رفتن به محتوای اصلی

آزار و اذیت در خوابگاه 18 ساله های تهران!

تاریخ انتشار:
یک نت ـحوادث رکنا: پسر جوان که در 18 سالگی مهر قاتل بر پیشانی‌اش حک شده پس از قتل عکس‌های جنازه را از طریق تلگرام برای یکی از دوستانش فرستاد تا بعد از پنج سال عقده‌‌گشایی کند. او که اولیای دم برایش حکم قصاص خواسته‌اند می‌گوید: «پنج سال قبل از سوی قربانی مورد آزار قرار گرفتم زندگی‌ام تباه شد و این ماجرا از من یک ساخت.» گفت‌وگوی با این متهم به قتل را می خوانید.
آزار و اذیت در خوابگاه 18 ساله های تهران!

یک نت ـ  وقتی دستگیر شدی چند سال داشتی؟

18 سال.

چقدر درس خوانده‌ای؟

تا دوم دبیرستان.

سابقه داری؟

نه.

از نحوه آشنایی‌ات با مقتول بگو.

من اهل یکی از روستاهای... هستم. در روستایمان تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخواندم ترک‌تحصیل کردم و مشغول به کار شدم. دو سال بعد وقتی که 13 سال داشتم همراه چند نفر از دوستانم به تهران آمدم و در یک مدرسه ‌شبانه روزی مشغول به تحصیل شدم. مقتول هم که دوسال از من بزرگ‌تر بود اهل یکی از روستاهای دیگر بود که 30 کیلومتر تا روستای ما فاصله داشت. او هم مدتی برای ادامه تحصیل به همان مدرسه آمده بود. ما آنجا با هم آشنا شدیم.

از انگیزه قتل بگو.

من واقعا قصد کشتن سعید را نداشتم ولی او پنج سال قبل یک روز در خوابگاه مرا آزار داد و تهدیدم کرد دراین‌باره با کسی حرفی نزنم، اما خودش ماجرا را به دوستانم گفت و آبرویم را برد و همین موضوع باعث شد به افسردگی مبتلا شوم.

چرا از او شکایت نکردی؟

می ترسیدم آبرویم بیشتر برود. به همین دلیل خوابگاه را ترک کردم.

برای درمان افسردگی به مشاور یا روان‌شناس مراجعه نکردی؟

نه. من تنها بودم و نمی‌توانستم هزینه‌های درمان را بپردازم.

بعد از ترک خوابگاه به کجا رفتی؟

در یک کارگاه رویه‌کوبی مبل در دماوند مشغول به کار شدم. با آن که پنج سال از این ماجرا گذشته بود، اما فکر آن از ذهنم پاک نمی‌شد. این ماجرا همه زندگی‌ام را تحت تاثیر قرار داده بود.

با هیچ کس دراین باره صحبت نکردی؟

ماجرا را به یکی از دوستان صمیمی‌ام گفته بودم. او که سعید را می شناخت می‌گفت او همه جا آبرویم را برده و به همه گفته که مرا آزار داده است. دیگر تحمل این زندگی را نداشتم. هر بار با دوستانم روبه‌رو می‌شدم با تمسخر با من صحبت می‌کردند.

چرا بعد از پنج سال به فکر انتقام افتادی؟

من قصد انتقام نداشتم. فقط می خواستم با سعید روبه‌رو شوم و از او بپرسم چرا آبرویم را برده است.

چطور بعد از چند سال دوباره سعید را پیدا کردی و با او قرار گذاشتی؟

از طریق یکی از دوستانم در خوابگاه شماره تلفن سعید را پیدا کردم. با او تماس گرفتم، اما خودم را به جای یکی دیگر از دوستان قدیمی‌اش جا زدم .به او گفتم دلم برایش تنگ شده و می‌خواهم او را ببینم و با هم در تهران قرار گذاشتم.

وقتی با تو روبه‌رو شد تو را شناخت و فهمید خودت را به جای فرد دیگری معرفی کرده‌ای؟

نه. او مرا نشناخت و گفت در این سال‌ها چهره‌ام تغییر کرده است.

چطور متوجه نشد تو خودت را جای فرد دیگری معرفی کرده‌ای؟

نمی‌دانم.

او تنها سر قرار آمد؟

برادر سعید هم همراه او بود، اما بعد از چند دقیقه ما را ترک کرد.

وقتی با او روبه‌رو شدی چه گفتی؟

من سر صحبت را با او باز کردم و از خاطرات دوران خوابگاه به او گفتم. او هم توضیح داد در آن سال‌ها دو نفر از بچه ها را آزار داده بود. اسم مرا هم آورد.

با شنیدن این حرف چه عکس‌العملی نشان دادی؟

وقتی فهمیدم این ماجرا را برای همه گفته و آبرویم را برده شوکه شدم. این موضوع را از دوستانم شنیده بودم، اما باور نداشتم. اشک در چشمانم جمع شده بود، اما خودم را کنترل کردم و حرفی نزدم.

چرا او را به کارگاهی که در آن کار می‌کردی دعوت کردی؟

شب شده بود و می خواستم به محل کارم برگردم به همین خاطر از او خواستم فردا به کارگاه رویه‌کوبی مبل در دماوند بیاید. او هم قبول کرد.

با نقشه قبلی او را به کارگاه کشاندی؟

نه. نمی‌خواستم او را بکشم. فقط می‌خواستم با او حرف بزنم، اما در شرایط بدی قرار گرفتم و ناچار شدم او را بکشم.

در کارگاه چکار کردید؟

سعید بعد از ساعت کاری و زمانی که هیچ کدام از همکارانم نبودند به کارگاه آمد. ما با هم قلیان کشیدیم. هندوانه آورده بودم و می خواستم به او تعارف کنم که یکباره چاقو را از داخل سینی برداشت و به من حمله کرد. او قصد داشت مرا آزار بدهد که کنترلم را از دست دادم. خاطره سال‌ها قبل از پیش چشمانم گذشت و در یک لحظه چاقو را از دستش گرفتم و به داخل آشپزخانه پرتاب کردم.

چطور او را کشتی؟

ما با هم درگیر شدیم و با میله آهنی که در اتاقک نگهبانی داشتم ضربه‌ای به سرش زدم.

بعد از قتل چکار کردی؟

ترسیده بودم به همین دلیل فرار کردم، اما هنوز به سر خیابان نرسیده بودم که متوجه شدم گوشی تلفن همراهم را جا گذشته‌ام و به کارگاه برگشتم.

چرا از جنازه عکس گرفتی؟

نمی‌دانم. وقتی گوشی را برداشتم و چشمم به جنازه‌اش افتاد انگار عقده‌های پنج ساله دلم باز شد. از جنازه عکس گرفتم و عکس‌ها را از طریق برای یکی از دوستانم که ماجرا را می‌دانست ارسال کردم تا آرام شوم.

بعد به کجا فرار کردی؟

بعد از ارسال عکس برای دوستم کارگاه را ترک کردم. بی‌هدف در خیابان‌ها راه می‌رفتم و به این‌که کار درست یا اشتباهی انجام داده‌ام فکر می‌کردم. پیش یکی از دوستانم رفتم، اما بعد از بیست روز به خاطر عذاب‌وجدان به کلانتری رفتم و خودم را معرفی کردم.

برای جلب رضایت چکار کرده‌ای؟

پدر و مادر سعید برایم قصاص خواسته‌اند. پدر و مادرم هم در شهرستان هستند و نمی‌توانند پیگیر پرونده‌ام باشند.

شغل پدرت چیست؟

او کار درست و حسابی ندارد. چند سال قبل به خاطر قاچاق  مواد مخدر به زندان  افتاد. وقتی هم آزاد شد کار مناسبی پیدا نکرد.

اعتیاد داری؟

پدرم همیشه مقابل چشمانم تریاک می‌کشید. هفت ساله بودم که برای اولین بار شیره تریاک را تجربه کردم، اما معتاد نبودم. ولی بعد از بلایی که سعید به سرم آورد تحت فشارهای روحی شدید شروع به مصرف شیشه کردم.

هیچ وقت تصمیم نگرفتی شیشه را ترک کنی؟

می‌خواستم مواد را کنار بگذارم، اما نمی‌توانستم. هر بار که دوستانم را می‌دیدم آن ماجرای تلخ برایم زنده می‌شد. آنها همیشه با کنایه با من حرف می‌زدند و مسخره‌ام می‌کردند. من هم برای فرار از این فکر مواد مصرف می‌کردم. بعد از کشتن سعید قصد داشتم مواد را ترک کنم و زندگی تازه‌ای شروع کنم، اما عذاب‌وجدان رهایم نکرد.

می‌دانی چه حکمی در انتظارت است؟

نمی‌دانم، اما زندگی برایم تمام شده است. حتی اگر آزاد هم شوم نمی‌توانم مانند یک آدم معمولی زندگی کنم. این ماجرا زندگی‌ام را تباه کرد

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا