رفتن به محتوای اصلی

متن اشعار شهادت حضرت حمزه

تاریخ انتشار:
شهادت حضرت حمزه,شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا,روضه شهادت حضرت حمزه,متن نوحه شهادت حضرت حمزه,نوحه شهادت حمزه سیدالشهدا,نوحه حضرت حمزه سیدالشهدا,زمینه شهادت حضرت حمزه,شعر شهادت حضرت حمزه,مداحی شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا
متن اشعار شهادت حضرت حمزه

یک نت ـ اشعار شهادت حضرت حمزه(علیه السلام)

بسم رب الوحی، رب هل اتا

رب احمد، رب خیرالمرسلین

رب عترت، رب مولانا علی

رب سادات نساءالعالمین

صحبت از یاران دین کبریاست

یاد باید کرد از اصحابِ حق

درس عبرت از اُحد باید گرفت

تا شود سرلوحۀ احبابِ حق

از چه رو دندان پیغمبر شکست

وز چه احمد حمزه را از دست داد

«لحظه ای غفلت» ز فرمان نبی

جبهۀ حق، تنگه را از دست داد

هیچکس باور ندارد اینچنین

حیدر و بر تن نَود زخمِ عمیق

کینۀ هندِ جگرخوار عاقبت

حمزه را مُثله کند در زیر تیغ!

کیست حمزه، یار احمد یار وحی

حافظ آیات، بعد از هر نزول

کیست حمزه، مرد ایمان و نبرد

عبد صالح شیرِ میدان رسول

کیست حمزه، غرّشِ شمشیر عشق

کیست حمزه، عبد فرمان علی

کیست حمزه، مرد میدان اُحد

جان او بسته است بر جان علی

هر کجا احمد ز دشمن فتنه دید

بود یارِ حضرتش آن پهلوان

حال افتاده بزیر دست و پا

بی نفَس، بی جان، شکسته استخوان

سینه ای که سخت تر از کوه بود

حال از تیزیِ خنجر نرم شد

این همان یکتا عموجان است که

بارها زهرا به او دلگرم شد

سالها بگذشت از جنگ اُحد

شهر از بعدِ نبی تاریک بود

بی حیایی راهِ زهرا را گرفت

راهِ بانو، کوچه ای باریک بود

روزِ سیلی خوردنِ زهرا رسید

دید دشمن تا که بنچاقِ فدک

مادرِ سادات را آن بی حیا

پیش چشمِ مجتبایش زد کتک

گوشواره پخش شد روی زمین

دست مادر بود در دست پسر

راه را گم کرد آن یاسِ کبود

آنکه خود از بهر مولا شد سپر

پس کجا بودی ببینی ای عمو!

فاطمه افتاد زیر دست و پا

تو بزیر خاک و زهرا بی پناه

بسته شد در ریسمانی مرتضی

بولهب یک حرف بد زد بر نبی

ای عمو! خشمَت امان از او گرفت

ثانی اما سیلی ام زد بی هوا

هیچکس آیا نشان از او گرفت؟

راهِ زهرا راهِ یاریِ علیست

تاعلی تنها نماند هیچگاه

درسِ عبرت از اُحد این است و بس

شیعه در غفلت نباشد هیچگاه

شاعر:محمود ژولیده

اشعار شهادت حضرت حمزه(علیه السلام)

شیعه باید نیمه ی شوال را از بر کند

عبرتِ جنگِ اُحد را ذرّه ای نوبر کند

با مُروری جِدّی از تاریخِ دوران، خویش را

در کنار مصطفی روحی فِدا، باور کند 

از غنائم، لحظه ی بُحبوحه باید دست شُست

ورنه کِی دفعِ خطر از جانِ پیغمبر کند

الگوی رزمنده ی اسلام، اخلاصِ علی است

حمزه در جنگ اقتدا بر شیوه ی حیدر کند

دید مولا میزند تیغ از یمین و از یسار

تا ز ختم الانبیا، دفعِ بلا یکسر کند

"لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار"

برترین مدحی است، کز مولای ما، داور کند

شد علی شیر خدا و حمزه شد شیر رسول

تا  تهاجم بر سپاهِ مشرک و کافر کند

شیر میخواهد، زنَد شیرازه ی دشمن بهم

حمزه یکجا میتواند، دفعِ صد لشکر کند

شیعه باید از جناب حمزه گیرد درسها

سینه ی خود را سپر، در یاریِ رهبر کند 

بولهب ها را نشانَد جای خود، در هر زمان

غیرتِ دینیِ خود را فاش در منظر کند

دختِ نامشروعِ بوسفیان، جگرخوار از چه شد؟

زانکه لشکر را تهی از حیدرِ دیگر کند 

حیف که امرِ نبی را، پشتِ گوش انداختند

فرصتی شد تا جگرخواره، لب از خون تر کند

حکمِ پیغمبر زمین ماند و غنیمت اصل شد

خصم باید هم که دستِ خویش را برتر کند

وای بر قومی که از تکلیف خود غافل شود

در همین هنگامه، دشمن بر دلش خنجر کند

هیچکس باور نمیکرد از سوی یک آکله

خنجری وحشی تواند حمزه را پرپر کند 

حمزه چون از پا درآمد، مصطفی از پا نشست

کاش فکری از برای حالتِ خواهر کند

جسمِ سالارِ سپه را ساخت پنهان در عبا

کاش فکری هم برای زینبِ مضطر کند

 مُثله شد، اما سرش بر نیزه ی اعدا نرفت

کِی تواند خواهر از محمل سخن با سر کند

کاش حمزه بود و کس، جرات نمیکرد از نفاق

نیّتِ سیلی زدن، بر سوره ی کوثر کند

این سخن، حتی شنیدن هم برایش سخت بود

بارها میدید احمد را سخن از در کند...

شاعر:محمود ژولیده

اشعار شهادت حضرت حمزه(علیه السلام)

شب شعر است و بالا میروم از منبری دیگر

به شوقی که بخوانم باز هم شعر تری دیگر

بخوانم از علمدارِ سرافرازان "سیف البحر"

ندارد مثل او دین محمد یاوری دیگر

پر از غیرت پر از همت پر از قدر و پر از شوکت

نمی زاید شبیه اش را دوباره مادری دیگر

اگر احمد نمیشد خاتم پیغمبران حتما

جناب حمزه میشد بعد از او پیغمبری دیگر

اُحُد جولانگه تیغ دو تا شیر خدا باشد

بتازد در میان معرکه چون حیدری دیگر

و مادامی که حمزه سینه در میدان سپر کرده

ندارد احتیاجی مصطفی بر سنگری دیگر

همه با غرش شیر رسول الله افتادند

نماند از رقص شمشیرش توان لشگری دیگر

سراپا بود سمعا طاعتا در نزد فرمانده

نمی آید چنین فرمانده و فرمانبری دیگر

"به پایان آمداین دفتر حکایت همچنان باقی ست "

ببین از نسل حمزه لشگر نام آوری دیگر

جگرخواران موصل با دو چشم خویش میبینند

به کام وارثان حمزه فتح خیبری دیگر

دفاعِ از حرم را خون پاک شیعه تبیین کرد

نماند بی کس و تنها دوباره رهبری دیگر

هوای گریه دارم لاجرم ای اهل مرثیه!

شوم وارد به بزم روضه اما از دری دیگر

از آن قد و از آن بالا از آن یال و از آن کوپال

نماند از ضربه های نیزه ها بال و پری دیگر

اگرچه داغدار پیکری مثله شده هستم

گریزی میزنم اما به سوی پیکری دیگر

بر احوال صفیه گرچه میسوزد دلم اما

بسوزد بیش از اینها دل برای خواهری دیگر

بدم می آید از دشنه بدم می آید از نیزه

ولی داغ دلم را تازه کرده خنجری دیگر

خدایا در دل غم ها نگاه خواهری تنها

اسیر خنجر کندی نبیند حنجری دیگر

اگر چه حمزه هم در معرکه در خون خود غلتید

ولی غارت نشد از خواهرانش معجری دیگر

شاعر:علیرضا خاکساری

اشعار شهادت حضرت حمزه(علیه السلام)

نیزه ای آمد به قلب حمزه، آن شوکت شکست

آن صلابت، آن شجاعت، آن همه هیبت شکست

دور از چشم نبی، افتاد علمدارش زمین

آن شکوه و هِیمنه، در موجی از حیرت شکست

ناگهان پیچید در دشتِ اُحد این مرثیه

تک سوارِ یل، یلِ پیغمبر رحمت شکست

در یمینِ جبهه میجنگید حیدر، یک تنه

در یسارِ جبهه یک سردار ، یک امّت شکست

فرصتَش را مغتنم دید و جگرخواره، رسید

سینۀ شیر رسولُ الله، بی مُهلت شکست

چون جگرخواره دلِ آن شیر، بر دندان کشید

مُثله شد آن قامتِ چون سَرو، آن عزت شکست

تا به بالین عمو آمد پَیمبر آه آه

بر کمر دستی گرفت و گفت: این قامت شکست

یادم آمد از علمدار رشید کربلا

از غمش پشت حسین آنروز با شدّت شکست

بی علم، بی دست، با صورت، زمین افتاده بود

گفت آقاجان؛ غرورم پیش این ملت شکست

من شنیدم سنگ بارانت کنند این کوفیان

خوب شد پیشانی اَم پیش از تو با ضربت شکست

من نباشم تا ببینم زینبت را میزنند

وای از آندم که حریم بانوی عصمت شکست

وای اگر گویند؛ حمله بر حرم آزاد شد

آه از آن ساعت که دشمن در حرم حرمت شکست

گوشواره، دستبند، خلخال، اینها جای خود

حرمت معجر شکست و حرمت عترت شکست

یا ز غم باید بمیرم، یا رَود از دیده خون

مهدیا!!! بازآ که دیگر حرمت غیرت شکست

شاعر:محمود ژولیده

اشعار شهادت حضرت حمزه(علیه السلام)

وقتی کسی در معرکه یار پیمبر شد

خویشِ پیمبر ، بینِ اغیارِ پیمبر شد

وقتی کسی در قعرِ چاهِ جهلِ یک امّت

برخاست و چشمانِ بیدارِ پیمبر شد

وقتی کسی دورِ بلا چرخید و بعد از آن

حلقه به گوشِ حلقه ی دارِ پیمبر شد

باید که جبرائیل در مدحش سخن گوید

باید چنین محبوب و دلدار پیمبر شد

حیدر نبود امّا به دستش ذوالفقار آورد

شمشیر برّان ، وقت پیکار پیمبر شد

تکبیرگویان ، ناگهان بدر و اُحد دیدند

با حیدر کرّار ، کرّار پیمبر شد

اصلاً نمی چسبد که شعری بی علی باشد

مردی که تا محشر، علمدار پیمبر شد

عمار، راه حمزه را پیمود... این یعنی

حمزه، جوابِ أینَ عمّارِ پیمبر شد

شاعر:حمید رمی

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا