مدح تولد حضرت زهرا
یک نت ـ مدح تولد حضرت زهراء سلام الله علیها
شاعر : لیلا تقوی
بیستم ماه جمادى آمد
موسم عشرت و شادى آمد
فاطمه بضعه احمد آمد
گل گلزار محمد (ص) آمد
گل گلزار محمد آمد
گشته هستى لاله باران امشب
سر زد از یک گل بهاران امشب
با صفا شد بزم یاران امشب
بضعه پاک محمد(ص ) آمد
گل گلزار محمد آمد
طاهره انسیه حورا
راضیه ، مرضیه زهرا
عالمه – فاطمه کبرى
گل خوشبوى پیمبر آمد
گل گلزار محمد آمد
روح و ریحان پیمبر آمد
جان و جآنان پیمبر آمد
همسر ساقى کوثر آمد
حضرت زهراى اطهر آمد
اهل تولا عید تبراست
شادان بمانید شادان بمانید
از پرده دل لعن عدوی آل محمد با هم بخوانید
ای اهل ایمان هر جا دلی هست باید سایر غمها باشد
جائی برای عرض ارادت جز آستان مولا نباشد
سرمایه ماست گنج ولایت هستی بجز این سودا نباشد
از مهر حیدر نیرو بگیرید
تا می توانید تا می توانید
دست نفاقی کز روز اول کارش فساد و ظلم و ستم شد
از غصب حق آل محمد در کینه توزی نامش علم شد جز ثومه شر از پا در افتاد
آن مظهر ننگ سوی عدم شد
با لعن و نفرین یادش نمایید شوری بریزید دستی فشانید
آنکس که بر باد حق علی داد لعنت بر او باد تا صبح محشر
از ابتدا بود در کار فتنه بت می پرستید تا روز آخر
با دست او سوخت باب ولایت شد کشته زهرا در پشت آن در
اهل تولا عید تبراست
شادان بمانید شادان بمانید
ای اهل تقوا دین حب و بغض است ایمان تبراست ایمان تولاست
در دست شیعه بهر فنای خصم ولایت این تیغ براست
آب حیات است راه نجات است آری طریق وحدت همینجاست
اسلام و ایمان با اهلبیت است تردید و شک را از دل برانید
مدح تولد حضرت زهراء سلام الله علیها
جعفر رسول زاده (آشفته)
باز عالم چون بهشتی خرم است
از چه یارب این صفا در عالم است
ملک هستی نقش زیبایی گرفت
آسمان هم نور زهرائی گرفت
ماسوا گلبوی تقوی یافته
روشنی از نور زهرا یافته
به خدیجه اسوه صبر و یقین
بانوی اسلام و ام المومنین
حق عطا فرموده از پا تا سرش
خوانده احمد بضعه، یزدان کوثرش
خلقت او افتخار انبیاء
عصمت او افتخار اولیاء
خانهاش سرچشمه ی امیدها
دامنش تابشگر خورشیدها
فاطمه محبوبه پروردگار
فاطمه محبوبه دارالقرار
هستی عالم همه از هست او
بوسه می زد مصطفی بر دست او
در حیا و در عفاف و در وقار
بانوان را او بود آموزگار
هر که راه او به خرسندی گرفت
در دو عالم آبرومندی گرفت
مکتب او منشا آزادی است
ای موید اهل دل را هادی است
مدح تولد حضرت زهراء سلام الله علیها
سیدرضا موید
البشارت که عیان مهر فروزان آمد
ظاهر از پرده عصمت رخ جانان آمد
سر زد از برج نبوت مه رخشنده دین
روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادی گل شاه رسل
از پس پرده عیان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا به زمین
بهر دیدار رخش خرم و خندان آمد
عزت و فضل و شرافت بنگر ز امر خدا
سوی زهرا ز جنان حوری و غلمان آمد
ساره و آسیه و مریم حورا ز بهشت
از پی خدمت آن زهره تابان آمد
آن چنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود
که قصور همه مکه نمایان آمد
نه همین مکه منور شده از طلعت او
ز سما تا به سمک یکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمایان که به طور
سالها در طلبش موسی عمران آمد
بهر این نور که در صلب خلیل اللَّه بود
نار نمرود به یک باره گلستان آمد
گر نبردی به زبان نوح نبی نامش را
کی نجات از یم و گرداب و ز طوفان آمد
یوسف مصر گر این نام نبردی به زبان
کی نجاتش ز چَه و گوشه ی زندان آمد
چون نباشد ز ازل تا به ابد همتایش
همسرش شیر خدا سرور مردان آمد
زین دو دریای فضیلت که بهم شد واصل
یازده گوهر رخشنده بدامان آمد
به همین ام ابیها نبی اش خواند ز حق
ام فضل ام الکتاب ام امامان آمد
شب مولود مهین دخت محمد باشد
عرش پر نور شد و فرش چراغان آمد
تا که تبریک بگوید به جهان شیعه او
(کربلائی) ز شعف شاد و غزلخوان آمد
مدح تولد حضرت زهراء سلام الله علیها
نادعلی کربلایی
بشارت نخله ختم رسولان نو بر آورده
چه نوبر، نوبری کز نوبرش طوبی بر آورده
به باغ و کوه و صحرا و چمن از نغمه مرغان
تو گوئی دست قدرت یک جهان را مشکر آورده
دریده پیرهن بر تن ز شادی سوسن و لاله
چو زلف نوعروسان چتر گل نیلوفر آورده
به دستور خدای حی دانا خازن جنت
تمام جنت الفردوس را در زیور آورده
مهی از برج عصمت آشکارا شد که از نورش
خداوند جهان رخشنده شمس خاور آورده
ز بام آسمان مهتاب چون پیران خم گشته
پی تحقیق این مولود رود در معبر آورده
سما دیگر نمی بالد به اخترهای تابانش
چو می بیند زمین از شمس تابان بهتر آورده
ز جنت مریم و سارا و هاجر خرم و شادان
پی خدمتگذاری خم به تعظیمش سر آورده
ببام عرش جبریل امین تکبیر می گوید
که ام المومنین همسر برای حیدر آورده
چه دختر دختر طاها چه دختر مام دو عیسی
چه دختر حجت کبری برای محشر آورده
خدیجه هستیش را داد اندر راه حق اما
برایش بهترین گوهر خدای اکبر آورده
قدم بنهاد در عالم بهشتی طلعتی امشب
که از بهرش خدا ایجاد هر خشک وتر آورده
خدیجه دختر آورده و لیکن احمد مرسل
هزاران کربلائی را برایش نوکر آورده
باغ هستی بی صفا می شد اگر زهرا نبود
عطر گل از گل جدا می شد اگر زهرا نبود
تیره گی در اولین برخورد با خورشید عشق
چیره بر آیینه ها می شد اگر زهرا نبود
ارتزاق آفتاب از روی عالمتاب اوست
این جهان ظلمت سرا می شد اگر زهرا نبود
ابرهای کفر آلود از نسیم فتنه ها
در هوای دل رها می شد اگر زهرا نبود
در دل امواج طوفان زای اقیانوس دهر
فلک دین بی ناخدا می شد اگر زهرا نبود
نصرت حق در بر کفر از فداکاری اوست
کفر حق را رهنما می شد اگر زهرا نبود
قامت یکتا پرستانی همانند علی
زیر بار غم دو تا می شد اگر زهرا نبود
پهلویش بشکست تا بتخانه را در هم شکست
سامری صاحب لوا می شد اگر زهرا نبود
گر چه خود شد پر پر اما داد بر قرآن حیات
محو دین مصطفی می شد اگر زهرا نبود
عشق اگر دارد حیات از اوست یاسر بی گمان
عشق، در عالم فنا می شد اگر زهرا نبود
مدح تولد حضرت زهراء سلام الله علیها
محمود تاری (یاسر)
تو آمدی که جهان را به خود بیارایی
فرا تر از همه ی جذبه های زیبایی
تو آمدی که جهان را به خود بیارایی
تو آمدی که نخشکد صدای نوزادان
به گورهای نفسگیر جهل آبایی
سلام ام ابیها سلام منشاء ماه
تو کوثر همه ی سوره های “طاهایی”
شنیده ام که دلت شور میزند گاهی
به ناله ای عطشی تاولی تماشایی
شنیده ام که هر از چند گاهی از غربت
به قتلگاه جگرگوشه هات می آیی …
…. که ضجه می زنی و خاک می کنی بر سر
که دست بر کف گودال قتل می سایی
تو را به ریشه ی هر بغض نسبتی دادند
تو مادر همه ی ابرهای دنیایی
مدح تولد حضرت زهراء سلام الله علیها
سیروس عبدی
نجات ما همه در دست زهراست
جمادى غرق شادى بود آنشب
بشارت را منادى بود آنشب
خدا را شهر مکه ، شهر قرآن
به تایید قضا شد نور باران
حرم سر تا قدم شور و شعف بود
شکوه راز خلقت را هدف بود
منا و مروه اذینى دگر داشت
خم گیسوى شب چینى دگر داشت
کمان رکن را تیرى دگر بود
صفا را سعى و تکبیرى دگر بود
مقام از بى مقامى داد مى زد
شرر بر کاخ استبداد مى زد
شفق ، شعر طلوع فجر مى خواند
حدیث ایه هاى قدر میخواند
فلق معراج شب را ساز مى کرد
گره از کار رجعت باز میکرد
سحر سوداگر شور و طرب بود
طرب چشم انتظار مرگ شب بود
قمر گیسوى خود را تاب میداد
قضا لوح قدر را اب میداد
سپیده اخم خود را باز میکرد
افق را سینه چاک ناز مى کرد
موذن دم بدم تکبیر میگفت
به ما از ایه تطهیر میگفت
غلم بر قاف شب کوبید خورشید
مى از جام فلق نوشید خورشید
زمین ابستن نص علق بود
زمان ائینه دار لطف حق بود
وجود واجب استاد هستى
تجلى کرد در ابعاد هستى
خدیجه تا زهستى نیست گردید
ز هستى نمره او بیست گردید
به روز بیست از ماه جمادى
ندا برخاست از ناى منادى
خدیجه ثروت خود را فدا کرد
فنا شد و ز فناکسب بقا کرد
ز کارش موشکافى کرد خالق
گذشتش را تلافى کرد خالق
در رحمت به رویش نیز واکرد
به او زهراى اطهر را عطا کرد
طریقت را دلیل راه آمد
حقیقت را تجلیگاه آمد
شریعت صورت و معناست زهرا
حقیقت قطره و دریاست زهرا
چه زهرائى که هستى هست . مستش
کلید هستى عالم بدستش
چه زهرائى ، على را پاک همسر
که مادر هست بر شبیر و شبر
پدر او را نه ختم مرسلین است
که او بر خاتم خاتم نگین است
خدا را شاهکار خلقت آمد
که بر اسرار هستى علت آمد
شکوفا شد به امر وحى سرمد
گل بى خار گلزار محمد
به مدح او قلم درمانده گردد
به وصفش واژه ها شرمنده گردد
ورا ذرات عالم مى شناسند
زادم تا به خاتم مى شناسند
نه تنها دم زند ادم ز وصفش
زند دم خالق اعظم ز وصفش
شکوه رمز یا زهراست زهرا
قرار نوح در دریاست زهرا
به زهرا تا توسل کرد آتش
به ابراهیم حق شد سرد آتش
چه نامش برد موسى ، موسوى شد
کلیم حق ز فیض معنوى شد
مسیحازد چو بر دامان او دست
گسست از فرش دل ، در عرش بنشست
بلى صدیقه کبرى است زهرا
قرار کل ما فیهاست ، زهرا
شفاعت در جزا پابست زهراست
نجات ما همه در دست زهراست
افزودن دیدگاه جدید