همکلاسیام را دوست دارم نمیدانم چه کنم بازهم ميگم علاقه من بهشدت زياد است
یک نت ـمن جواني 16 ساله هستم که بهشدت به يکي از همکلاسیهایم علاقهمند هستم، نمیدانم خوبه يا بد. در ضمن پسر هستم و همچنين اين علاقه شديد است. تازه مورد سرزنش دوستان ديگرم هم قرار میگیرم؛ من هنوز هم آن همکلاسیام را دوست دارم نمیدانم چه کنم بازهم ميگم علاقه من بهشدت زياد است.
دوستي و دوست داشتن، هم ازنظر انسانيت و هم ازنظر دين چيز بسيار خوب و پسندیدهای است و از نيازهاي انسان نيز هست؛ مانند خيلي از چيزهاي ديگري که خوب هستند و از نیازهای انسان نيز هستند مانند غذا و آب و تفريح و ... البته همين غذا و آب و تفريح که از چيزهاي خوب و موردنیاز انسان هستند اگر بیشازاندازه استفاده شوند تبديل میشوند به چيزهاي مضر و خطرناک تا جايي که بسياري از انسانهای دنيا بر اثر پرخوري يا خوردن مواد غذايي پرچرب و مضر، میمیرند.همینطور دوستي و علاقهمندی بين انسانها نيز اگر بهصورت اشتباه و يا بیشازاندازه باشد، انسان را مريض و بيمار میکند.
محبت و علاقهمندی دو نوع میباشد؛ محبت هوشيار و محبت ناهشيارمحبت هشيار، محبتي است که انسان میداند چرا طرف مقابل را دوست دارد. يعني علت دوست داشتنش برايش روشن است. مثلاً میگوید من همکلاسیام را دوست دارم چون پسر درسخواني است و من از تلاش او خوشم میآید. يا من او را دوست دارم چون باادب و مهربان است. يا من او را دوست دارم چون فرد باایمانی است. اگر محبت از نوع هوشيار باشد، وقتي آن صفت در آن فرد از بين میرود، محبت هم کم میشود و يا کلاً از بين میرود. مثلاً در محبت هوشيار اگر انسان به خاطر ايمان و اخلاق با يک نفر دوست شده و نسبت به او محبت دارد، اگر خدایناکرده آن فرد ايمانش را از دست بدهد و يا اخلاقش بد بشود، اين فرد ديگر او را دوست نخواهد داشت. اين میشود محبت هوشيار و آگاهانه که دين اسلام هم همين نوع از محبت را قبول دارد. شخصي از امام صادق علیهالسلام پرسيد: آيا دوست داشتن و دشمني باایمان جور درمیآید؟ امام صادق علیهالسلام در جواب فرمودند: اصلاً مگر ايمان چيزي غير از دوست داشتن و دشمن داشتن است؟ ولي چه نوعدوستی؟ امام علي علیهالسلام میفرمایند بالاترين دینداری، دوست داشتن بر اساس ايمان به خدا و دشمن داشتن بر اساس عدم ايمان به خدا است.و اما محبت ناهشيار علائمي دارد که بعضي از آنها عبارتاند از؛1-محبت فرد تا حدود زيادي بیدلیل است، يعني فرد خيلي برايش روشن نيست که چرا اين فرد را دوست دارد.2-محبت ناهشيار محبتي است که فکر و ذهن فرد را دائم مشغول میکند و فرد ازاینجهت ناراحت است.3-فرد تحت هيچ شرايطي دوست ندارد که اين علاقهمندی را از دست بدهد.4-تمرکز انسان را تا حدود زيادي پايين میآورد. مثلاً انسان در کلاس همواره در فکر دوستش میباشد و درس را متوجه نمیشود.5-کارايي انسان را کاهش میدهد و حتي گاهي انسان حالت افسرده و مضطرب پيدا میکند و نمیتواند وظايفش را درست انجام دهد.6-محبت ناهشيار در بسياري از موارد یکطرفه است يعني طرف مقابل تمايلي به اين رابطه ندارد و حتي گاهي از دست دوستش کلافه میشود و به او ابراز محبت نمیکند.7-شخص همواره از اين قضيه میترسد و نگران است که مبادا دوستش را به هر دليلي از دست بدهد.اگر محبت شما از نوع محبت هوشيار میباشد، خيلي نگراني ندارد چراکه میدانی براي چي دوستت را دوست داري فقط بايد حدومرزها را رعايت کني و اجازه ندهي محبتت بیشازاندازه بشود و خداینکرده بهصورت محبت بیمارگونه و ناهشيار و يا انحرافي دربيايد.اما اگر بعضي از علائم بالا را داري معلوم میشود که محبت و دوستي زياد شما از نوع ناهشيار است که در این صورت بايد سعي کني محبت را از حالت ناهشيار به حالت هشيار دربیاوری. وقتي محبت هشيارانه باشد، هم عمق بيشتري دارد و هم بادوامتر است و هم بهراحتی میتواني محبتت را به دوستت ابراز کني؛ و مهمتر از همه اینها محبت هوشيارانه دوطرفه است و باعث میشود که طرف مقابل هم با شما بيشتر دوست بشود و حتي خودش به سمت شما بيايد.فقط اين مسئله میماند که چطور محبت را از حالت ناهشيار به حالت هشيار دربیاوریم. براي اين کار چند گام لازم است.1-بايد تعداد دوستان خوب خود را زياد کني. يعني سعي کني با دقت و توجه و با انتخاب خودت از بين بچههایی که خصوصيات اخلاقي خوبي دارند و باایمان و نمازخوان هستند و يا ویژگیهای خوبي دارند و دچار انحرافات نيستند، براي خودت حداقل سه دوست خوب جديد پيدا کني. يعني تعداد دوستان صميمي يا نسبتاً صميمي شما میشود چهارتا. اين کار دوستي هوشيارانه را به تو ياد میدهد.2-بايد سعي کني در مدرسه يا مسجد يا بسيج يا کانون فرهنگي محل خودتان، کار و مسئولیتی را به عهده بگيري، حتي اگر اين مسئولیت خيلي مهم نباشد. اين کار اعتمادبهنفس و عزتنفس را در شما زياد میکند و باعث میشود که دوستت بهصورت آگاهانه بيشتر با تو دوست شود.3-سعي کن وقت بيشتري را با خانواده بگذراني و با پدر و مادر و اعضاي خانواده بيشتر صحبت کني و در برنامهها و تفریحهای خانوادگي و مهمانیهای خوب بيشتر شرکت کني.4-با دوستان جديدت زير نظر خانوادهها برنامههای تفریحیورزشی بريز. در کل بيشتر به تفريح سالم اهميت بده. اين کار روحيه شما روبازتر میکند.نکته مهم: گاهي علت اصلي اين نوع وابستگیها و محبتهای ناهشيار، برخي از اختلالات رواني میباشد. در این صورت مشکل با نامه حل نميشه و حتماً بايد زير نظر يک روانشناس باتجربه، چند جلسه کار رواندرمانی انجام بدهي تا بتواني دوست داشتن خودت را متعادلتر و سالمتر کني و از اين دوستي لذت ببري نه اينکه مدام در فکر باشي و حالتهای افسردگي و بیحالی و بیحوصلگی داشته باشي.پس ابتدا سعي کن آن چهار گام را برداري، اگر نشد حتماً از يک روانشناس کمک بگير. يعني به يک مرکز مشاوره معتبر مراجعه کن و مشکلت را با متخصصان آنجا در ميان بزار تا کمک کنند.براي کمک يک کتاب هم به شما معرفي میکنم.کتاب «راههای رهايي از وابستگي عاطفي» نويسنده مسلم رادمنش، نشر هديدر پايان يک جمله را فراموش نکن: دوستي آري، وابستگي آزاردهنده، نه.
افزودن دیدگاه جدید