جلالت عبد پابندشعدالت آرزومندش
به لب ذکر خداوندشرخش جنّت، قدش طوبی، لبش کوثر، دلش دریا
فرودآ از زمین ای مه ببین خلد مخلّد رادر این خلد نخلد جلوه ی دادار سرمد را
درون جلوه ی دادار سرمد روی احمد راحسین و مجتبی و حیدر و زهرا، محمّد را
جهانِ مرده شد زندهشب و مهر درخشنده
بتاب ای ماه تابندهبزن بر سامره خنده
که تابید آفتاب فاطمه امشب زسامرّامسیح از چرخ چارم خنده زد بر ماه رخسارش
کلیم از طورِ سینا دیده بگشوده به دیدارشسزد گرد با کلاف جان شود یوسف خریدارش
تمام آرزوی عترت است این، حقّ نگهدارشسلامت بیقرار او
سحر شب زنده دار اوجهان در انتظار او
زمان در اختیار اوبگردد با سرانگشت او مهر جهان آرا
به مهد ناز گرداند چراغ آسمان ها رابه چشم بسته می بیند عیان ها را نهان ها را
به امر حقّ بگرداند مکان ها را زمان ها رااگر خواهد به زیر آرد زگردون کهکشان ها را
دو عالم را نظام است این کمال هر قیام است اینعدالت را قوام است این
به هر عصری امام است اینامام عصر یعنی عصر زیر سایه اش پویا
زمین در پشت ابر غیبت او غرق نور اوزمان دیده کلیم الله ها مدهوش طور را
تمام آفرینش سر کند خم در حضور اوحرم چشم انتظار لحظه ی روز ظهور او
جهان در سایه ی دادشبهشت عدل آبادش
فلک گردد به امدادشاناالمهدی است فریادش
رسد آوای جان بخشش به گوش کلّ انسانهاخروش از دل برآرد مردم عالم! انالمهدی
الا ای سر به سر ذریّه ی آدم! انالمهدیستم کاران در دژهای مستحکم! انالمهدی
تمام امّت پیغمبر خاتم! انالمهدیابر مرد قیامم من
خلایق را امامم منعدالت را قوام من
خدنگ انتقامم منبه پا خیزید! مظلومان که آمد مصلح دنیا
به پا خیزید! نجل فاتح بدر و حنین آمدبه پا خیزید! زهرا و علی را نور عین آمد
به پا خیزید! کز کعبه امام عالمین آمدبه پا خیزید! روز یالثارات الحسین آمد
منم سیف خدا مهدیمنم نورالهدی مهدی
به پا خیزید با مهدیخروش آرید یا مهدی
به پا خیزید بهر انتقام مادرم زهراظهور من برآرد ریشه کفر و ضلالت را
ظهور من بگیرد از بشر قید جهالت راظهور من بر افرازد برافروزد عدالت را
ظهور من کند تکمیل قانون رسالت راهر آن کو خواست در عالم
به بیند هیبت آدمبه بیند عیسی مریم
به بیند حضرت خاتممرا بیند که در من هست حسن انبیا پیدا
الا ای جان ما جانان ما از ما جدا تا کیگلوی شیعه پر باشد زبغض بی صدا تا کی
فراز نی سر خونین مصباح الهدی تا کیبر آرد ناله ی یابن الحسن خون خدا تا کی
بیا از نو قیامت کنبه انس و جان زعامت کن
بر انسان ها امامت کنکرامت کن کرامت کن
اغثنا یابن زهرا العجل الغوث ادرکنابیا ای صد هزاران پور عمران محو و مدهوشت
بیا ای درد مظلومان به هر دروان هم آغوشتبیا ای بانگ عاشوراییان پیوسته در گوشت
بیا ای پرچم سرخ حسینی بر سر دوشتولیّ قادر منّان
امید عترت و قرآنفروغ دیده ی انسان
به تیغ حیدری بستانزبوسفیانیان داد سلحشوران عاشورا
شرف، ایمان، حقیقت، دین، ولایت بر تو می نازدجوان مردی، محبّت، دین، امامت بر تو می نازد
ملایک، حور، انسان، بلکه خلقت بر تو می نازدعلی، زهرا، محمّد، کلّ عترت بر تو می نازدکتاب الله مستحکم
امین الله در عالمامام عیسی مریم
نگاهی جانب «میثم»که طبعش دم به دم گردد به اوصاف شما احیا
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
امشب دل بیدارم دارد سحری دیگروز زمزمه ام بر دل ماند اثری دیگر
در سامره می بینم قرص قمری دیگروز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر
از نسل علی آمد خیر البشرییا آمنه آورده پیغامبری دیگر
طوبا ثمر آورده سینا شجر آوردهچشم همگان روشن نرجس پسر آورده
من رحمت بیحد را در سامره می بینممن خلد مخلّد را در سامره می بینم
من جلوه ی سرمد را در سامره می بینممن عبد مؤیّد را در سامره می بینم
من طلعت احمد را در سامره می بینممن حسن محمّد (ص) را در سامره می بینم
ای منتظران خیزید با خصم در آویزیددر مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید
ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بینآیینه شو و آنگه آئینه ی یکتا بین
رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بینبالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین
هم نوح پیمبر را در دامن دریا بینهم موسی عمران را در وادی سینا بین
در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم راخوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم را
امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگسبرگرد گل روی دلجوی گل نرگس
خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگسخوردیم شراب نورر از جوی گل نرگس
تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگسدل گشته بهشت گل از بوی گل نرگس
ای دسته گل نرگس از مات سلام اللهای زینت هر مجلس از مات سلام الله
پیوسته درود از ما بر نرجس و مولودشبر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش
بر مهدی موعودش بر حجّت معبودشبر حجّت معبودش بر مقصد و مقصودش
بر مقصد و مقصودش بر سیرت محمودشبر سیرت محمودش لطف و کرم و جودش
لطف و کرم و جودش حکم و سخن و عزمشحکم و سخن و عزمش تیغ و عَلَم و رزمش
مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابیدروشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید
از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابیدگفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید
چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابیدهنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید
در طلعت او دیدند آئینه ی احمد رامانند علی می خواند قرآن محمّد (ص) را
اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفتهم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت
هم آیه ی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفتهم نام امامان را تا خویش سراسر گفت
از ظاهر و باطن گفت از اوّل و آخر گفتآنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت
من شاهد و مشهودم من حجّت معبودممن مقصد و مقصودم من مهدی موعودم
من طوطی گویای گلزار شهیدانممن روشنی چشم بیدار شهیدانم
من آینه سرخ رخسار شهیدانممن محیی ایثار و آثار شهیدانم
من وارث مظلوم انصار شهیدانممن منتقم خون سالار شهیدانم
گلواژه ی جاء الحق بر دست جهانگیرمنقش زهق الباطل بر تیغه شمشیرم
حق وعده به من داده تا ملک جهان گیرمبر دوست امان بخشم از خصم امان گیرم
مهر آرم و خشم آرم جان بخشم و جان گیرمیار همگان باشم داد همگان گیرم
در سلک شبان آیم در کعبه مکان گیرمحلقوم ستمگر را در پنجه چنان گیرم
تا نقش زمین گردد اهریمن خود کامیوز ظلم و ستم هرگز باقی نبود نامی
ای روی تو نادیده دل برده زدلدارانای کار تو پنهانی یاری ز همه یاران
بشکفته دل از نامت چون لاله که در باراناز جام تولاّیت سر مستی هوشیاران
بازآ که براندازی بنیاد ستمکارانبا تیغ تو ریزد خون از سینۀ خونخواران
خورشید رخت در ابر پوشیده چرا مهدیای کعبۀ دل رویت از کعبه درآ مهدی
ای با همگان مونس ای در همه جا تنهاای بی تو ز خون دل دریا شده دامن ها
تا چند زمام دین در سلطه ی رهزنهاتا چند جهان لبریز از گریه و شیون ها
تا چند خزان حاکم در دامن گلشن هاتا چند بود قرآن بر نیزه ی دشمن ها
ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدیای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی
بازآی که بنمائی بر ما رخ زیبا رابازآ که کنی از عدل پُر عرصه ی دنیا را
بازآ که همه بینند آن روی دل آرا رابازآ که کنی پیدا دو گمشدۀ ما را
هم تربت محسن را هم تربت زهرا راحیف است نبیند عبد رخسار تو مولا را
من «میثم» این کویم اوصاف تو را گویماوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
سامره امشب ز شب های دگر زیباتریدر جلال و در شرف امّ القرای دیگری
سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبریجنّة الفردوس یا باغ محمّد (ص) پروری
کعبۀ دل قبلۀ جان یا که شهر حیدریمهدی از تو تو دل از خلق دو عالم می بری
هست و بود کبریا را در بغل بگرفته ایجان ختم الانبیا را در بغل بگرفته ای
سامره امشب چو باغ لاله از هم واشدیکعبه را در بر گرفتی قبلۀ دلها شدی
با صفاتر از حرم خرّم تر از سینا شدیروحبخش روح عیسی طور صد موسی شدی
نور بخش چشم خورشید جهان آرا شدیالله الله زادگاه یوسف زهرا شدی
خویش را محو جمال شاهد اقبال کنخنده زن با لاله خندان نرگس حال کن
آخرین مرد قیام اهلبیت است این پسروارث خون تمام اهلبیت است این پسر
گفتگوی صبح و شام اهلبیت است این پسرصاحب کلّ مقام اهلبیت است این پسر
تیغ بیرون از نیام اهلبیت است این پسربلکه دست انتقام اهلبیت است این پسر
انتقام خون مظلومان به دین اوست دیناز شب میلاد گوید یالثارات الحسین
عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنویدبانگ تبریک از خدای حیّ منّان بشنوید
ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنویدنام مهدی از زبان هر مسلمان بشنوید
وصف آن گل راز مرغان خوش الحان بشنویداهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید
سورۀ قدر از دهان او طنین انداختهشورها در آسمان و در زمین انداخته
این چراغ آرزوی دودمان آدم استاین نه یک آیت که در معنی کتاب محکم است
انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم استاین نه یک طفل زمینی پیر عرش اعظم است
این مسیحای عزیز یازده عیسی دم استای حکیمه احترامش کن که جان عالم است
این همه بود و هم هست امام عسکری استهمچو قرآن بر سر دست امام عسکری است
ای عروس بیت آل فاطمه مادر شدیمادر تنها انید آل پیغمبر شدی
عطر زهرایی گرفتی کوثر کوثر شدیالله الله در پسر زادن ز مریم سر شدی
بحر موّاج شرف را از شرف گوهر شدیاسمان احمدی ماهی خدا منظر شدی
حبّذا مرآت ذات ذوالجلال آورده ایچارده معصوم را در یک جمال آورده ای
ای کویر دل بهار از ابر رحمت بار توای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو
ای صفای انتظار از دامن گلزار توآفتاب آورده سر بر سایه دیوار تو
شهریارا شهریاران بَرده ی بازار توعید ما یک لحظه، آهن لحظۀ دیدار تو
تیره گی ها عاقبت مغلوب نورث می شودشام صبح از نور خورشید ظهورت می شود
باغبانا تشنه گلهای بهارت تا به کیحملۀ باد خزان بر لاله زارت تا به کی
زاغ های زشت گرد شاخسارت تا به کیآفتاب کعبه، کعبه بی قرارت تا به کی
چشم مظلومان عالم اشکبارت تا به کیپرچم ثاراللّهی چشم انتظارت تا به کی
کی شود عدل تو در کلّ زمین کامل شودبا ظهورت آیه ی اکمال دین کامل شود
ای خدا را دست و بازو دست بر شمشیر کنآیۀ فتحاً مبین را بر همه تفسیر کن
آفرینش را پر از گلواژۀ تکبیر کنسرکشان را دست وپا در حلقۀ زنجیر کن
کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کننار عاشورائیان را نور عالمگیر کن
ای خدا را دست قدرت ای علی را نور عینتا به کی فریاد ما این الحسن این الحسین
یابن طاها داد دندان پیمبر را بگیرداد عترت داد قرآن داد حیدر را بگیر
داد احمد داد محسن داد مادر را بگیرداد زینب داد ثارالله اکبر را بگیر
همچو قرآن در بغل آن جسم بی سر را بگیرانتقام اکبر و عبّاس و اصغر را بگیر
زیر و رو کن کاخ استبداد و حکم داد کناز اسارت عمّه های خویش را آزاد کن
سیّدی انسیّةُ الحورا صدایت می زندبین آن دیوار و در زهرا صدایت می زند
صحنه ی خونین عاشورا صدایت می زنددور مقتل زینب کبرا صدایت می زند
کودکی در دامن صحرا صدایت می زندتشنه ای گم کرده سقّا را صدایت می زند
ای ظهورت بر همه میلاد هم عهدی بیانخل «میثم» می زند فریاد یا مهدی بیا
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
لاله های نرگس، امشب باغ را زینت کنیدباغ را زینت کنید از باغبان دعوت کنید
با گل دامان نرجس لحظه ای خلوت کنیدتا سحر با آن نگار نازنین صحبت کنید
صورت حقّ جستجو در آن نکو سیرت کنیدبا امام عصر یک بار دگر صحبت کنید
اهل مجلس باز وصف ماه مجلس بشنویدبوی یاس از نرگس دامان نرگس بشنوید
نرجسا! ماه هزاران انجمن آورده ایآفتاب حسن حیِّ ذوالمنن آورده ای
لاله ی سرخ حسینی بر حسن آورده ایباز در عالم خلیل بت شکن آورده ای
یوسف کنعان ما را در وطن آورده اییا که بر یعقوب بوی پیرهن آورده ای
بر تو و فرزندت ای پاکیزه مادر آفریناز خدا و احمد و زهرا و حیدر آفرین
این مسیح آفرینش پیش تر از آدم استاین چراغ طور بینش این فروغ عالم است
این کلام الله اعظم این کتاب محکم استاین مسیحای مسیحا این امام مریم است
این صفا، این مروه، این حجر، این حرم، این زمزم استاین امید انبیا از ابوالبشر تا خاتم است
این تمام چارده معصوم در یک صورت استاین نه یک نوزاد این پیر تمام خلقت است
نرجس! امشب خلق را در وجد و شور آورده ایسِرّ فرمان موسی را زطور آورده ای
مصحف و انجیل و تورات و زبور آورده ایمصطفی را از حرا یا غار ثُور آورده ای
بر تمام انبیا وجد و سرور آورده ایجان عالم باد قربانت که مهدی زاده ای
ای سلام از حیِّ سبحانت که مهدی زاده اییا محمّد! نقش جاء الحق به بازویش به بین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش به بینیک جهان توحید در چشم خدا جویش به بین
روی خود خدا در مصحف رویش به بینصوت قرآن بشنو و لعل سخن گویش به بین
خلق خود در خلق و خوی خویش، در خویش به بیناوست نوزادی که ببر عالم امامت می کند
قائم است و با قیام خود قیامت می کندآی اسرائیلیان! موسی ست این، موسی ست این
ای مسیحیون! همانا حضرت عیسی ست اینای مسلمانان عالم! بر همه مولاست این
ای تمام اهل دینا! مصلح دنیا ست اینای همه ایرانیان! از دوده کسری ست این
ای همه سادات عالم! یوسف زهراست اینای شب هجران! سپاه صبح می آید زدور
شیعیان آماده نزدیک است ایام ظهورمهدی آمد تا لوای عدل را برپا کند
مهدی آمد تا جهان را جنّت اعلی کندمهدی آمد تا گره از خار عالم وا کند
مهدی آمد تا دوباره معجز موسی کنداو زمین را از عدالت سینه سینا کند
او همه فرعونیان غرق در دریا کندیوسف گمگشته، بوی پیرهن آید از او
بی تبر، کار خلیل بت شکن آید از اویا امام منتقم ای یوسف زهرا بیا
ای شب تاریک را صبح جهان آرا بیاای یگانه وارث خون های عاشورا بیا
ای صدای انتقام زینب کبری بیاآفتاب فاطمه از آن سوی صحرا بیا
ای شبان ما به بین حال دل ما را بیاگرگ آدم خوار دم از حقّ آأم می زند
چنگ بر دل های مظلومان عالم می زندیوسف زهرا به بین آنان که زهرا را زدند
جای عرض تسلیت امّ ابیها را زدندتا قیامت پیروان خطّ مولا را زدند
علم و دین و دانش و ایمان و تقوا را زدندنور و قدر و کوثر و یاسین و طاها را زدند
فاش گویم کلّ مظلومان دنیا را زدندشیعه می سوزد هماره ، شیعه می گرید مدام
تا زفریاد تو برخیزد خروش انتقامصبر کن یا فاطمه فریاد پشت در، نزن
طایر جان امیرالمؤمنین پرپر نزنیا علی از ناله، چاه کوفه را آذر مزن
یا حسین از نوک نی آتش به خشک و تر نزنزینب کبری دگر بر چوب محمل سر، نزن
چاک بر پیراهن خود پای طشت زر، نزنمی رسد روزی که عترت را شود روشن دو عین
خیزد از مهدی صدای یا لثارات الحسینای گریبان چاک صبح جمعه بر دیار تو
ای همه یوسف رخان گمگشته بازار توای گناه ما هماره باعث آزار تو
ای مسیح آسمانی فردی از انصار توای شرار خشم حقّ در تیغ آتش بار تو
ای سرشک چشم زهرا بر گل رخسار توقلب شیعه بی قرار توست یا بن العسکری
فاطمه چشم انتظار توست یا بن العسکرییوسف گمگشته تو، کنعان همه عالم، بیا
ای یگانه منجی ذرّیه آدم بیاناخدا! بحر خدا بر این محیط غم بیا
ای گرامی زاده ی بی قنبر خاتم بیابی تو گشته آفرینش خیمه ماتم بیا
ای نثار مقدمت خون دل «میثم» بیاتا تو در ما غایبی بر پاست در هر انجمنناله ی یا بن الحسن، یا بن الحسن، یا بن الحسن
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
بند اول
آسمان امشب جمال حق تعالی را ببیننیمۀ ماه محمد، ماه زهـرا را ببیـن
بـرفراز دست مولانـا امام عسگریماه نـرگس، آفتاب عالم آرا را ببیـن
پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شوچون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طوافآفتابِ بـامدادِ عـرشِ اعـلا را ببیـن
روح شو، بـر بـام شهر سامره پرواز کنچشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بـر فـراز مهـد مهدی پر بزن پـرواز کنلحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدیغرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی
بند دوم
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدیبـا گلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم واشدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مستزآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکفتی در زمیـنماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلوع صبح از مشرق برآیـد آفتابآفتـاب فاطمه وقت سحر پیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسننور خود را بذل کردی ماه محفلها شدی
آسمانیها زمین بوس تـو بـودند از ازلز چه ای جان جهانها همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیـده پیدا نیستیاز نظرها غـایبی و انـجمن آرا شدی
ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیاعید میلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
بند سوم
در شب میلاد پیدا شـد تجلّای ظهورسرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای اواز ازل پیغمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبراز قیـام مهدی و از صبـح زیبـای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنونددر کنار کـعبه پـای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگریدبـر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلنددر حوادث پایدار استاده تـا پـای ظهور
ای شما آل محمد جان ما قربـانتان!از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور
میدرخشد پرچم توحید بر بام فرجمنتظر باشید، نزدیک است ایـام فرج
بند چهارم
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظارمیرسد روزی بـه پایـان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد استسخت تـر از احتضار آمد بـلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشتپیـر گردیـدیم در حال و هـوای انتظار
جمعهها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»لحظههایم گشته یـکسر لحظههای انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»کردهام صحرای دل را کربـلای انتـظار
از طنین ذکـر «اللهم عجّل للظُّهور»بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگوتـا بهار وصل آیـد در قفـای انتظار
تـو تـمام آرزوی آل زهـرایی بیـاای امید شیعه میدانم که میآیی بیا
بند پنجم
تو دل از من بردهای بسیار یابن العسکریمن تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمینداشتم با حضرتت دیدار یـابن العسکری
دیدهای کز دیـدن روی تـو نـابینا بـودکمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیـاپا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیستشیعه غیر از تـو ندارد یار، یـابن العسکری
بی تـو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیاکوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لالهها در باغ و بستان شاهدندبی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو راباز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را
بند ششم
من تو را نشناختم، اما مکرر دیدمتصبحدم در روضۀ پاک پیمبر دیدمت
در کنارت ایستادم پشت دیـوار بقیعگه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت
گرچه میگفتند پنهان است قبر فاطمهمن کنـار تـربت پنهان مادر دیـدمت
بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجفدر کنار مرقـد ساقی کوثـر دیـدمت
گاه دیـدم ایستـادی در کنار قتـلگاهگه کنار قبر آن تنهای بی سر دیدمت
گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغلگاه در پـائین پـا، بـا قبر اکبر دیـدمت
گر چه ای گمگشتۀ زهرا ندانستم توییدر کنـار قبـر عباس دلاور دیـدمت
ماه رویت را تماشا کردم و دل باختمبا تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم
بند هفتم
غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدیبـا منی امـا نمیدانم کجـایی؟ سیـدی
ای بسا حج کردهام، حجّم فقط دیدار توستتو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی
کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فداتا دمی بـر خلق عالم رو نمایی، سیـدی
ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شامکی میآیی؟ کی میآیی؟ کی میآیی؟ سیدی
مشکل اسلام تنـها غیبت کبرای تـوستبا ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی
پرچم سرخ حسینی فاش میگوید که تووارث خون شهیـد کربلایی، سیـدی
در طواف کعبهای؟یا در مدینه؟یا نجف؟سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی
ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیاای جواب نـالۀ مظلوم! یـا مهدی! بیـا
بند هشتم
ای قرار قلبهای بیقـرار اهل بـیتوی طلوع صبح، در شبهای تار اهلبیت
میدمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهورمیرسد روزی بـه پایان انتظار اهلبیت
قرنهـا فریـاد «اللهم عجّل لظهّور»بوده در این غیبت کبری شعار اهلبیت
ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی میکنیاشک چشم نـازنینت را نثـار اهلبیت؟
سیدی! دست یداللهی بـر آر از آستینتـا بـه دست آید دوباره اقتدار اهلبیت
سیزده معصوم را کشتند از راه جفـایوسف زهرا تویی دار و ندار اهلبیت
تـا قیامت لشگر پـاییز را نـابود کنبا ظهورت میشود عالم بهار اهلبیت
قرنـها در سینۀ ما شعلۀ فریاد تـوستعالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست
بند نهم
وارث خون خدا! خون خدا گویـد بیابر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا
اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجرسنگهای مروه و کـوه صفا گویـد بیا
فرق خونین علی هر شب صدایت میزندخون جاری از دهان مجتبی گویـد بیا
مادر مظلومهات با اشک چشم و سوز دلبر ظهورت میکند هر شب دعا گوید بیا
نخلهای دشت سرخ نینوا آب فـراتپـرچم سرخ شهید کربـلا گویـد بیا
زخمهای کشتگان فریاد «یا مهدی» زندرأس جدت بـر فراز نینوا گویـد بیا
قامت غلتیده در خون علمدار حسینمشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا
عالمی چشم انتظار عدل عالمگیر توستپاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست
بند دهم
جلوه کن تا زنگ غم از سینهها زائل شودبا ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنیجلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود
جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریتبا ظهورت همزمان از آسمان نازل شود
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدوچهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجلجلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضاجلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود
گرچه نبوَد دیـدۀ ما قابل دیـدار تـوتو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود
آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کناز کرامت بر دل تاریک "میثم" جلوه کن
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
من كیم قلب وجودم من كیم جان جهانممن كیم نور عیانم من كیم سر نهانم
من كیم كهف حصینم من كیم مهد امانممن كیم مولای خلقت در زمین و آسمانم
من كیم فرمان روای ملك حی لامكانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
من كیم من آسمانی مصلح خلق زمینممن كیم من دست تقدیر خدا در آستینم
من كیم من وارث پیغمبر و قرآن و دینممن كیم سر تا قدم مولا امیرالمؤمنینم
من كیم من آخرین تیر الهی در كمانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
من كیم من آفتاب یازده خورشید نورممن كیم من مصحفم تورات و انجیل و زبورم
من كیم من مظهر عفو خداوند غفورممن كیم من آن كلیم هستم كه عالم گشته طورم
من یگانه مصلح عالم امام انس و جانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
ماه شعبان خنده زن بر آفتاب منظر منبوسه گاه جده ام زهرا جبین مادر من
سیزده معصوم را روح و روان در پیکرم منجان به قرآن می دهد لعل لب جان پرور من
نقش جاء الحق به بازویم شهادت بر زبانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
بیشتر از آنكه كامم تر شود از شیر مادرداشتم بر آسمان معراج چون جدم پیمبر
بر لبم گردید جاری آیة قرآن چو حیدربر همه مستضعفین دادم نوید فتح را سر
با گل لبخند بابا بوسه میزد بر دهانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
من به چشم شیعیانم جلوة الله و نورممن میان دوستانم ، گرچه پندارند دورم
ملك هستی بهر مواجی بود از شوق و شورمدوستان آماده نزدیك است ایام ظهورم
می رسد دیگر به پایان انتظار شیعیانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
گرچه چون یوسف به چاه غیبت کبری اسیرمهرکجا باشم به کل عالم خلقت امیرم
غیبتم را هست سری نزد دادار قدیرمتا در اقطاع زمین با دوستانم انس گیرم
گه به سهله گه به کوفه گه به قم گه جمکرانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
من همان خون خدا هستم که در جوش و خروشمبانگ هل من ناصر جدم بود دائم به گوشم
پرچم سرخ حسین ابن علی باشد به دوشمپر شود از عدل این عالم به عزم سخت کوشم
چون پیمبر گله ی صحرای هستی را شبانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
انبیا و اولیا هستند یك سرلشكر منعیسی و مریم نماز آرد به جا پشت سر من
آیة فتحًا مبینا نقش بر انگشتر منحكم حكم من زمین و آسمان فرمان بر من
پایگاهم كوفه پا بر قلة هفت آسمانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
جامه ی ختم رسل پوشیده بر قد رسایمذوالقار مرتضی در پنجه ی مشکل گشایم
چارده خورشید پیدا در جمال دل ربایممی رسد از کعبه بر گوش همه عالم صدایم
جمع می گردند در یک لحظه گردم دوستانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
می رسد روزی كه با عدلم اروپا را بگیرموز پی احیای قرآن كل دنیا را بگیرم
پنجة قهر افكنم حلقوم اعدا را بگیرمداد حیدر ، داد محسن ، داد زهرا را بگیرم
داد ثاراللهیان را از یزیدیان ستانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
منتظر باشند مهدیون به امید وصالمی رسد روزی كه گیرم پرده از ماه جمالم
من امید مصطفی من آرزوی قلب آلممن شما را آبرویم ، عزتم ، قدرم ، جلالم
من به میثم شهد وصل خویشتن را می چشانممن كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
کشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است که برعرشه ی آن بانوی مُلک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است،کشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است که برعرشه ی آن بانوی مُلک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است، بود منتظر مقدم او بُشر
سلیمان که به عنوان کنیزش بخرد، تا ببرد بر ولی قادر منّان، حسن عسکری آن یازدهم اختر تابان ولایت، به کف بُشر یکی نامه از آن شمس هدایت ،که ز اسرار خدا داشت حکایت، نگه دخت یشوعا چو بر آن نامه بیفتاد، قرار از کف خود داد و ببوسید و روی چشم نهاد و گـُل لبخند به لب گفت که:
این نامه ی یاراست، خطش را خبر از وصل نگاراست، سپس گفت که ای بُشر مپندار کنیزم که زده فاطمه گل بوسه به پیشانی و خوانده است عزیزم، شرفم بس که عروس علی و فاطمه ام، داده خداوند به من این شرف و قدر و بها را.
من از نسل یشوعا که همان دختر شاهنشه رومم، چه بسا ماه وشانی که ز عزت همه بودند کنیزم، چه بسا سرو قدانی که به محفل همه بودند غلامم، دو پسر عم که مرا شیفته بودند و ز من خواستگاری بنمودند، کشیشان همه انجیل گشودند، یکی را به سر تخت نشاندند، گـُل و لاله فشاندند که دامادِ نگون بخت به کام اجل
خویش نگون شد، ز سر تخت، شب آمد، به سر دست و قضا چشم مرا بست که در عالم رویا نگه اُفتاد مرا بر رخ زیبا پسری، نخل شرف را ثمری، صُنع خدا را اثری، دیده به ماه رخ زیباش گشودم، ز کفم رفت همه بود و نبودم، که ندا داد رسول مدنی احمد خاتم که: اَلا عیـــــــــــسی مریم، چه شود دخت یشوعای تو را بر پسرم عقد ببندم، لب جان بخش گشودند، یکی خطبه سرودند و مرا عقد نمودند بر آن شمس ولایت، که عیان دیدم از آن طلعت نورانی او روی خدا را.
چه مبارک شبی بود و چه فرخنده شبی بود، ولی حیف که بیدارشدم، سخت گرفتارشدم، شب همه شب در تب و در تاب شدم، شمع صفت آب شدم، تا که شبی فاطمه آمد ز ره لطف به خوابم، نگهی کرد به چشمان پر آبم، به ادب بوسه به دستش زدم و روی قدم هاش فتادم، ز فراق رخ جانان به شکایت دو لب خویش
گشودم که: به دادم برس ای عصمت دادار ودودم، غم دوری یگانه پسرت کشت مرا، فاطمه فرمود: چگونه پسرم پیش تو آید، به تو این بخت نشاید، مگر آیین نصاری بگذاری و به اسلام روی بیاری سر تسلیم و رضا را.
من در آن عالم رویا لب جان بخش گشودم، به خدا و به رسول به علی بود درودم، چو شهادت به لب آوردم و اقرار نمودم، گـُل لبخند به گلزار رخ فاطمه دیدم، که گشود از کرم آغوش و مرا در بغل خویش گرفت و به رُخم بوسه زد وگفت: از امشب تو عروس منی ای پاکیزه سرشتم، گل باغ بهشتم، به تو تبریک که
هرشب پسرم پیش تو آید، من از امشب همه شب لاله ز باغ رخ او چیدم و در خواب ورا دیدم، تا داد مرا وعده ی دیدار، که در سلک کنیزان ببرم روی به بیت الحرم یار، خوشا حال تو ای بُشـر، که مامور شدی از طرف حجت دادار، بر این کار، منم همسر آن نور دل احمد مختار، کز آن سید ابرار، بیارم به جهان منتقم خون شهدا را.
چارده شب چو گذشت از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود، بگو نخل ولا را ثمری بود، بگو بحر کرامت گوهری داشت، بگوشمس ولایت قمری داشت، بگو نرگس زهرا پسری داشت، بگو مصلح کلِ بشری داشت، جهان دادگری داشت، خبر زآمدن حجت ثانی عشری داشت که شد دیده ی
نرگس، دل شب باز ز رویا به دو صد ناز، وضو ساخت و اِستاد سحرگه به نمازشب و آیات خدایش به لب افتاد، به تاب و تب و از درد گـُل انداخت عذارش، ز کف افتاد قرارش، صلوات مـَلک از اوج فـَلک گشت نثارش، به رُخش جلوه ی بدر و به لبش سوره ی قدر و نفسش کرد معطـر همه امواج فضا را.
ناگهان دید حکیمه که شده حجره پر از شوق و شعف وشور، روان گشت حضور قمر برج ولایت، حسن عسکری آن مـــــــــــــــهر فروزان هدایت، به ادب گفت که: ای جان دو عالم به فدایت، شده در پرتو انوار نهان نرجس پاکیزه لقایت، گل لبخند حسن باز شد و گفت که: ای عمه پاکیزه سرشتم، گـُل خوشبوی
بهشتم، به ادب رو به سوی حجره ی نرگس، گل زهرا ثمرم، همسر نیکو سِیَرم، سرزده قرص قمرم، یافت ولادت پسرم، آمده نور بصرم، رفت حکیمه به سوی حجره نرجس، نگه افکند به خورشید رخ حجت سرمد، گـُل نورسته ی احمد، مه اثنی عشر آل محمد، لب جان بخش گشوده، سخن از وحی سروده، به لبش نام خداوند و رسول و علی و حضرت زهرا و حسین و حسن و باز علی باز محمد پس از آن جعفر و موسی و رضا گفت، محمد و علی گفت، سپس نام ز خود بُرد، ندا داد به هرنسل و زمان اهل ولا را.
ندا داد منم مهدی موعود، منم حجت معبود، منم مصلح عالم، منم منجی عالم، منم وارث پیغمبر خاتم، منم حجت سرمد، منم عبد موید، منم حیدر و احمد، منم نجل محمد، منم آن منتقم خون خدا، طالب خون شهدا، زاده مصباح هدی، صاحب عمامه ی پیغمبر و تیغ علی و چادر زهرا، جگر پاک حسن، جامه ی خونین
حسین، دست ابالفضل علمدار، منم وارث پیشانی بشکسته ی زینب، شود آن روز که از پرده ی غیبت به در آیم به سوی کعبه بیایم، برسد بر همه خلق ندایم که :من ای منتظران، مهدی موعود شمایم، پس از آن ره به سوی شهر مدینه بگشایم، حرم فاطمه را بر همه عالم بنمایم، کنم آغاز از آن جا سفر کرب و بلا را.
گل احمد، گل زهرا، گل نرگس، گل امیدحسن، یوسف زهرا، ولی الله معظم، دُر دریای کرامت، ز خداوند و رسولان و امامان و همه منتظران باد سلامت، همه مشتاق پیامت، همگان منتظر صبح قیامت، تو شه ارض و سمایی، تو فقط منتقم خون خدایی، تو امید دل مایی، حجرالاسود و هجـر و حرم و زمزم و مسعی و
صفا، مروه همه چشم به راهت، همه مشتاق نگاهت، چه شود تا که ببندی به حرم قامت و نغمه ی قد و قامتت آید، عیسی مریم که به تو روی نیاز آرد و پشت سر تو باز نماز آرد و فریاد “انا المهدی ات” از خلق بـَرد هوش، جهان جمله شود گوش، اَلا کوه فِراقت به سر دوش، شود تا که کنم شهد وصال از دو لبت
نوش؟ دعا کن که دعاها به اجابت برسد بهر ظهورت، تو بیایی، تو بیایی، گره از کار فروبسته ی عالم بگشایی، تو بیایی، تو بیایی، که دل از عالم و آدم برُبایی، تو بیایی که کنی زنده ز نو دین رسول دو سرا را.
به خدا ای پسر فاطمه تنها نه حرم منتظر توست، عرب تا به عجم منتظر توست، به خون پسر فاطمه سوگند که بر گنبد زرین حسین ابن علی سید الاحرار، عَلـَم منتظر توست، نه اسلام که ابناء بشر منتظر توست، زمان منتظر توست، جهان منتظر توست، نبی منتظر توست، علی منتظر توست، بیا فاطمه بیش از
همگان منتظر توست، حسین و حسن و هفتاد دو تن منتظر توست، خدا را خدا را، که آن گنبد ویران شده و قبر پدر منتظر توست، بیا ای شرف شمس رسالت، به خداوند قسم دیر شده صبح وصالت، همه چشم اند چو “میثم” که بیایی ببینند به مرآت رُخَت آیینه ی پنج تن آل عبا را.
اشعار امام زمان علیه السلام
غلامرضا سازگار
امشب رسد از سامره بوی گل نر گسگلها همه چشمند به سوی گل نر گس
بگرفته همه خوی به خــــــوی گل نرگسنرگس زده لبخند به روی گل نرگس
گمگشته در انـــوار الهی کــــــره ی خاکصوت صلوات است که سر برده زافــلاک
تا دوست زند خنده وتا خصم شود کــــورگــــــردیده زمین بر سر گردون طبق نور
هم سامـــــره سینا شده هم بیت ولا طورریزد عوض گل به زمین با ل وپر حــور
خــورشیدِ رخ مهـــــدی سر زد شب نیمهبر چــهره گل انداخـــته لبخند حکیمه
روید گل تــــوحید زکــــوه وچمن امشبیوسف شده از مصر مقیم وطـــــن امشب
یعقـــــوب شنیده است بـوی پیرهن امشبمهدی زده لبخــــــند به روی حسن امشب
خــــــیزید وبه بینید گلســــتان حسن رادر دست حسن لا لـــــۀ بستان حسن را
خـــیزید که از پارۀ دل گــل بفشـا نیدوز کـــوثر نـــورآتش دل را بنشا نید
بر منتظران این خبر خوش برسانیدکامشب شب قـــدر است همه قــــدر بدانید
با نــــور نــوشتند به پیشانی خـــــورشیدماهـــــی که جهان منتظـرش بود درخشید
این صــورت توحـــید ویا آیۀ نور استاین قامت طــوباست ویا نخلۀ طوراست
داود نبــی را به لب آیا ت زبـوراستیا برلب مهدی سخن از روز ظهــور است
گـوش همه بر زمـزمۀ یارب مهدی استای منتظران مـژده که امشب شب مهدی است
ای منتظـران یا فته غــــم خاتمه امشبتبریک که روشن شده چشم همـــه امشب
بشکفت به شوق وشعف وزمـــزمه امشبگـل از گـل لبخـند بنـی فاطمه امشب
مــرغان بهشتـی شده آوارۀ مهدیگـردند به دور وبــرِِ گهـوارۀ مهدی
مهـدی است که احیاگر قانون حسین استمهدی است که شمشیرش مد یِِون حسین است
او وارث پیراهـن گلگون حسین استوالله قسم منتقـم خون حسین است
برپرچمش این نقش عیان با خط نور استای منتظران مژده که هنگام ظهـور است
این یوسف زهراست که سوی وطــن آیداین ماه دل آراست که در انجــــــــمن آید
این جان جهان است که اینک به تـن آیدبر منتظـــــران پاسخ یا بـــن الحسن آید
خـــیزید حضـــــور پسر فاطمه امشبلبیک بگــوئید به مهدی همه امشب
بـــوی نفس حجت ثانــــی عشر آیــدای شب حرکت کن که به زودی سحر آید
ای صبح بیا تا شب هجــــرا ن به سرآیدخـورشید بنی فاطمه از کعــبه بر آید
عیسی زفـلک بازآ مــا صبر نداریمتـــا پشت سر یــار نمـازی بگذاریم
ای احمد ثا نی زحـــرا جلوه گری کنای وارث پیغمـبر پیغــامبـری کن
تنها پسرزهــرا مــــارا پــــدری کناین قــافـلـــۀ گمشده را راهبری کن
در هجر شبان اشک فشان این رمه تاکی؟دوران فـراق پسر فــــاطمــــه تاکی؟
ای غصّـــه اسلام هم آغـــوش تو مهدیای نالۀ خامــوشان در گـوش تو مهدی
ای پــرچم ثارالله بــر دوش تـو مهدیای خـون دل واشک بصر نوش تو مهدی
ای موسی عمـران چه شود تا به مصافیچـــون سینۀ دریادل فــرعون بشکافی
ای نام تو ذکـر خوش شام وسحـر ماای خاک رهت مــادرمـا وپـــدر مـا
ای باغ تـو را لاله زخــون جگـر ماما منتظـر استیم وتـوئی منتظَر ما
باز آ که چـراغ همه رخسار تـو باشدمیثـم صله ی شعـرش دیدار تو باشد
اشعار مولودی امام زمان
شعر ماه شعبان
بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می گذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ماه شعبان و رجب، نم نم اشکی شد و رفت
خانه ابری ست خدایا! رمضان را چه کنم؟
شانه بر زلف دعا می زنم و می گریم
موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟
صاحب "حیّ علی ... "! لقمه ی نوری برسان
سحر از راه رسیده ست، اذان را چه کنم؟
کاتبان تو مــــرا خطّ امانـــــی دادند ...
کشته ی خال توام، خط امان را چه کنم؟
کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان
پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟
کاش می شد که سبک تر شوم از سایه ی خویش
آفتابا تو بگو! خواب گران را چه کنم؟
زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است
وقت افطار ولی زخم زبان را چه کنم؟
رنجه از طعنه ی پیران پریشان نشدم
با چهل چله جنون پند جوان را چه کنم؟
غرقه ی موج رجز، گم شده ی بحر رمل
سینه خالی ز معانی ست، بیان را چه کنم؟
شعر ماه شعبان
مهدی رحیمی
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده
وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده
اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست
در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده
دارم فراری می شوم از خود به سوی تو
در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده
ناجی تویی راجی منم در دست های من
بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده
وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد
باید بگیری دست من را که رها مانده
پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را
اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده
از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم
در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده
شعبان به پایان آمد و روی لبان من
وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده
خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است
مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده
لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم
لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده
یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو
پس فَاقْبَل عُذری کهدلیل روضه ها مانده
جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو
تازه عنایات علی موسی الرضا مانده
بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد
تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده
تنها محبت راه ترک معصیت گشته
با دوستت دارم جهانی روی پا مانده
شعر ماه شعبان
امیر عظیمی
به مناسبت حلول ماه شعبان
ماه شعبان شعبههایی از بهشت
در دل هر بنده دسترب سرشت
خوشبهحال هر که از این مزرعه
پابهپای هر عمل؛ اخلاص کِشت
بنده در نهر رجب پاکیزه شد
از پلشتی و گناه و هرچه زشت
حال در شعبان بنا باید کند
قصر ایمان؛ آجرآجر، خشتخشت
حق رجب را گفت ماه "مرتضی"ست
سردر شعبان "محمد" را نوشت
شعر ماه شعبان
محمد جواد شیرازی
به مناسبت حلول ماه شعبان-مناجات با خدا
گناه، پشتِ گناه و گناه، پشت گناه
چه توبه ای؟! که فقط هست آه، پشت گناه
جوانی است زمان رسیدن به خدا
جوانی ام همه اش شد تباه، پشت گناه
رجب گذشت... یکی هم به داد من برسد
چرا که نیست دلم رو به راه، پشت گناه
رسید سوی من آقا و رفت از دستم
دوباره روزی دیدار ماه، پشت گناه
حکایتی است پر از دردِ خنده عاشقی ام
دو چشم خیسِ نشسته به راه... پشت گناه!!!
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم
به پیش یار شدم رو سیاه، پشت گناه
گناه هیچ کسی نیست، با خودم قهرم
همیشه رفته سر من کلاه، پشت گناه
چقدر گفتمت ای دل برو به کرب و بلا
حرم نرفته شدی بی پناه پشت گناه
شعر ماه شعبان
ولی الله کلامی زنجانی
شعبان شد و پـیک عشـق از راه آمد
عطـــــر نفــــس بـــقــیــة الله آمـــد
با جلوهٔ ســجاد و ابــوالفضل و حســین
یــک ماه و ســه خورشید در این ماه آمد
شعر ماه شعبان
امیر عظیمی
ای خدا حال بنده بد حالی ست
مرغ روحم چه بی پر و بالی ست
ماه شعبان رسید لطفی کن
رجبت رفت و دست من خالی ست
شعر ماه شعبان
سید رضا موید
شعبان شد و ما اگر چه عصیان داریم
بر لطف حق امید فراوان داریم
از زمره ی این الرجبیون ماندیم
امید به وعده های شعبان داریم
شعر ماه شعبان
رضا تاجیک
در ماه شعبان آمدم، محزون و گریان آمدم
زار و پشیمان آمدم، یا ربنا اغفرلنا
من رو سیاهم یا اله، نامه تباهم یا اله
پر اشتباهم یا اله، یا ربنا اغفرلنا
من عبد بی ایمان شدم، دور از تو و قرآن شدم
من بنده ی شیطان شدم، یا ربنا اغفرلنا
شیطان هم آغوشم شده، ذکر دل و هوشم شده
مردن فراموشم شده، یا ربنا اغفرلنا
از نفس اماره ببین، خوردم خدا من بر زمین
گویم به حالی دل غمین، یا ربنا اغفرلنا
حاجیِّ احرام توام، ممنونِ اکرام توام
من تشنۀ نام توام، یا ربنا اغفرلنا
هستی تو کاشف الکروب، هستی تو غفار الذنوب
هستی تو ستار العیوب، یا ربنا اغفرلنا
دیدی که در خلوت چه شد، آن لحظۀ لذت چه شد
پس لطف و غفرانت چه شد، یا ربنا اغفرلنا
من شیعه زاد حیدرم، من نوکر پیغمبرم
مستِ حسینِ بی سرم، یا ربنا اغفرلنا
یا رب به حق مصطفی، حق علی مرتضی
بگذر ز کوه جرم ما، یا ربنا اغفرلنا
شعر ماه شعبان
یوسف رحیمی
ماه عشق است ماه عشاق استماه دل های مست و مشتاق است در میخانه ی کرم شد بازالدخیل این حریم ِ رزاق است ریزه خوارش فقط نه اهل زمینجرعه نوشش تمام آفاق است بی حساب است فضل این ساقیشب جود و سخا و انفاق است بین دلهای بیدلان امشببا سر زلف یار میثاق است شب زلف مجعّدش «والّیل»صبح چشمش به عالم اشراق است «قبره فی قلوب من والاه»حرمش قبله گاه عشاق است ماه شعبان رسید! ماه سه ماهکربلا می رویم! بسم الله
السلام ای پناه مُلک و مکاندر ید قدرتت عنان جهان رفته قنداقه ات به عرش خداتشنه ی پای بوسی ات همگان در طوافت قیامتی شده استمی رسد هر فرشته با هیجان پر قنداقه ی تو میبخشدپر و بالی به فطرس نگران از سر زلف عنبر افشانتسدرة المنتهی گرفته ضمان عطر و بوی ملیح پیرهنتمانده در خاطر نسیم جنان بوسیده می چیند از لب تو رسولرحمت واسعه گشوده دهان از سر انگشت پاک مصطفویجرعه جرعه بنوش شیرة جان خواند جدت «حسینُ منّی» را«وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان با تو جود و شجاعت نبویستای شکوه حماسه های عیان در نمازت شبیه فاطمه ایبین میدان علی ست جلوه کنان چشمهای تو مرز خوف و رجاستقَهر و مِهر تو آتش است و امان رحمت محض! یا ابا الأیتام!پدری کن برای عالمیان ای که آقائی تو بی حد استباز ما را به کربلا برسان شب جمعه شمیم سیب حرممنتشر می شود کران به کران روضه هایت بهشت اهل ولاستچشم ما چشمه های کوثر آن «وَ مِنَ الماءِ کُلُّ شَیءٍ حَیّ»اشک ها از غمت همیشه روان السلام ای شهید روز دهمالسلام ای امام تشنه لبان تا ابد در فراز پرچم توستخون سرخت همیشه در جَرَیان کربلای تو از ازل بودهمبدأ حرکت زمین و زمان شب سوم رسیده ای، ای ماهالسلام علیک ثارالله السلام ای نگین عرش برینماه بالا بلند ام بنین گره از گیسوان خود مگشاهر سر موی توست حبل متین جذبه های نگاه هاشمی اتماه را می کشد به سوی زمین عبد صالح! مواسیَ لله!پدر فضل! روح حق و یقین! به حضورت گشوده دست، فلکبه قدوم تو سوده عرش، جبین وقت هوهوی ذوالفقار علی ستبه روی مرکب حماسه نشین می شود با اشاره ی تو دو نیمهر کسی آید از یسار و یمین زینبت «إن یکاد» می خواندآسمان محو هیبت تو! ببین کاشف الکرب اهل بیت نبی!بازوان تواند حصن حصین ماه من بازوی رشید تو راکه برافراشته است بیرق دین زده بوسه علی به گریه چنانبوسه ها چید از آن حسین چنین نقش باب الحوائجی داریبه روی بازویت شبیه نگین سائلان تو بی شمارند و ...گوشه چشمی به ما! بس است همین شب جود و کرامت و بذل استشب چارم شب اباالفضل است السلام ای حقیقت جاریروح تقوا و زهد بیداری سید السّاجدین شهر رسولعبد مسکین حضرت باری روزهایت مجاهدت ، ایثارنیمه شب هات بخشش و یاری در مناجاتت ای صحیفه ی نورآیه آیه زبور می باری همه مجذوب ربنای تواندمحو این سیر و این سبکباری گوش کن این صدای داوود استکه به شوق تو می شود قاری پا برهنه به حج که می آییکعبه را هم به وجد می آری در شکوه و حماسه بی مثلیخطبه هایت زبانزدند آری واژه های تو تیغ برّانندثانی حیدری و کراری شام و کوفه به لرزه افتادندسرنگون پایه ی ستمکاری در مصاف تو سهم دشمن دونچیست غیر از مذلت و خواری وارث عزت و سخای حسینای که بعد از عمو، علمداری به محبان خود نظر فرمابیشتر موقع گرفتاری رو سیاهی من گذشت از حدّتو برایم مگر کنی کاری در نماز شبت دعایم کنتو عزیزی تو آبروداری دلم از بند هر غم آزاد استشافع من امام سجاد است شد روا حاجت همه، ما ! نهکربلا شد نصیب ما یا نه؟ رزق ششگوشه میدهند امشبکی شنیده گدا ز آقا: نه کربلا رفته در شب جمعهمی شناسد مگر سر از پا؟ نه کربلا می روی بخوان روضهروضه های جوان لیلا، نه زخم ها التیام پیدا کردزخم فرق دوتای سقا، نه التیام دمادم سیلیمی دهد فرصت تماشا؟ نه از شب خیزران مگر ماندهلب و دندان برای بابا؟ نه زینب است و نوای جانکاهشذکر أین بقیة اللهش
شعر ماه شعبان
دوباره سایه ی ماه کریمی از سرم کم شد
به تعقیب رجب بودم که شعبان المعظم شد
سلام ای ماه شعبان، ماه منجی، ماه پشت ابر
که از مهرت ظهور حضرت قائم مسلّم شد
رجب ماه علی (ع)، ماه محمّد(ص)، ماه زهرا(س) بود
که با هجران هادی (ع)، ماه شادی محو در غم شد
خوشا عطر امام باقر(ع) و جود "اباجعفر"(ع)
که در ماه رجب، شیرازه ی اسلام محکم شد
رجب یعنی وفا، یعنی وفات زینب کبری(س)
که هر جا نام زینب بر زبان آمد محرّم شد
جهان بی ماه شعبان رنگ آسایش نخواهد دید
ببین بر درد دنیا، خنده ی آن ماه، مرهم شد
دوباره خنده کردم، گریه کردم، تشنه جان دادم
دوباره کربلا در پیش چشمانم مجسّم شد
حسین (ع) و اکبر و سجاد(ع)، دلتنگ ابالفضل اند
شگفتا شادی شعبان، محرّم در محرّم شد
سر ماهِ بنی هاشم به روی نیزه ی خورشید
سر خورشید، روزی پیش ماه هاشمی خم شد
به شعبان می رسی دلتنگ ، شادان، نیمه جان ، زخمی
دوباره باید آدم شد، دوباره باید آدم شد
دوباره نیمه ی شعبان و دلتنگان بی تابش
دوباره باید از چشم انتظاران همین دم شد
شعر ماه شعبان
سیما امید باراندوزی
شعبان که همه سُرور و مهر است و صفا
باغی است ز گلهای الهی وَلا
هم عطر حسین دارد و عباس و علیِ
هم عطر علی اکبر و موعود خدا
ماهی که سراسر همه نور است شعبان
تابنده به نورِ پنج تا دُرّ گران
از لعل حسین و دُرّ عباس و علی
از دُرّ علی اکبر و موعود جهان
شعبان که همه گلاب و عطر و خُتن است
خوشبو و معطر به گل پنج تن است
عطری زِ ابالفضل و حسین و سجاد
هم یاس علی اکبر ع و هم نرگسِ ابن الحسن است
شعر ماه شعبان
این مژده دهم به جمع یاران کز راه رسید ماه شعباناز باغ رجب که چون گلستان بسیار گل آورد به بستان
گل های بهشتی و طربناک از لطف خدای خوب و منانشد هدیه او به کل هستی آن دشت پر از گل بهاران
از آن همه گل خدای زیبا چند شاخه گرفت بهر خاصانگلها که خدای برگزیند بین چیست که شد قبول یزدان
یک دسته گل به ماه رحمت یعنی رمضان و ماه رحماننامش حسن(ع) و وجودش از حسن خلقی به مه جمالش حیران
دوم گل سر سبد حسین(ع) است آن هدیه ناز ماه شعبانآن راد و یگانه مرد دوران آن سید و سرور شهیدان
سوم گل باغ آفرینش ماه عرب و امیر شجعانعباس علی(ع) یا ابوالفضل دریا به کف و شهید عطشان
چهارم گل این مه مبارک آن زینت ساجدان سبحانبر دوش کشد پیام عاشور با ذکر و دعا و صوت قران
شعر ماه شعبان
مرضیه عاطفی
هر بار دلم خسته شد از بارِ گناهیشرمنده و بیتاب کشیدم دو سه آهی
با اشک نشستم دم ِ «ألعفو» گرفتمدر بازدمم دیده نشد ذرّه گناهی
یکبار نشد راه ببندی و بگویی-برگرد برو! عاصی و گم کردۂ راهی
بخشیدی و گفتم چه کنم؟! چارۂ من چیست؟!از نور دلم کم شده و مانده سیاهی
این نفْس؛ مرا یکسره از راه به در کرداز راه به در کرده و انداخت به چاهی
خوردم به درِ بسته! رسیدم به امیدِیک گوشۂ چشمی! نظری! نیم نگاهی…
از «أسئلکَ» پُر شده این کاسۂ خالیدستی برسان! ای کرمت لایتناهی
نزدیکتری از رگِ گردن به منِ بدپس خوب ترین، خوب ترین پشت و پناهی
این سلسله ی کوهِ خطاهای پیاپیدر سجده شد از لطف ِ تو تبدیل به کاهی
ابلیس به عشق من و تو کرد حسادتمیگفت هراسان؛ چه گدایی و چه شاهی
از دور و برم دور شد آنگاه که گفتم:یا راحمُ یا ساترُ یا ربّ ِ إلهی!
افزودن دیدگاه جدید