شعر میلاد حضرت زهرا
یک نت ـ شعر میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها
مهدی رحیمی
تا به دنیا آمدی دنیا دلیلش را شناخت
از خودش دنیا به دست آورد یک دنیا شناخت
چون تسلط داشت هی چرخید دورت روز و شب
گر تورا نشناخت دنیا، ماه از بالا شناخت
آسمان نشناخت سر از پا و روی خاک ریخت
خاک اما زیر پات افتاد و سر از پا شناخت
بی گمان در قاب قوسین دو تا ابروی تو
خویش را هر شب رسول الله اَوْ اَدْنیٰ شناخت
سجده بر نامش اگر واجب شود بی ربط نیست
شیعه در واقع خدا را نیز با زهرا شناخت
قدر می دانم مُحِبَّش هستم اما بیگمان
قدر زهرا را در این عالم فقط مولا شناخت
بی نگاه لطف تو می ریزد از هم جان من
گاه دارد قطره ای از خویش یک دریا شناخت
توی جنت هم گدایت می شوم زیرا گدا
عرض حاجت کرد صاحبخانه را هرجا شناخت
حتم دارم روز محشر هم تو فرمان میدهی
من به تو ایمان کامل دارم اما با شناخت
تو شب قدری و پنهان بوده ای آنقدر که
زینبت حتی تو را در ظهر عاشورا شناخت
زینبت از پای درس کوچه آمد کربلا
آن همه سرهای بر نی را اگر زیبا شناخت
مبحث نشناختن در کربلا موضوع شد؛
عمه جان جسم حسین خویش را از پا شناخت
تا به آنجا که ربابت را میان کاروان
زینب از صوت علیِ اصغرم لالا شناخت
روضه یعنی که رقیه چهره را نشناخت و
تا صدایش زد صدای طفل را بابا شناخت
شعر میلاد حضرت زهراء سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
سلام ای حرمت مسجدالحرام ولایت
درود ای ز دمت جاودانه نام ولایت
هماره یافته از تو حیات، مکتب قرآن
همیشه بر نفست متکی امام ولایت
به اوج قلهء گردون به گوش عالم و آدم
هنوز می رسد از تربتت پیام ولایت
حیات یافته با دیدنت روان محمد
ثبات یافته با خطبه ات نظام ولایت
کلام تو شده تیر خدا به سینهء شیطان
زبان توست چو شمشیر در نیام ولایت
تویی تو کوثر قرآن تویی تو محور ایمان
تویی تو دخت محمد تویی تو مام ولایت
سلام سورهء والشمس و والضحی به عذارت
طواف روح همه انبیا به گرد مزارت
ثنای توست کلام خوش پیمبر قرآن
که پای تا به سر توست پای تا سر قرآن
تویی زبان کتاب خدا، نه، برتر از آنی
خدا گواست تو روحی درون پیکر قرآن
تویی مبلغهء مسجدالرسول ولایت
تویی مدافع شیر خدا به سنگر قرآن
وضو گرفت و به دست تو بوسه داد محمد
که بود دست تو دست حسین پرور قرآن
صحیفه ای که در آن بود آیه های ولایت
کتاب حسن تو بود ای تمام منظر قرآن
الا صحیفهء قلب تو سرنوشت محمد
تو هم بهشت خدایی و هم بهشت محمد
تو جان جان محمد تو روح روح خدایی
تو سر سر الهی تو رکن رکن هدایی
تو جلوهء ازلیت تو سایهء ابدیت
تو کفو شیر خدا مام سید الشهدایی
ندای شیعه به محشر رسد به قلهء گردون
که ای شفیعهء روز جزا تو مادر مایی
غم از رسول خدا با تبسمی بستانی
دل از ولی خدا با تکلمی بربایی
تو بحر نوری و حق یک جهان گهر به تو داده
تو آسمان و خدا یازده قمر به تو داده
خدا به حسن تو نقش جمال خویش کشیده
نبی به روی تو دیده هر آنچه دیده ندیده
کنار سایهء تو آفتاب نور گرفته
به گرد بیت گلین تو جبرئیل پریده
بهشت را چه کند با می طهور چه کارش
کسی که کوثر نور از محبت تو چشیده
تمام رحمت بی انتهای ذات الهی
به شکل قطرهء اشکی ز دیدهء تو چکیده
شعاع چشم محمد همیشه وقف جمالت
علی شده متحیر به پیش اوج کمالت
تو نور پیش تر از خلقتی سلام به نورت
تمام وسعت ملک خداست بزم حضورت
هزار عیسی مریم درود گفته ز گردون
هزار موسی عمران سلام داده ز طورت
فضائل تو درخشد چو آفتاب فروزان
ولی چه فایده بخشد به چشم دشمن کورت
کلام وحی سپرده است گوش جان به کلامت
دعای نور برد سجده بر صحیفهء نورت
پیمبران خدا خشم می کنند به خشمت
خدای عز و جل شاد می شود به سرورت
تویی تمام علی و تویی تمام محمد
که هم سلام علی بر تو هم سلام محمد
تو ناشناخته ای در جهان، جهان به فدایت
نکرده خلق، ز تو امتحان گرفته خدایت
بهشت بوی تو را می دهد تو بوی خدا را
نبی به امر خدا می کند قیام برایت
درود کل شباب بهشت بر حسن تو
سلام خیل شهیدان به سیدالشهدایت
تکلم همهء اولیاست نقل حدیثت
عبادت همهء انبیاست مدح و ثنایت
همه رسول خدا را صدا زنند به محشر
تو کیستی که نبی می زند به حشر صدایت
خداست مفتخر از سجده و رکوع و قیامت
پیمبران الهی نیـــازمند دعــایت
تو رکن حیدری و اوست رکن محکم خلقت
به قبر گمشده ات گم شده است عالم خلقت
شعر میلاد حضرت زهراء سلام الله علیها
مهدی رحیمی
نور، زهرا شد و مُنوّر شد
شب قدر نبی مُقدّر شد
نه خدیجه به دامنش آورد
بلکه زهرا خدیجه آور شد
در زمان حیاتِ این خانم؛
هیجده بار صبح محشر شد
آب در صورت تو خود را شُست
بعد در فقه ما مُطهر شد
فاطمه در نسیم چون دَم زد
نفس هر گُلی معطر شد
تا که ناموس حق نزول کند
چشم هر پنجره مّشجّر شد
روز تکمیل خلقتِ زهرا
خستگی از تن مَلَک در شد
هرکه نزدیک تر به فاطمه بود
رتبه اش پله پله بهتر شد
پسر فاطمه حسین شد و
پدر فاطمه پیمبر شد
فاطمه به خودش بلی گفت و
علی از آن به بعد حیدر شد
مصطفی بعد بعثتش امّا؛
فاطمه قبل خویش کوثر شد
کفّه ی مردها که سنگین گشت
فاطمه جلوه کرد،دختر شد
با نبی و علی و اولادش
فاطمه با همه برابر شد
زیر پایش بهشتِ جاوید است
بعد از این جمله، زود مادر شد
مانده ام آفتاب بعد از او
به کجا سر گذاشت و سَر شد
چادر فاطمه گذشت و گذشت؛
تا برای رقیه معجر شد
هیجده سال بعد از امشب
قصه ی میخ غُصه ی در شد
رفت در چشم دختری دودش
هیزم خُشک هیزم تَر شد
گرچه نُه ماه هم بزرگتر است
محسن او علیِ اصغر شد
شعر میلاد حضرت زهراء سلام الله علیها
غلامرضا سازگار
امروز روز عید هستی آفرین است
عیدی که از هست آفرینش آفرین است
امشب به فلک آفرینش نوح دادند
بار دگر بر جسم احمد روح دادند
نوری که از سیب بهشت آن شب درخشید
امشب به چشم آفرینش نور بخشید
این نور در قلب نبی نور آفرین شد
تا منتقل از او به ام المؤمنین شد
ای چار سادات بهشت اینک کجایید؟
کلثوم، ساره، آسیه، مریم بیایید
چون اختران امشب به گرد ماه باشید
پروانه شمع رسول الله باشید
اطراف آن پاکیزه مادر را بگیرید
تطهیر و قدر و نور و کوثر را بگیرید
قرآن روی دست احمد را ببینید
در دامن احمد محمد را ببینید
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
این هر سه یک نورند و دارای سه اسم اند
در اصل یک روح مجرد در سه جسم اند
ای روح پاک و جسم پاکت آسمانی
ای مصطفی را صورتت "سبع المثانی"
دست تو بالای سر خلق دو عالم
پایت به چشم حاملان عرش اعظم
تو آسمان آسمان ها در زمینى
محکم ترین رکن امیرالمؤمنینى
وصف تو از قول نبی «روحی فداها"ست
تطهیر و قدر و کوثر و یاسین و طاهاست
دست تو دست کبریا در آستین است
اعضای تو اعضای ختم المرسلین است
چشم تو در چشم محمد «حا و میم» است
ابروت «بسم الله رحمان و رحیم» است
آدم چو در امواج غم نام تو را گفت
ذات الهی توبه او را پذیرفت
تو کیستی که عقل کل گوید فدایت
یا دست بوسد یا که خیزد پیش پایت
تو کیستی که روز و شب ختم نبوت
کرده زیارت خانه ات را پنج نوبت
تو کیستی که ذات حق خوانده عزیزت
اعجاز مریم آید از دست کنیزت
تو کیستی؟ من کیستم تا از تو گویم؟
گیرم دهان خویش از کوثر بشویم
آخر چه گویم تا نریزد آبرویم
طوطی شوم تا هرچه گویی من بگویم
در حشر امت هرچه دارند از تو دارند
پیغمبران هم بانگ یا زهرا برآرند
آید ندا از جانب ذات الهی
محبوبه ام از من طلب کن هرچه خواهی
گو خلق را بر عصمت و پاکیت بخشم
بر وصله های چادر خاکیت بخشم
امروز در بین خلایق داوری کن
هم اولیا هم انبیا را مادری کن
آن روز باشد روز داد زینبینت
آن روز خون جوشد ز رگهای حسینت
آن روز حکم از خالق یکتا بیاید
هرکس که زهرایی است با زهرا بیاید
روزی که امت ها ز دوزخ می هراسند
هم فاطمه هم شیعه اش را می شناسند
آتش کجا و ما کجا؟ کی باور ماست
ما با همه گفتیم زهرا مادر ماست
روز قیامت روز وانفساست فردا
ای وای بر آنکس که بی زهراست فردا...
شعر میلاد حضرت زهراء سلام الله علیها
حمید رمی
شور برپا شده و عشق، به بار آمده است
باز هم رایحۀ فصل بهار آمده است
ماه، چون مُهر شده جانب منبر رفته
سورۀ شمس، به مهمانیِ کوثر رفته
سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است
بر رکابِ نبیالله، نگین آمده است
نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید
روی دستان پدر، مادر سادات رسید
بین گهواره که صدیقۀ اطهر باشد
وقت آن است که مدّاح، پیمبر باشد
دخترم، محشر کبراست بدانید همه
سایهاش بر سرِ دنیاست بدانید همه
راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه
اصلاً او امّابیهاست بدانید همه
و نوشتند که انسیۀ حورا باشد
او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد
طعمِ لبخندِ بهشت است به روی لب او
بوسه دادن به رسول است، نماز شب او
نام او فتح مبین است که قرآن فرمود
شأن زهرای مرا سورۀ انسان فرمود
نورسیدهست ولی بوده از اول با من
علّت خلق جهان فاطمه بوده یا من؟
باغبان بودهام و فاطمه گلشن بوده
فاطمه، خاصترین معجزۀ من بوده
بهترین مادر دنیا که به دنیا آمد
عشق، در هیبت مولا به تماشا آمد
علی از راه رسیده به مبارک بادش
خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش
پَرِ گهواره، عقیق علوی را دُر کرد
اشک شوق، آینۀ چشم علی را پُر کرد
عشق، فرضیه شده، مسأله را میجوید
جبرئیل آمده، در گوش نبی میگوید:
نور تابنده به نور ازلی میآید
چقدَر فاطمۀ تو به علی میآید
کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده
در سراپای علی دست خدا را دیده
روی دستان یدالله، خدا تابیده
چون پیمبر به علی دُرِّ نجف بخشیده
هدیه انگار که از باغ جنانش آمد
مدح صدیقۀ کبری به زبانش آمد
باز، مدّاحیِ زهراست، شنیدن دارد
مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد
او رسیدهست که افلاک، پر از لبخند است
نَفَس عرش، به یک نیمنگاهش بند است
گرچه پیداست ولی جلوۀ مستور شده
فاطمه نورٌ علی نورٌ علی نور شده
او که قبل از همه امضای بلا را داده
چقدَر غصّۀ شیعه به دلش افتاده
«شیعتی» گفت و مماتِ همه بیواهمه شد
اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد
سیل میخواستم و بارش نمنم آورد
مثنوی هم جلوی مدح شما کم آورد
شعر میلاد حضرت زهراء سلام الله علیها
رضا قاسمی
همان زمان که در آفاقِ عرش ، دیده شدی
برای قصهی لولاک ، برگزیده شدی
تو میوهی ملکوتی که در شب معراج
به اذن حضرت پروردگار ، چیده شدی
گذاشت ، آینه را روبروی وجه خودش
قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی
تو شاه بیت غزلهای آفرینشی و ...
به شاعرانهترین شکل ، آفریده شدی
به دستخط خدایت ادامهدار شدی
هِجا هِجای تو تکثیر شد قصیده شدی
به خاطرت همهی عرش را مزیّن کرد
بهشت ، جامهی سبزی که داشت بر تن کرد
تو آمدی همهی عرش ریسه بندان شد
تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد
زمین بهشت برین و ؛ بهشت ، زهرایی
به یمن آمدن تو هم این و هم آن شد
تمام عرش ، برایت بداهه میگفتند
تو آن قصیدهی نابی که شعرباران شد
خدا به خاطر نامت سه بیت نازل کرد
سه آیهای که تمام وجود قرآن شد
برای مدح تو جبریل ، آمد از ملکوت
نگاه کرد ، به چشم تو و غزلخوان شد
سلامِ ما و سلامِ خدا عَلَی الْکوثر
سلام بر تو و بابای تو اَباالْکوثر
سلام ، کوثر جاری شده به جان زمین
سلام ، انسیه ؛ ای «حوریهنشان» زمین
خدای تو به زمین دوخت ، آسمانها را
به عشق آمدن تو ای آسمان زمین !!
شب ولادت تو آفتاب میتابید
به وقتِ نور تو تنظیم شد زمان زمین
برای مدت هجده بهار هم که شده
خدا گذاشته منت به ساکنان زمین ...
که شاید از تو بگیرند ، درس آدمیت
از آسمان تو رسیدی به امتحان زمین
هزار حیف ، که مردود شد زمینِ خدا
همان دمی که پر از دود شد زمینِ خدا
زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی
اراده کرد ، خدا که در آسمان باشی
قرار بود ، زمین خانهی خودت باشد
نخواستند و بنا شد که میهمان باشی
بهشت ، زیر قدمهای توست مادرجان !
خدا نخواست که بین زمینیان باشی
تو گنج مخفی پروردگار میمانی
اراده کرده که بانوی بینشان باشی
به عشق «اَشْهَدُ اَنّ عَلی وَلیُّ الله»
خودت نخواستی اصلا که در اذان باشی
قسم به نام تو بانو ؛ قسم به نام علی
علی تامِ تو بود و تو هم تمامِ علی
افزودن دیدگاه جدید