اشعار وفات حضرت معصومه
یک نت ـ اشعار وفات حضرت معصومه
مهربانی ، کریمه ای خانمبانوی بی بدیل ؛ معصومهالتماس قنوت گریه ی منالدخیل الدخیل معصومه
شرف الشمس شهر قم هستیاز تبار و ذراری خورشیدپای دَرست ملائکه حاضرای پناه مراجع تقلید
صحن بالا سر تو منزل نورمهبط جبرئیل این صحن استبال جمله ملائک عرشیزیر پاهای زائرت پهن است
حرم اهل بیت صحن شماستحرم خانواده ی زهراکربلا و مدینه و مشهدنجف و کاظمین و سامرّا
وقت تجدید عهد با زهراشهر یثرب اگر نشد قم هستگره هایم نگفته واشده استتا قسم به امام هشتم هست
گرچه چنگ خزان به جان تو وجان ایل و تبارت افتادهپاره پاره ولی نشد هرگزنامه ای که رضا فرستاده
بین این کوچه ها خدا را شکرمحترم مانده گوشواره ی تولاأقل هلهله نشد بر پایچشم گریان و پر ستاره ی تو
گرچه خم شد قدت ز فاصله هاذبح اطفال را ندیدی توحضرت زینب امام رضاتلّ و گودال را ندیدی تو
تشنه ای را که زیر یک دشنهدست و پا میزند که جان بدهدحق او نیست شمر با پایشجسم زخمیش را تکان بدهد
شاعر:محسن حنیفی
افزودن دیدگاه جدید