دوبیتی شهادت امام موسی کاظم
یک نت ـ اشعار شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)
تازیانه ضربه اش برای گونه مُهلک استمُهلک است اگر به دست سِندی ابن شاهک است
جز سکوت فاطمیِّ تو که کرده عاجزشذکر یا علی علی برای او مُحرّک است
آن سیاه چال که تورا گرفته دربغلمعدن سخاوت است و مهبط ملائکه ست
در سیاه چال نیز مکتبت ادامه یافت؛شیعه شد دوروزه پیش تو هر آنکه مُشرک است
بعد تازیانه نیمه شب در این سیاه چالهم صدای خِش خِش است و هم صدای چِک چِک است
پرشد از ملائکه فضای آن که بی گمانجان ز پیکرت در آستانه ی مُتارکه ست
پهلو و سر از اَدلّه ی به حق شیعه استساق پای خونی تو هم در این مدارک است
صورتی که تکیه داده روی تخته چون تنتسیرت بهشت مؤمنون عَلَی الْاَرائِک ست
بین هشت ونُه دوباره مجلس عزا به پاستچارده دوباره روضه خوان هفتمین یک است
با سلام چرخ می زنیم دور مرقدشپاسخ ملائکه به ما وَزِد وَ بارِک است
سفره اش جهان خلقت است شرق تا به غربآن که بر حوائج همه نگفته مالک استشاعر:مهدی رحیمی
اشعار شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)
تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندانشدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان
شنیدم در غل و زنجیر با توهین ِ پی در پیتو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان
مناجاتت دو چندان شد! پس از هر سجده ات میرفت...صدای جذبۂ قران؛ از این زندان به آن زندان
به جای آه و نفرین ذکر میگفتی و جاری شد-دعای بارش ِ باران؛ از این زندان به آن زندان
عبایت را کشیدند و امان از هتک حرمت هاشدی حیران و سرگردان؛ از این زندان به آن زندان
سرِ افطار خوردی تازیانه های محکم رابه جای آب و قدری نان؛ از این زندان به آن زندان
به دست سِندی بن شاهِک ملعون زمین خوردیبمیرم! با تنی لرزان؛ از این زندان به آن زندان
سکوت و کظم غیظَت، زهرِ دشمن را دو چندان کردچه مظلومانه دادی جان؛ از این زندان به آن زندان
به یادِ جدّ لب تشنه گلویَت سوخت و خواندی-چه روضه با لبِ عطشان؛ از این زندان به آن زندان!شاعر:مرضیه عاطفی
اشعار شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)
مطمئنا هر که در برزخ معطل می شودبر لبش نام تو باشد مشکلش حل می شود
بی نگاه تو میسر نیست طی این طریقراه ما را نور چشمان تو مشعل می شود
پیش برگی از کرامات تو ای موسای عشقمعجزات حضرت موسی چه مجمل می شود
کنج زندان هم زلیخا را مسلمان می کنیروح ایمانی ، برای او مسجل می شود
بنده خواهم شد اگر چون بشر بیدارم کنیبا کلام نافذت این سینه صیقل می شود
خواستم بنویسم از داغت ، غزل لکنت گرفتشرح غمهای تو دیوانی مفصل می شود
برکت امسال ما از روضه ی جانسوز توستسفره موسی بن جعفر سین اول می شود
می روی اما برای تو کفن آورده اندباز وقت روضه های باز مقتل می شودشاعر:محمود مربوبی
اشعار شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)
چه حالی، احسن الحال است، چه خیری اول سال استعزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است
هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج راعلی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است
کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست استاساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است
همین که نام او در خاطر بیمار می آیدطبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است
همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان استکریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است
زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و...زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است
کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستندچرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟!
به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقهنمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است
چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟!چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟!
چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟!چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟!
چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟!تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است
چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرشبه یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است
مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟!به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال استشاعر:محمد جواد شیرازی
اشعار شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)
شد سال ما تحویل با موسی بن جعفربا ذکر یا مظلوم، یا موسی بن جعفر
امسال لطفش شامل حال گدا شدگویند چون شاه و گدا موسی بن جعفر
با هفت سینِ دل عجین شد نام نیکوشآن سرور و سالار ما موسی بن جعفر
دستِ گدایان را بگیرد از روی مهردر هر خطر، در هر بلا موسی بن جعفر
با روضه اَش آغاز شد یک سال دیگر،تا که کند الطاف ها موسی بن جعفر
باب الحوائج، کاظمِ آل محمدآن بنده ی خوب خدا موسی بن جعفر
فرزندِ زهرا، وارث حقِ ولایتموسای طورِ مرتضی، موسی بن جعفر
از کاظمین اَش عطر آل الله آیدهم مشهد است و کربلا موسی بن جعفر
در کُنج زندان عاقبت گردید مسمومشد ناله اَش واویلتا، موسی بن جعفر
از جور زندانبان ندارد جای سالم،اُفتاده گر حالا زِ پا موسی بن جعفر
از دوریِ معصومه اَش دِق کرد آخِربی تاب شد دور از رضا موسی بن جعفر
بر روی تختِ در تنش تشییع گردیدای"ملتمس"کُن ناله، وا موسی بن جعفر..شاعر:مجتبی دسترنج
اشعار شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)
چشمی که از داغ عزایش هر سحر تر نیستلایق برای دیدنش فردای محشر نیست
زندان عقول ناقص مستان قدرت بودزندان مکانی هست که موسی بن جعفر نیست
حتی زن بد کاره هم ایمان به او آوردتا صورتش را دید فهمید او ستمگر نیست
زنجیر ها با شوق جسمش را بغل کردندآنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست
از روزه هایش، «روضه» ی شلاق بدتر بوداز درد هایش ،ضعف جسمانیش بهتر نیست
خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردندتابوت او دست کم از شمشیر و خنجر نیست
در روز عاشورا برای اشک ثاراللهقطعا دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست
در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم!این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟
اسلام را در روز روشن زیر پا بردندشاید گُمان کردند در گودال مادر نیست
زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتیمی خواست در محمل رَوَد اما برادر نیستشاعر:علی اصغر یزدی
افزودن دیدگاه جدید