از کجا بفهمیم که حق با کیست؟
یک نت ـ
از خود امیرالمؤمنین علیهالسلام همین سؤال را میکنند و میپرسند: شما میگویید: من بر حق هستم و طلحه و زبیر نیز میگویند: ما بر حق هستیم؛ حال ما از کجا بدانیم که کدام بر حق هستید؟ ایشان میفرمایند: شما اول حق را بشناسید، بعد اهل آن را خواهید شناخت.
اصول دین تحقیقی است و تقلیدی نیست که بگوییم: فلانی چنین گفت یا فلانی چنان گفت. مگر آن که استناد به اقوال نیز منطبق با عقل و وحی باشد.
الف – بدیهی است که برای شناخت صحیح، ابزار و راهکارهایی وجود دارد که اولین آنها «عقل» است.
عقل ابزار شناختی است که خداوند متعال به هر انسانی موهبت کرده است و مؤمن و کافر ندارد. لذا حتی خداوند متعال نیز با ابزار و قوهی عقل شناخته میشود. پس هر گفته و یا نوشته و یا دیده یا تجربهای را انسان ابتدا به عقل ارجاع میدهد و سپس حکم میدهد (حتی در علوم تجربی) و اگر عقل نپذیرفت، در همان ابتدا رد میکند. از این روست که خداوند متعال در قرآن کریم پس از استدلال به زمین، آسمان و سایر براهین عقلی و ...، تصریح مینمایید که «تعقل» کنید و یا میفرماید: «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» یعنی آیا تعقل نمیکنید؟
ب – ابزار شناخت دوم - برای کسانی که ایمان آوردهاند - «وحی» است. لذا سخن یا باید نص صریح وحی باشد و یا با آن انطباق داشته باشد و یا دست کم منافات نداشته باشد. از این رو پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: اگر از من سخنی (حدیثی) برای شما نقل شد که با عقل و وحی مطابقت نداشت، به سینه دیوار بزنید و نپذیرید.
ج – بهترین راه برای شناخت حقایق (به ویژه در امر ولایت)، ارجاع موضوع اختلاف به شخص پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله است که هم «عقل کل» است و هم «رسول وحی» و هم «اسوهی حسنه» و هم «مرجع اطاعت و تبعیت»، از این رو فرمود اگر واقعاً به معاد اعتقادی دارید، وقتی اختلاف کردید، آن را به خدا و رسولش ارجاع دهید که بهترین تفسیر و تأویل همان است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (النساء، 59)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك فرجامتر است.
د – یک اصل دیگر در حل اختلافات نیز وجود دارد و آن پذیرش مشترکات در ابتدا و سپس ارجاع اختلفات به مشترکات میباشد، چنان چه میفرماید: به اهل کتاب بگو که بیایید در مورد آن چه اختلاف نداریم و آن توحید است، وحدت کنیم. پس اگر اصلی یا نقلی مورد اشتراک و تأیید طرفین اختلاف بود، دیگر جای توجیه ندارد و باید آن را پذیرفت و مابقی متشابهات را با ارجاع به آن محکمات حل کرد. کار ذهن همین رسیدن مجهول از طریق معلوم میباشد.
نتیجه:
حال موضوع را ابتدا به عقل ارجاع میدهیم. عقل حکم میدهد: تکلیف امّت پس از رحلت رسول اعظم صلوات الله علیه و آله، از سه حالت نمیتواند خارج باشد:
1- هیچ تعیین و تکلیفی نشده باشد و امت رها شده باشند! بدیهی است که این فرض با عقل بشر نیز قابل قبول نیست، چه رسد به اصل حکمت و هدایت الهی. نمیتوان فرض نمود پیامبری که از جزئیترین امور فردی (طهارت) تا کلیترین امور اجتماعی (حکومت) و تا معاد و بهشت و جهنم را با وحی و حدیث تبیین کرده است، امت را پس از خود بلا تکلیف رها کرده باشد.
2- فرض دوم این است که خدا و رسول (ص) امر امت را به خودشان واگذار کرده باشند و مثلاً بگویند: «شورا»! خُب نه دلیل عقلی بر آن وجود دارد و نه نقلی. شورا یعنی همان اکثریت و هیچ دلیلی ندارد که رأی اکثریت همیشه درست باشد، یا منطبق با عقل و حی و فطرت باشد. و اتفاقاً اکثریت غالباً خطا میکنند. مضافاً بر این که با رأیگیری و به حکم اکثریت کسی عالم، متقی، اسوه و انسان کامل نمیشود تا ولی امر، اسوه و امام امت باشد و خلیفة الله را باید خدا تعیین کند و با شورا و رأیگیری و اکثریت، نمیشود خلیفهای را به خدا تحمیل نمود.
3- فرض سوم این است که خداوند متعال که نبوت را با رسالت حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله ختم نمود و او را «خاتم النبیین» نامید، خودش تکلیف مردم را روشن کرده باشد و توسط همان رسولش ابلاغ نموده باشد. این فرض هم منطبق با عقل است و هم با وحی.
حال به تاریخ مراجعه میکنیم تا ببینیم آیا چنین اتفاقی افتاده است یا خیر؟ با واقعهی بزرگ و تاریخی و سرنوشتساز غدیر خم مواجه میشویم و میبینیم که بله، این اتفاق افتاده است و تکلیف مردم روشن شده است. تکلیفی که منطبق با عقل، وحی و نقل (سنّت و حدیث) است.
به منابع معتبر اهل سنت، از جمله صحاح ستّه مراجعه میکنیم تا ببینیم آیا در خصوص این واقعه اتفاق نظر وجود دارد یا اختلافی هست؟ میبینیم که خیر، بلکه همه آن را تأیید و تصدیق کردهاند.
حديث غدير در صحيح مسلم، مسند احمد و در بسيارى دیگر از منابع حديثى اهل تسنّن نقل شده است و تصریح شده که اتفاقاً عمر بن الخطاب، جزو اولین بیعت کنندگان بوده است، با جملهی معروف « بخ بخ لك يا ابن أبي طالب، أصبحت مولای و مولى كل مؤمن ومؤمنة» یعنی: به به، (یا مبارک است بر تو) ای پسر ابی طالب، صبح کردی در حالی که مولای من و مولای کل مردان و زنان مؤمن شدهای.
پس دیگر جای شک، شبهه و تفسیر به رآی یا تأویلهای منافی با عقل، وحی و سنّت باقی نمیماند.
منبع : X-shobhe
افزودن دیدگاه جدید