اشعار ولادت حضرت معصومه
شعر ولادت حضرت معصومه(س)
شعر ولادت حضرت معصومه(س) محمد حسین رحیمیان
ای کــه از نســــل اهل بـالایی
ای کــه در اوج حجب پیـدایی
زینـــب حــضـرت رضایی تو
هــمـــهٔ افــتــــخـار بــابــایـــی
دخت مـــوسایی و، ولی مــریم.
چون رقــیه شــبــیه زهـرایـی
باب مشــکل گشــای امروزی
شــافــــع مهــربان فــردایــــی
مثل اجــداد و نـسـلــتان بـانـــو
آبـــــرویـی بــرای دنـــیــایـــی
سر شــکسته به محـضــرت آید
هــر کـــه دارد مـــدال آقــایـــی
بـــی نگـاهـــت نمـی شــوم آدم
بار کــج کــی رسـیده بر جایی
کاسه ام را همــیشــه پـرکردی
قــبــل آن کـــه کنــم تمـــنایــــی
مــــن بـــدون قـم و خـراسـان
میرسیـــدم بــه مرز رسوایی
گـــلــه از هـجــر کربــلا دارم
بـا دل مــن تــو راه مــی آیـی؟
شعر ولادت حضرت معصومه(س)یوسف رحیمی
چشم دلم به سمت حرم باز میشود
با یک سلام صبح من آغاز میشود
پر میکشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظهی پرواز میشود
قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز میشود
فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب ساز میشود
کو چشم روشنی که ببیند در این حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز میشود
اعجاز توست اینکه دلم یا کریم توست
قلب تپندهی حرم قم، حریم توست
اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است
از نفحهی شهود و تجلی معطر است
برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت
دارالعلومِ مریم آل پیمبر است
اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است
خاک در حریم تو علامه پرور است
چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست
اینجا چقدر چشمهی جوشان کوثر است
تنها پناهگاه دلم صحن آینه ست
وقتی دلم از آه زمانه مکدر است
هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل
دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است
صحن تو غرق بوی گل یاس میشود
اینجا حضور فاطمه احساس میشود
با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه
اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه
بی اختیار پای ضریحت رسیده است
هر زائری که آمده دنبال فاطمه
دارد تمام مرقد تو بوی آسمان
اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه
فرمود: آشیانه ی امن الهی است
صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه
خورشید آل فاطمه از راه میرسد
هر سال ما اگر که شود سال فاطمه
ای عمهی امام زمان! کاش در حرم
یک صبح جمعه لایق دیدار میشدم
خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا
محبوبهی حبیب خدا إشفعی لنا
آرامش و قرار دل ثامن الحجج
ای زینب امام رضا إشفعی لنا
عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت
ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا
در هر سحر به سوی ضریح اجابتت
میآورم دو دست دعا إشفعی لنا
روی سیاه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا
مهر و ولایتت شده حبل المتین ما
در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا
یوم الحساب تو همه امید شیعهای
تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعهای
با حبّ تو کسی که دلش را محک زده
طعنه به پارسایی حور و ملک زده
سرشار از زلالی نور یقین شود
در مرقد منور تو قلب شکزده
از چشمههای فیض تو سیراب میشود
هر کس دلش ز. قحطی ایمان ترک زده
تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست
بر گنبد تو دست توسل فلک زده
شبهای جمعه طوف حرم میکنم، ولی
گویا کسی به زخم دل من نمک زده
دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا
قلبم برای دیدن ششگوشه لک زده
امشب گره گشاست دم یا رضا رضا
در دست توست تذکرهی کربلای ما
شعر ولادت حضرت معصومه(س)علی صالحی
لحظهها لحظههای رویایی
چشمها چشمههای دریایی
ابرهای بهار میبارد
قلبهای پُر خروش و شیدایی
آسمان محو تابش خورشید
چه طلوعی چه صبح زیبایی
دفتر باد لابه لای چمن
گرم نقاشی و گُل آرایی
و توای قبلهی دلِ مریم
روی دستِ مسیح میآیی
منّت خویش بر سرم بگذار
روی چشمم بیا قدم بگذار
از دلِ خانوادهی یاسین
آمدیای کریمهترین
جای تو آسمان و عرش خداست
لطف کردی آمدی به زمین
پیش ِ. پایت عجب شلوغ شده
سائلان صف کشیده اند ببین
همهی باغها برای شما
هرچه خواهی بیا و میوه بچین
من دعا میکنم تورا به خدا
دست بالا ببر بگو آمین
کاش گَردَم فدای معصومه
جان دهم زیر پای معصومه
مِهر رویِ تو محور خورشید
نام تو نقش دفتر خورشید
در افقهای روشن فردا
سایهی توست بر سر خورشید
دختر نجمه،ای ملیکهی نور
بانویِ ماه، خواهر خورشید
هرکه خواهد ببیندت گیرد
آینه در برابر خورشید
قبر تو قبر مادر سادات
کعبهی دیده یتر ِ. خورشید
عقلها مانده اند حیرانت
پدرت گفته جان به قربانت
هرچه داریم از خدا داریم
نعمتِ عشق از شما داریم
تا تو هستی شفیعهی محشر
غم نداریم، چون تورا داریم
در تمام جهان بگردی نیست
مثل این کشوری که ما داریم
ما به لطف صفای مقدمتان
دو حرم مثل کربلا داریم
این طرف قم که خاکِ تربت توست
آن طرف مشهدالرضا داریم
تو و آقا که جانِ ایرانید
از ازل صاحبانِ ایرانید
دل به دریا زدی خطر کردی
مثل زینب تو هم سفر کردی
در بلندای عاشقی بانو
از سر ِقلهها گذر کردی
هر بلایی که بر سرت آمد
باز هم سینه را سپر کردی
همرهانِ تورا همه کشتند
روز و شب به غُصه سر کردی
از غم ِ. دوری برادرها
رختِ داغ و عزا به بر کردی
لاله از باغ بی کسی چیدی
کِی ولی روی نیزه گل دیدی
گرچه قلبت هزار بار شکست
کِی دگر بر سر تو سنگ نشست
کِی به نامحرمان اسیر شدی
کِی به دست تو خصم سلسله بست
کِی سر ِ. دلبر ِ. تورا بردند
در بر ِ. یک شراب خوار ه.ی مست
دشمنت حمله کرد، اما تو
معجر و چادرت نرفت ز. دست
با همه غربتت بگو آیا
خارجی زاده ات کسی خواندست؟
گرچه بر شانه بار غم بُُردی
سیلی و تازیانه کِی خوردی؟
شعر ولادت حضرت معصومه(س) علی اکبر لطیفیان
سائل لطف نوشتند بنی آدم را
سر ِ. این سفره نشاندند همه عالم را
صبح فردا عجبی نیست اگر بنشانند
یک طرف آسیه و یک طرفت مریم را
حس ِ. معراج نشینیِ من این است فقط
گوشهای از حرمت پهن کنم بالم را
در ضریحت شرف آدمیت ریخته اند
پس محال است که آدم نکند آدم را
همه بالفعل مسیح اند اگر پخش کنند
نفس ِ. دختر موسایِ مسیحا دم را
مثل یک عرش برای تو حرم ساخته اند
کاش میشد حرم حضرت زهرا هم را
با گدایی حرم فخر به دنیا داریم
هرچه داریم از این دختر موسی داریم
قصد کردی بکِشی و بکِشانی همه را
تا به معراج ِ. بلندت برسانی همه را
ریشههای دلِ ما رشتهای از چادر توست
چادرت را بتکان تا بتکانی همه را
به خدا ذرهای از خانمی ات کم نشود
چه برانی همه را و چه بخوانی همه را
تربت پای تو بودن چه به ما میآید
پس چه بهتر سر راهت بنشانی همه را
یک دو قربانی ما نیست برازندهی تو
وقت آن است بیایی بستانی همه را
بشکند گر سر عشاق فدای سر تو
همهی ما به فدای نخی از معجر تو
ما گداییم همه وقت نظر داشتنت
خاک پاییم همه وقت گذر داشتنت
آمدی مردم ایران به نوایی برسند
ورنه جز اینکه بهانه ست سفر داشتنت
علم شد تربت سجادهی بیت النّورت
حوزهی علمیه شد لطف سحر داشتنت
یک نفس در جگرت سوخت و شد روح الله
برکت داشت چقدر، آهِ جگر داشتنت
فتنهای آمد و، چون فاطمه جمعش کردی
ای به قربان تو و سینه سپر داشتنت
در طریقت نفس از پا که بیفتد خوب است
سیر معراج به اینجا که بیفتد خوب است
گاه بابا سخنش را به تو تنها میگفت.
چون نبی گرچه علی داشت به زهرا میگفت
جایگاه تو چنان در نظرش بالا بود
جای آن داشت به تو اُمِّ ابیها میگفت
دست خطِ تو که میدید فقط میبوسید
تا که یادِ تو میافتاد "فداها" میگفت
خبر از عصمت بی، چون و چرایت میداد
هر امامی که مقامات شما را میگفت
عمهی کرب و بلا در تو تجلی کرده
باید این آینه را زینب کبری میگفت
بر روی چشم همه جای شما محفوظ است
احترام تو در این شهر خدا محفوظ است
مطمئن باش در این شهر پریشان نشوی
بی برادر نشوی پاره گریبان نشوی
مطمئن باش کسی سنگ نمیاندازد
از عبورت ز. سر کوچه پشیمان نشوی
محملت بر روی چشم همگان جا دارد
به خدا مورد آزار مغیلان نشوی
آن قدر پوشیه و حله سرت میریزند
زیر یک معجر پاره شده پنهان نشوی
زیور آلات تورا مردم اینجا نبرند
وسط خیمهی آتش زده حیران نشوی
محملت شعله ور از واژهی غارت نشود
حَرمت بسته به زنجیر اسارت نشود
شعر ولادت حضرت معصومه(س) یوسف رحیمی
خاتون شهر آینههایی بزرگوارزهرای شهر یثرب مایی بزرگوار
چشم ملک ندیده دمی سایهی تو راناموس بارگاه خدایی بزرگوار
این قوم را به راه حقیقت کشاندهایموسای بی عباوعصایی بزرگوار
بر شانههای باد، جحاز تو حمل شدفرمانروای ملک صبایی بزرگوار
گم کرده ایم کعبهی حاجات و آمدیمنزد شما که قبله نمایی بزرگوار
من گریه میکنم که نگاهی کنی مراآری همیشه عقده گشایی بزرگوار
باران رحمت ازلی سهم مان شدهبی شک دلیل فیض شمایی بزرگوار
بانوی مهربان کدامین قبیلهای؟امشب بگو که اهل کجایی بزرگوار
خُلقت شبیه پیر کریم عشیره استالحق ز. نسل شیر خدایی بزرگوار
فهمیدم از شلوغی صحن و سرای تانهر لحظه مامن فقرایی بزرگوار
فرقی نمیکند چقدر نذر میکنند؟!باب المراد شاه و گدایی بزرگوار
اینجا مریضها همگی خضر میشوندسرچشمهی حیات و بقایی بزرگوار
از لحن گریه کردن زوار واضح استدر قم، بقیع اهل بکایی بزرگوار
یادت نمیرود چه قراری گذاشتیم؟محشر دم بهشت بیایی بزرگوار
افزودن دیدگاه جدید