گلچین اشعار شهادت امام صادق
یک نت ـ اشعار شهادت امام صادق(علیه الاسلام)
با طنابی آمد و با زور بازو را کشید
رفت دنبالِ خودش این پیرِ کَمسو را کشید
بعد از اینکه بر زمین اُفتاد از سجادهاش
رویِ خاکِ حجرهاش تا پشتِ در او را کشید
پیرمرد از آتشِ در رد شد اما داد زد
حَتم دارم که به در بدجور پهلو را کشید
گاه بر دیوار خورد و گاه هم بر خاک خورد
خوب پیدا هست بر این راه اَبرو را کشید
نانجیبی از محاسن نانجیبی از عباش
یک نفر زد پشتِ پا و یک نفر مو را کشید
چشمها را باز کرد و دید دنبالِ علی
آنکه او را میکِشَد در شعله بانو را کشید
چشمها را باز کرد ، دختری را باز دید
میدَود دستی ولی از دور گیسو را کشید
زجر نازش میکند بر خار و تیغ و سنگ و خاک
گاه پهلو را کشید و گاه زانو را کشید
شاعر:حسن لطفی
اشعار شهادت امام صادق(علیه الاسلام)
کاش میشد به دل غمزده سامان بدهم
به دو چشمان کویرم نمِ باران بدهم
پیِ تو روضه به روضه همه جا رفتم من
نگرانم که ندیده رُخ تو جان بدهم
گُنهم حال تو را سخت به زحمت انداخت
چقدر هدیه به درگاه تو عُصیان بدهم ؟
خبط من یوسف من باعث این غیبت شد
حقم اینست که من تن سوی زندان بدهم
خویِ حیوانی من بُرد ز تو دورم کرد
حیف باشد به خودم منصب انسان بدهم
بزن امّا تو بیا چشم مرا خُشک نکن
که فقط فخر به این دیدهء گریان بدهم
با همه بی سر و پایی تو رهایم نکنی
ولی افسوس که من عشق تو ارزان بدهم
حال که آمده ام گر که برانی ز درت
چه جوابی به دل زار و پریشان بدهم
جان مادر دل ما را به مدینه برسان
عوضش هر چه بخواهی بخدا، آن بدهم
با تو خواهم به بقیع و غم آن گریه کنم
تا که شاید به دلِ سوخته درمان بدهم
تو بیا روضه بخوان حضرت صادق چه کشید
تا که جان پای غم ناطق قرآن بدهم
جدّ تو روی زمین خورد همه خندیدند
باید از دیدهء خود اشکِ فراوان بدهم
شاعر:مجتبی صمدی
اشعار شهادت امام صادق(علیه الاسلام)
نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است
عزای حضرت صادق شعائر الله است
بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری ست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است
مدینه منتظر دسته های سینه زنی ست
مدینه چشم به راه بقیة الله است
به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است
به شرطه ها برسانید بدر در راه است
بقیع جنت الاعلاست در سراسر روز
بقیع عرش خداوند در سحرگاه است
چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت
که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است
چه شمع ها به بقیع از خجالت آب شدند
نگاه کردن قبر غریب، جانکاه است
به جعفر ابن محمد چنین نخواهد ماند
مدینه چشم به راه بقیة الله است
شاعر:میلاد حسنی
اشعار شهادت امام صادق(علیه الاسلام)
با پیرمرد خسته که دعوا نمیکنند
با دست بسته وارد بَلوا نمیکنند
از پشت بام خانه به خانه نمیروند
وقتی که نیمه شب شده غوغا نمیکنند
بر خانهء امام که حمله نمیبرند
اینگونه با بزرگ حرم تا نمیکنند
در خانه ای که هست زن و بچه بین آن
آتش به پشت خانه که برپا نمیکنند
وقتی هنوز نالهء زهرا رسد بگوش
تکرار داغ حضرت زهرا نمیکنند
شاید زنی به پشت درِ خانه آمده
در را که با فشار لگد وا نمیکنند
شه را پیاده در پیِ مرکب نمیکِشند
با کینه هتک حرمت آقا نمیکنند
هفتاد ساله را که دگر هول نمیدهند
یک ذرّه رحم ، یا که مدارا نمیکنند
پیش امام پشت سرِ هم شراب خورد
این رسم را به دِیر و کلیسا نمیکنند
بزم شراب ریشه ز بزم یزید داشت
یکجا بگو که ظلم در آنجا نمیکنند
با خیزران زد و ز لبش خون دوباره ریخت
یک عدّه چشم بسته ، تماشا نمیکنند
دندان سنگ خورده دوباره شکسته شد
خجلت ز جای بوسهء طاها نمیکنند
تَه ماندهء شراب خودش را به طشت ریخت
فکری به حال زینب کبری نمیکنند
شاعر:مجتبی صمدی
اشعار شهادت امام صادق(علیه الاسلام)
از ریش سفیدم که خجالت نکشیدید
از جد شهیدم که خجالت نکشیدید
انگار نه انگار که من سبط رسولم
انگار نه انگار که فرزند بتولم
آتش زدهاید این حرمم را به چه حاجت
کردید هجوم از در و دیوار چه راحت
آرید مرا در وسط کوچه شبانه؟!
با پای برهنه دل خون اشک روانه؟!
اینسان نبریدم ز در خانه به کوچه
بیرون نکشیدم ز سر شانه به کوچه
عمامه سرم نیست، من ای قوم امامم
فحش و بد بیراه روا نیست مدامم
این بی ادبی ها بخدا نیست سزایم
بگذار که بردارم دستار و ردایم
حالا که چنین حرمت این پیر شکستید
دستان مرا از چه در این همهمه بستید
این پیر پیاده ست، به استر ننشینید
خود را همه سلطان و مرا خار نبینید
با آبرویم اینهمه بازی ننمائید
بر پیرهنم دست درازی ننمائید
پیش حرمم آبرویم ریخته شد، آه
با کرب و بلا روضه ام آمیخته شد، آه
در اوج بلا مونس چشمان ترم من
از عمۀ مظلومۀ خود ارث برم من
من گرچه اسیرم، خبر از شام بلا نیست
صد جور و جفا هست ولی سنگ جفا نیست
ناموس علی نیست در اینجا به نظاره
یک لحظه ندیدم به حرم معجرِ پاره
خلخال نبرده ست کسی از حرم من
چادر نکشند از حرم محترم من
من زمزمۀ خارجی از کس نشیندم
گودال نرفتم، به گلو نیزه ندیدم
تا تیغ نشان داد بمن دشمنِ خارم
آمد به هواخواهیِ من جد کُبارم
اینجا سر من را به سر نیزه نبستند
با چکمه روی سینه تنگم ننشستند
با خنجر خود حنجر من را نبریدند
با نیزۀ خود سینۀ من را ندریدند
مرکب به تنم دشمن رزّاز نرانده
هرگز بدنم زیر سم اسب نمانده
اهل حرمم هیچ نرفتند اسیری
در کوچه و بازار ندیدند حقیری
ای وای از آنروز که شد عمه دل آزار
گرداند عدو قافله را تا سر بازار
ای وای از آنروز که آن خصم به هیزی
میخواست بَرد عصمت ما را به کنیزی
شاعر:محمود ژولیده
اشعار شهادت امام صادق(علیه الاسلام)
السلام ای دل و دلدار اباعبدالله
ششمین سید و سالار اباعبدالله
همه با دیدن تو یاد حسین افتادند
ای حسینیه سیار اباعبدالله
ما حسینی شدگان ِ نفس گرم توایم
به تو هستیم بدهکار اباعبدالله
کار تو داده نتیجه چه قیامت کردند
اربعین لشکر زوار اباعبدالله
در و دیوار مدینه ز غم بی کسیت
می زند تا به ابد زار اباعبدالله
مادری بودی و کوبید در ِ بیت ِ تو را
آتش آن در و دیوار اباعبدالله
یعنی از آن همه شاگر در آن شب آقا
یک نفر با تو نشد یار اباعبدالله ؟!
تا که بستند دو دستان تو را شد زنده
غربت حیدر کرار اباعبدالله
تو علی گشته ای و ابن ربیع هم قنفذ
وای از این همه تکرار اباعبدالله
این چه سری است که شد ذکر لبت وا اماه
با زمین خوردنت هر بار اباعبدالله
سر ِ پیری گذر ِ تو به چه جاها افتاد
وای از آن همه آزار اباعبدالله
هر چه هم بر سرت آمد دم آخر ز عطش
چشم های تو نشد تار اباعبدالله
خواهر تو نشد ای شاه برای پسرت
در دل شعله پرستار اباعبدالله
کفنت خار بیابان نشد و بی تو نرفت
دخترت بر سر بازار اباعبدالله
شاعر:محمد حسین رحیمیان
افزودن دیدگاه جدید