رفتن به محتوای اصلی

ماجرای قتل راننده آژانس به دست جوان 21 ساله

تاریخ انتشار:
راستش به خاطر دختری که یک سال بود او را می‌شناختم می‌خواستم با خانواده‌ام اتمام حجت کنم، خانواده من از نظر مالی در سطح بسیار خوبی هستند، اما به لحاظ داشتن مشکلات عصبی که برایم به وجود آمده بود پدرم ماشین را از دستم گرفته بود.
ماجرای قتل راننده آژانس به دست جوان 21 ساله

یک نت ـ ماجرای قتل راننده آژانس به دست جوان 21 ساله /اسیر شدن در دام اعتیاد دو خانواده را عزادار کرد

اعتیاد یکی از مهم‌ترین آسیب‌های اجتماعی است که جامعه و به خصوص نسل جوان را به صورت جدی تهدید می‌کند و عوامل مختلفی در گسترش این آسیب مؤثر است، اما نداشتن اطلاعات صحیح و آموزش‌های اصولی و مداوم از مهم‌ترین عوامل به دام افتادن نوجوانان و جوانان است.

اطلاعات در دسترس مردم بسیار اندک و در بسیاری از موارد اشتباه است؛ علاوه‌ بر‌ این گاه باورها و عقاید نادرستی در مورد مواد و اعتیاد در بین مردم رواج دارد که اوضاع را بدتر و پیچیده‌تر می‌کند و این باورهای غلط موجب گسترش آلودگی و اعتیاد در جامعه می‌شود.

مواد مخدر ممکن است در اوایل، نیروی کاذب ایجاد کند، اما پس از مدت کوتاهی ایجاد فرسودگی کرده و تمام قوای جسمی و روانی فرد مصرف‌کننده را تحلیل می‌کند.

تا زمانی که به علل گرایش بیمار توجه نشود درمان جسمی و روانی فقط برای مدتی نتیجه‌بخش خواهد بود و فرد معتاد دوباره گرفتار مواد اعتیاد‌آور می‌شود.

اعتیاد به مواد مخدر یکی از مهم‌ترین مشکلات اجتماعی، اقتصادی و بهداشتی است که عوارض ناشی از آن تهدیدی جدی برای جامعه بشری محسوب شده و موجب رکود اجتماعی در زمینه‌های مختلف می‌‌شود؛ همچنین ویرانگری‌های حاصل از آن زمینه‌ساز سقوط بسیاری از ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی و اخلاقی شده که بدین ترتیب سلامت جامعه را به خطر می‌اندازد.

نگاهی می‌کنیم به داستانی واقعی از زندگی که بیهوده بر باد رفت...

وقتی قرص می‌خورد، نمی‌دانست تا ساعتی دیگر مرد بی‌گناهی به عنوان پدر یک خانواده کشته خواهد شد، در دنیای خودش می‌خواست آرام باشد، هیچکس با او کاری نداشته باشد، واقعاً چقدر در این عالم احساس سبکی و پرواز در آن بالاها را می‌کرد. وقتی به خودش آمد یک آچار خونین در دست و جنازه‌ای در زمین دید.

نامش مسعود است تیک‌های عصبی دارد، گاهی مانند فردی که از سردردی شدید رنج می‌برد صورتش را نزدیک می‌آورد و به سئوالم دقت می‌کند و پلک چشم چپش تا حدی پرش دارد.

مسعود 21 ساله است و به گفته خودش به خاطر اعتیاد شدید به «ال اس دی» و قرص‌های روانگردان «اکس» در گذشته که موجب تخریب مغز و به هم ریختن سلسله اعصابش شده، مرتکب قتل شده است.

معتادان تصور می‌کنند اعتیاد فقط آنان را به عالم «خلسه» می‌برد تا به مشکلات و ناراحتی‌هایشان فکر نکنند و تقویت کاذب ایجاد کنند، اما نمی‌دانند دیگران و اطرافیان خود را به آب و آتش گدازنده‌ای می‌اندازند. مسعود غیر از خانواده خودش خانواده یک مرد بی‌گناه را به هم به آتش انداخته است.

اسم؟

مسعود

چند سال داری؟

21 سال

چه جرمی مرتکب شده‌ای؟

قتل عمد به علت مصرف قرص‌های روانگردان

چرا این اتفاق افتاد؟

راستش به خاطر دختری که یک سال بود او را می‌شناختم می‌خواستم با خانواده‌ام اتمام حجت کنم، خانواده من از نظر مالی در سطح بسیار خوبی هستند، اما به لحاظ داشتن مشکلات عصبی که برایم به وجود آمده بود پدرم ماشین را از دستم گرفته بود.

روز حادثه با یک آژانس مسافرکشی تماس گرفتم تا از خانه‌مان به خانه دوستم بروم در طول راه در داخل ماشین حشیش مصرف می‌کردم که راننده متوجه شد و با ناراحتی گفت پیاده شوم، در همان حالت که هنوز ماشین حرکت می‌کرد گفتم یعنی چه؟ تو کرایه‌ات را دو برابر بگیر تو چه کار داری؟! راننده بیشتر عصبانی شد تمام جر و بحث و این اتفاق چند دقیقه بیشتر طول نکشید.

احساس کردم چیزی زیر پایم است آچار چرخ اتومبیل بود. آن را برداشتم و یک ضربه محکم به سرش زدم حالت عادی نداشتم اگر حشیش و قرص مصرف نکرده بودم این اتفاق نمی‌افتاد.

صندلی جلو نشسته بودی یا صندلی عقب؟

صندلی جلو، کنار راننده نشسته بودم.

فقط یک ضربه زدی؟

بله

ماشین هنوز حرکت می کرد؟

بله

تصادفی رخ نداد؟

من در آن لحظه دچار توهم بودم، اما وقتی خون پاشیده شده به اطراف را دیدم فرمان را از دست راننده گرفتم و به سختی ماشین را تا کنار جاده بردم و همان جا متوقف کردم. چند دقیقه بعد که کمی حالت عادی پیدا کردم راننده را به طرف صندلی خودم کشیدم و خودم پشت فرمان نشستم و ماشین را به یک جاده فرعی بردم و همان جا ماشین، راننده و تمام لوازم ماشین را رها کردم و بدون آن که دست به چیزی بزنم از ماشین پیاده شدم و به شهر خودمان برگشتم. لباس‌هایم خونی بود به خانه یکی از دوستانم رفته، از او لباس گرفتم و لباس‌های خودم را عوض کردم، وقتی به خانه دوستم که قرار بود به خانه‌اش بروم، رفتم موضوع را به او نگفتم و چند روز در خانه او ماندم تا این که هشت یا 10 روز بعد دستگیر شدم.

چرا برای صحبت با خانواده‌ات می‌خواستی به خانه دوستت بروی؟

من با مینو یک سال دوست بودم و خانواده‌ام مخالف ازدواج ما بودند، چراکه خانواده مینو از نظر فرهنگی و مالی خیلی پایین‌تر از خانواده خودم بود، در شهر ما دختر دانشجو زیاد است، یکی از آنان به نام سارا که من با او آشنا شده بودم گفت به شهرشان بروم و در انبار دایی او کار کنم، از همین رو من به منزل سارا رفتم. می‌خواستم از طرف او خیالم بابت کار پردرآمد راحت شود و پیش خانواده‌ام بروم و بگویم اگر مینو را برای من نگیرند برای همیشه خواهم رفت و نمی‌توانند مرا ببینند و باید تکلیف مرا مشخص کنند. من به خاطر دختر مورد علاقه‌ام مینو با خانواده‌ام قطع رابطه کرده و حدود دو ماه بود که در یک خانه مجردی اجاره‌ای زندگی می‌کردم.

شغلی نداشتی؟

در یک قالب‌سازی کار می‌کردم و ماهیانه حدود 500 تا 600 هزار تومان درآمد داشتم و غیر از آن در مجالس عروسی و مهمانی‌ها ارگ می‌زدم.

خانواده دختر مورد علاقه‌ات هم با ازدواجتان موافق بودند؟

آنها می‌گفتند باید خانواده‌ات برای خواستگاری بیایند.

خوب این که طبیعی است.

خانواده من حاضر نمی‌شدند به خواستگاری بروند حالا این جا افتاده‌ام نه از آن دختر خبری هست و نه از دوستانی که تا آن زمان دورم می‌چرخیدند هیچ کدام سراغم را هم نمی‌گیرند.

وقتت را در اینجا چگونه می گذرانی؟

اینجا به قرآن پناه برده‌ام و از خداوند می‌خواهم مرا به خاطر تمام اشتباهاتم و رنج و عذابی که به خانواده خودم و خانواده آن مرحوم وارد کرده‌ام ببخشد و از خانواده مرحوم می‌خواهم اگر حتی مرا قصاص کردند حلال کنند، چون من در سن 21 سالگی تمام زندگی‌ام را از دست داده‌ام اگر قبلاً با قرآن مأنوس بودم حالا این اتفاقات نیفتاده بود.

منبع:فارس

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا