متن مولودی حضرت زینب

میلاد حضرت زینب,اشعار میلاد حضرت زینب,مدح ولادت حضرت زینب,شعر ولادت حضرت زینب,متن مولودی ولادت حضرت زینب,اشعار ولادت حضرت زینب سازگار,شعر در باره حضرت زینب,شعر کوتاه میلاد حضرت زینب,اشعار میلاد حضرت زینب برقعی,شعر ترکی میلاد حضرت زینب,شعر کودکانه میلاد حضرت زینب
متن مولودی حضرت زینب
مولودی حضرت زینب

https://www.yeknet.ir/sites/default/files/media/image/veladat-hazrat-zeinab-.jpg

یک نت ـ متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

وقتی شراب ناب در میخانه ها جور است

پس میکده تنها پناهِ عبد مخمور است

هر کس که مهمان شد سر این سفره ، منصور است

آنکه گدای خانه ی مولای ما باشد

در آسمان ها و زمین محبوب و مشهور است

منبعد از این میتابد از بیت علی ، خورشید

هر کس نبیند نور او را لاجرم کور است

ای حضرت خورشید ، تو نورُ علی نوری

تو زینت شیر خدایی سر مستوری

باید بیاموزم برای تو سرودن را

نذر قدمهایت کنم هم جان و هم تن را

درّی نفیس و قیمتی میسازی ای خانم

تا که بیاندازی نگاهی سنگ‌معدن را

وقتی طبیب دردها هستی ، نخواهم داد..

به عیش عالم لذت بیمار بودن را

کار مسیحا!؟ نه مسیحا کار دست توست

آموخت عیسی از تو مرده زنده کردن را

از ابتدا تا انتهای تو خدا باشد

نیمت اگر زهراست ، نیمت مرتضی باشد

مانند زهرا عصمت پروردگاری تو

شاگردِ ممتاز یلِ دُلدُل سواری تو

مثل علی و فاطمه بعد از تو!؟ ممکن‌نیست

صدیقه ی صغری یی و همتا نداری تو

هر گاه لب وا میکنی و خطبه میخوانی

چیزی شبیه حمله های ذوالفقاری تو

عرش خدا چون دفتر کار علی باشد

در دفترش قائم مقام و کارداری تو

ای وای از وقتی که چادر بر کمر داری

یا دستمال مرتضی را روی سر داری

سنگ محک در باب ایمان میشود زینب

تفسیر موضوعی قرآن میشود زینب

فهمیدم از فرمایش پیغمبر اعظم

جمع حسن جان و حسین جان میشود زینب

تفسیر عشق است و خودِ عشق است و معشوق است

در سرزمین عشق سلطان میشود زینب

زینب حسینی مذهبِ یک دانه ی دنیاست

گفتم‌حسین… و باز گریان میشود زینب

مادر سفارش کرد که در روز عاشورا…

مادر سفارش کرد که زیر گلویش را

افتاد زینب مو پریشان روی تل بی حال

افتاد از مرکب حسینش در ته گودال

جمعیتی که هجمه میبردند و جا کم بود

در زیر دست و پا تنی که میشود پامال

مرکب سواران آمدند اینبار در گودال

محمد کیخسروی
 

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

می توان پا بر سر افلاک زد

آسمان را با قلم بر خاک زد

می توان با خامه هر جا پا زدن

با قلم آتش به دریاها زدن

می توان از باده و میخانه گفت

می توان از ساغر و پیمانه گفت

می توان از مِی سخنها ساز کرد

می توان پر بسته هم پرواز کرد

می توان هر واژه را تسخیر کرد

عشق را با جمله ای تفسیر کرد

می توان با شعر در امواج رفت

نی غلط گفتم که تا معراج رفت

لیک در مدح تو ای فخر جهان

میشود هر پُر توانی ناتوان

دل تو را با عشق انشا میکند

در توان خویش معنا میکند

زینب ای دخت علی و فاطمه

ای به اسرار خدایی عالمه

عشق حیران از محبتهای تو

مات ایثار و کرامتهای تو

داده ای بر شمع درس سوختن

لاله را آموختی افروختن

رشته ای از چادرت رکن عفاف

گِرد نامت آفرینش در طواف

خاک راهت قبله ی اهل نیاز

سجده بر سجاده ات آرد نماز

کس ندیده ، ای شرف در بند تو

جز حسین بن علی لبخند تو

حیدر توکلی

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

به عشق حضرت خیبرشکن آن شافع ِ محشر

رسیدی! زینتِ بابا تو را نامید پیغمبر(ص)

ملائک بوسه بر قنداقه ات دادند و جبرائیل

گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر

پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قسیم ٱلنار وٱلجنّه

خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر

تمام آیه ها در گوش ِ هم یک عمر می خوانند

علی(ع) قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر

تو بنت ٱلفاطمه(س) نور دلِ إنسیه ٱلحورا

برایت نیست هرگز غیر زهرا(س) مادری بهتر

اگر نازل شدی بر خانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود؛

که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر

شدی ناموس اهل ٱلبیت! درّ نابِ نایابی

تو زینت بخش ِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر

یقولُ إنّما…خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت

ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر

کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا

چه برّنده ست لحن خطبه هایت! گوش شیطان کر

صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری

شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!

مرضیه عاطفی

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

قرار هست که از عشق با خبر باشد

نگاه تشنه ی خورشید بر قمر باشد

حسین روبروی زینبش نشسته اگر

بناست نور در این خانه بیشتر باشد

برای خوردن آب حیات می خواهد

که خضر جزء گدایان پشت در باشد

علی به مردم عالم همیشه میگوید

بناست دختر من زینت پدر باشد

بُتِ جدا شدن از عشق خُرد خواهد شد

به دوش زینب کرار اگر تبر باشد

شبیه ما که فقیران بر سر راهیم

گدای خانه ی زینب شدست ابراهیم

نوشته اند به نام شما تعالی را

خدا برای تو میخواست شأن عالی را

برای درک بلندای نام تو حتی

نبود جرأت پرواز هیچ بالی را

تو زینت ولی اللّه اعظمی زینب

خدا به دست علی داده چه مدالی را

شنیده اند سلیمان به نام نامی تو

خریده از سر بازار عشق قالی را

بگیر قلب مرا پُر کن از محبت و بعد

دوباره پس بده این کاسه ی سفالی را

دل کسی که پر از ذکر یا حسین شود

غلام خانه ی ارباب عالمین شود

شنیده اند که از خون دوات باید ساخت

و در دو دیده دو رود فرات باید ساخت

حریم زینب کبری ستون عرض و سماست

دلیل بودنِ کلِّ کُرات باید ساخت

به خاک کرب و بلایت قسم که انسان را

نوشته اند که از خاک پات باید ساخت

فقط به خاطر اوصاف چادرت بانو

کتاب های سراسر صفات باید ساخت

حسین رمز نجات جهانیان شد پس

برای صحن تو باب نجات باید ساخت

سبوی سینه اش از جام عاشقی پُر بود

اسیر دائمی خانه ات اگر حُر بود

به خانه ی تو فلک باز راه پیدا کرد

هزار شکر , فلک تکیه گاه پیدا کرد

اسیر باغچه ی خانه ی تو بود بهشت

اگر که عزت از این بارگاه پیدا کرد

سفید بختی نوکر به رو سپیدی نیست

که شاه نوکر خود را سیاه پیدا کرد

همیشه یاور تنهایی حسین تویی

حسین با تو دوباره سپاه پیدا کرد

در آسمان پی خورشید بود اما حیف

حسین را وسط قتلگاه پیدا کرد

و گرگ ها جگرت را دوباره آزردند

همینکه پیرهن یوسف تو را بردند

علی رضوانی

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

تقلا می کنم اما به این دروازه راهی نیست

چنان با هیبت اِستاده که یارای نگاهی نیست

علی را دختری باشد که مردان خاک پای او

خدا عمری سخن گفته است با لحن صدای او

چه بانویی که مهُرش حکم مهُر فاطمه دارد

زنی که دشمن از مردانگی اش واهمه دارد

همانا فاطمه اینبار زینب نام می گیرد

کسی که صبر پیش پای او آرام می گیرد

دلم از هیبت نامش حیات تازه می گیرد

خدا ایوب را با صبر او اندازه می گیرد

حسن را در نظر می گیرد این زن موقع بذلش

شجاعت را ز لالایی او دارد ابالفضلش

ابالفضلی که هر مشکل برایش سخت آسان است

یکی از معجزات چشم هایش خلق سلمان است

به امر خواهرش چشمش به چشم چون منی افتاد

مطیع محض این بانوست آن سرو صنوبر زاد

گمم بی اختیارم گر به دام باده می افتم

به پای آنکه عالم در برش افتاده می افتم

کنار نور خود از ذره ها خورشید می سازد

به فکر زینبم یاد موذن زاده می افتم

به زینب زینبش جان می ستاند و باز جان می داد

چه زینب زینبی عرش خدا را هم‌ تکان می داد

چه زینب زینبی مرد آفرین روزگار آری

چه زینب زینبی بنت الجلال اخت الوقار آری

زنی که از ازل پای حسین خود فدایی شد

زنی که سالها قبل از برادر کربلایی شد

به اجماع روایات عصمت الله مجسم اوست

به روز حادثه فرمانده خط مقدم اوست

جگر دارد جگر دارد چه ترسی از خطر دارد

کسی که چشم هایش قدرت شق القمر دارد

در آن دشت لبالب از مصیبت کوه زینب بود

به کشتی حسین ابن علی هم نوح زینب بود

کسی که در بلایا پشت گرمی برادر شد

کسی که سنگ زیر آسیاب آل حیدر شد

در امواج بلا آری تبسم می کند زینب

خودش را در حسین بن علی گم‌ می کند زینب

خودش می خواهد اکنون از غم خود پرده بردارد

زمین می لرزد اینجا آسمان بی وقفه می بارد

به دنبال برادر تشنه ی دیدار می آید

که از سم ستوران نیز بوی یار می آید

برای دست و پا گم کردن زینب دلیلی هست

نظر کن بین آن گودال خون شاید قتیلی هست

برای سینه ی زینب برای اشک های او

از آن گُل بعد هجمه همچنان گویا قلیلی هست

برای چهره ی از غصه زرد دختران شاه

به ضرب پنجه ی امثال اخنس رنگ‌ نیلی هست

نشسته بر سر جسم برادر اشک می ریزد

تقلا می کند اما ز جایش بر نمی خیزد

نگاهش می دود خنجر چه ظلمی با گلو کرده

ببین سودای غارت کشته اش را زیر و رو کرده

شبیه زلف در دستان قاتل زینب آشفته

امامش مقتدایش هم صدایش زیر پا خفته

اگر چه سخت اما سوی انجامش قدم برداشت

زمین کربلا لرزید آن بانو علم برداشت

به کوفه می رسد با دست بسته خطبه می خواند

که این یقین بانو راه شکستن را نمی داند

به سنگ آمد جواب ناله برخاسته از دل

چه می دانند مردم از شکاف چوبه ی محمل

تمام شام لرزیده است از آوای تکبیرش

در آمد کاخ دشمن بعد از آن خطبه به تسخیرش

به روی شانه اش از کربلا بار امامت داشت

اگر چه در خرابه چند وقتی را اقامت داشت

شگفتا جایگاه قبله گاه سینه ویرانه است

خرابه نقطه عطف وصال شمع و پروانه است

رقیه خوب ادا کرده است آنجا حق مطلب را

رقیه با خودش زیر لحد برده است زینب را
 

اگر چه این خرابه نقطه پایان زینب نیست

ولی در ما بقی راه دیگر جان زینب نیست

 حسین واعظی

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

امشب از عرشِ خدا بانگِ سعادت آمد

نورِ چشمانِ علی(ع)، کوهِ صلابت آمد

زینبِ حضرتِ زهراست بدانید فقط

جهتِ بندگی و صبر و رشادت آمد

زینتِ عالم بالاست عجب نیست اگر

فُطرُس امشب جهت عرض ارادت آمد

خواهرِ حضرتِ ارباب، حسین بن علی

یکه تازِ شرف و شور و شهامت آمد

شاهد ظلم به هفتاد و دو خورشیدِ دلیر

راوی عرصه ی ایثار و شهادت آمد…

 محسن زعفرانیه

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

دخترم گریان نشو الان نگارت می رسد

تاب را از کف نده تاب و قرارت می رسد

اوّلین ساعاتِ عمرِ توست قدری صبر کن

لحظه ها رد می شود صبحِ بهارت می رسد

مثلِ خورشیدی طلوع کرده ست رخسارِ حسین

دیدی آخر صاحبِ عزّ و وقارت می رسد

یک تبسّم کن فدایِ خنده هایت ،جانِ من

که نسیمی خوش میانِ شاخسارت می رسد

(دیده را وا کن ببین دلدارِ زیبا آمده)

(گریه را بس کن ببین که جانِ زهرا آمده)

دخترم عاشق شدی از لحظه ی بدوِ ورود

مادرت شکرانه ی نعمت کند بر حق سجود

عاشقی کن دل بده بر حضرت سالارِ عشق

این پسر باشد برایِ نُه فلک بود و نبود

دخترم تا می توانی یاورِ مظلوم باش

خواه در حالِ قیام و خواه در حالِ قعود

دیدی آخر خنده ی نازِ حسین ابن علی

از تو ای آئینه ی زیباترین،دل را ربود

(دیده را وا کن که آمد دلربایِ عالمین)

(چشمِ خود وا کن ببینی صورتِ ماهِ حسین)

دخترم! نقشِ تو باشد بعدِ دلبر.. محوری

کربلا را با خودت انگار هر جا می بری

روحِ تو خیلی بزرگ است صلابت پرور است

مطمئناً می کنی در کوفه کارِ حیدری

گوش کن ای بهترین همراهِ سبطینِ نبی

هم حسین را هم حسن را بعد از این تو خواهری

روز عاشورا تو را سوگند بر جانِ حسین

از گلویِ او بگیری بوسه هایِ مادری

(روزگاری جایِ من رویایِ دل کامل کنی)

(نقشه هایِ خصم را با خطبه ات باطل کنی)

محسن راحت حق

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

عالمی بااحترام از جایِ خود پا می شود

بانویِِ ما عاقبت بانویِ عظما می شود

شیر از دامانِ عصمت خورده باعصمت شده

دخترِ زهرایِ اطهر مثلِ زهرا می شود

زین اب نامیده اند چون زینتِ نامِ علیست

روزگاری بین کوفه عینِ مولا می شود

هم فهیمه باشد و هم عالمه هم نائبه..

عشق در این بانویِ فهمیده معنا می شود

ماندگاری می دهد بر کربلا با سعیِ خود

بر حسینی هایِ عالم مثلِ دریا می شود

هرکجا نامِ حسین ابن علی آید میان

بی خود از خود می شود سرمست وشیدا می شود

چادرِ او شد لباسِ رزمِ او در معرکه..

نعره ای که می کشد در خصم غوغا می شود

ترس در قاموس او معنا ندارد هیچوقت

یک تنه می رزمد و الگویِ دنیا می شود

هر چه می بیند ز زخمِ و ناسزا بینِ سفر

با توکّل برخدا بهرش چه زیبا می شود

ما رایت الاّ جمیلا با ولایت بودن است

تا ابد این جمله حک بر رویِ لبها می شود

 محسن راحت حق

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

روی دست عاشقی هرگز ندیدم منصبی

هر کسی عاشق نشد اصلا ندارد مذهبی

عشق یعنی کیمیاگر ، عشق یعنی معجزه

مرگ یعنی زندگی بی عاشقی روز و شبی

آسمان عشق می ارزد به هر هفت آسمان

تا درخشان است در آن مثل زینب کوکبی

ای دل دیوانه خاک پای زهرا را ببوس

هر که این روزی ندارد تا بگردد زینبی

بنده ی آن شیر بانوی دلیرم که نشاند

حاء و سین و یاء و نون را همتش بر هر لبی

بانی سینه زنی و روضه و دم زینب است

《این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است》

نور می بارَد خدا کوثر به کوثر داده است

بر تمام آفرینش شور دیگر داده است

لرزه افتاده به جان ابتران رو سیاه

حق دوباره یک خدیجه بر پیمبر داده است

قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر زینب را علی

دختر مرد آفرین را حق به حیدر داده است

هر چه در زهرا و حیدر هست را عینا خدا

بی برو برگرد بر این شیر دختر داده است

جای لالایی چرا زهرا برای زینبش

نغمه جانم حسین جانم حسین سر داده است

چشم ثارالله روشن ، آمده هم سنگرش

آمده سرحلقه ی جان بر کفان لشکرش

کس ندیده مثل زینب پای تا سر فاطمه

بعد زهرا هم به خانه داشت حیدر ، فاطمه

خلق و خویش ، مهربانیش ، حیا و عفتش

فاطمه در فاطمه در فاطمه در فاطمه

دشمن شیر خدا از غیرت او ذله شد

در نماز عشق کرده اقتدا بر فاطمه

دختری را مادری کرده است خیلی برتر از

مریم و آسیه و حوا و هاجر فاطمه

هر چه آمد بر سرش دست کسی معجر نداد

فخر بر زینب کند تا روز محشر فاطمه

هر زمانی که عقیله روبرویش می نشست

خویش را از آینه می دید بهتر فاطمه

خَلفا و خُلقا همه گفتند زهرا منظر است

پس مزار زینب کبری مزار مادر است

عالمی محو کمال بی بدیل زینب است

عقل می نازد به خود وقتی عقیله زینب است

خوش به حال سوریه از او گرفته آبرو

خوش به حال علقمه ، ماهش کفیل زینب است

خوش به حال آن فدائی های مظلوم حرم

زنده ی جاوید شد هر کس قتیل زینب است

مژده آمد زائران کربلا را از بهشت

چایی شیرین موکب سلسبیل زینب است

این هزار و چارصد ساله خود ِ توحید هم

مات ِ مات از جمله ی هذا القلیل زینب است

در مناجات سحر خوبان صدایش می کنند

عبد زینب هر که شد عبد خدایش می کنند

پنج تن مانند کعبه احترامش می کنند

عرشیان مانند ما سجده به نامش می کنند

آسمانی ها برای بردن دل از خدا

خاک بوسی کبوترهای بامش می کنند

شیرمردان شیر می گردند پای منبرش

مرد میدان ها تاسی بر قیامش می کنند

تا ابد اسلام پیغمبر بُوَد ممنون او

تا قیامت قبله و قرآن سلامش می کنند

جمله جمله خطبه اش لرزه به دل ها می نشاند

کوفیان یاد علی با هر کلامش می کنند

اوست حیدر در کلام و در مرام و در قیام

پرچم حق داشت بر کف ، پا به پای چار امام

کیست این که شام را مردانه ویران می کند

عالمی را آتش عشقش گلستان می کند

یک جهان دارد اسیر ، اما اسیری می رود

جای او عرش و ولی رو بر بیابان می کند

با غل و زنجیر تازه آمده نه ذوالفقار

این زنی که این چنین مردانه طوفان می کند

کیست این که خالصانه پیش سنگ و کعب نی

یک تنه خود را سپر بهر یتیمان می کند

وقت آن گشته است تا ثابت کند پیغمبر است

راسِ روی نیزه را قاری قرآن می کند

دستهایش بشکند آنکه برای درهمی

قاری قرآن او را سنگ باران می کند

اَینَ اکبر ، اَینَ سقا ، قلب زینب شد کباب

قاری قرآن او تنهاست در بزم شراب

محمد حسین رحیمیان
 

متن مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

عالمی را دوباره جان آمد

گوهری از دل جنان آمد

میوه ی قلب حیدر و زهرا

سبب فخر خاندان آمد

روشنی بخش آسمان و زمین

از دل هرچه بی کران آمد

فاطمی خو و حیدری مسلک

عقل کل،صاحب بیان آمد

کوه صبر و یم کرامتها

نظری کن که توأمان آمد

خبری خوش زعرش حضرت حق

مثل باران ناگهان آمد

هاتفی گفت جشن میلاد

عمه ی صاحب الزمان آمد

آمد آنکس که زینت یاس است

تکیه گاه حسین و عباس است

بار دیگر جهان صفا دارد

شعفی خانه ی ولا دارد

دُرّ زیبا و گوهری نایاب

در بغل دخت مصطفی دارد

چه شکوه و چه هیبتی مثلِ

اسدالله مرتضی دارد

حسن از برق دیده اش فهمید

مونسی غرقِ در وفا دارد

و حسین ناز مقدمش برلب

ذکر ممنونم ای خدا دارد

که خدایا چه! دلبری دادی

به حسینت چه! خواهری دادی

واژه در مدحتش کم آورده

هر چه خوبیست باهم آورده

شد گلستان جهان از او زیرا!!

ابر باران نم نم آورده

خوش به حال کسی که جانانه

پیش او قامتی خم آورده

زین اب گشته پس خدا او را

چون تبارش معظم آورده

فاطمه بهر شیر حق حیدر

دختری صاحبِ دم آورده

دختری که نگار این چمن است

زینت خانه ی اباالحسن است

اسوه ی صبر و کوه ایمان ست

چهره ای از مقام سبحان ست

در بیان و جلال این بانو

شیر یزدان علی نمایان ست

آسمان هم زجشن میلادش

غرق نور و ستاره باران ست

نقش لبهای هر محب امشب

ذکر یا زینب از دل و جان ست

شادی ما دوباره چندان ست

چون دگر باره نور عین آمد

یار اربابمان حسین آمد

چه بگویم برای این بانو

جان عالم فدای این بانو

متحیر تمام خلقت شد

ز وقار و وفای این بانو

اعتباری عجیب می بخشد

ذره ی خاک پای این بانو

مانده ام گوئیا!کم آوردم

من کجا و ثنای این بانو

(سائل) از خالقش همین خواهد

که بماند گدای این بانو

چون گدایی او صفا دارد

نزد اهل ولا بها دارد

رضا آهی

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده