رفتن به محتوای اصلی

ماجرای ازدواج بامزه شقایق و مهراب

تاریخ انتشار:
شقایق دهقان می‌گوید بعد از 10 سال هنوز دیدار اول با مهراب را به خاطر دارد.
ماجرای ازدواج بامزه شقایق و مهراب

یک نت ـ داستان بامزه ی ازدواج شقایق و مهراب قاسمخانی

هر دو اول از طریق نویسندگی با هم آشنا شده‌اند. حالا شقایق دهقان را بیشتر به عنوان بازیگر می‌شناسند و مهراب قاسم‌خانی را به عنوان فیلم‌نامه‌نویس تمام کسانی که آنها را از نزدیک می‌شناسند یک ویژگی مشترک به این زوج نسبت می‌دهند: دوست داشتنی- بعد از ده سال ازدواج هنوز مثل روزهای اول عاشقند و خوشحال، که شقایق دهقان مهم‌ترین علتش را دوست بودنشان می‌داند: «این که فکر کنیم طرف مقابل‌مان دوست خوب‌مان است، بهترین دوست‌مان»

*اولین دیدارتان را خاطرتان هست؟

از اولین روز آشنایی‌مان، حتی لباس‌های مهراب کاملا در ذهنم مانده. من اولین بار او را جلوی در سازمان صدا و سیما دیدم.

*داستانش چی بود؟

قرا بود یک جلسه نویسندگان برای یک کار مشترک داشته باشیم. مهراب همراه یک نویسنده دیگر به نام حمید برزگر آمده بود. من حمید برزگر را از قبل می‌شناختم. دم در منتظر او بودم مهراب هم همراه او آمده بود. من قبلا زیاد به صدا‌وسیما رفت و آمد داشتم و شرایط آنجا را می‌دانستم چشمم که به مهراب افتاد، پیش خودم گفتم: «امکان نداره این پسره رو داخل راه بدن» چون با شلوار جین،  صندل، تی‌شرت آستین کوتاه یقه باز و موهای بلند که از پشت بسته بود آمده بود؛ اما بعد از این که از سمت حراست خانم‌ها وارد شدم. دیدم او زودتر از من رسیده داخل. هنوز نمی‌دانم چطور او را به داخل راه داده بودند و این طور شد که من از اولین ملاقات‌مان لباس‌هایش دقیقا در ذهنم مانده.

*کی فهمیدید که او همان همسر مناسب شماست؟

راستش من با مهراب قبل از سریال پاورچین هم کار کرده بودم، اما خیلی صمیمی نبودیم و فقط در حد دو همکار بودیم. سر ساخت سریال پاورچین من بازیگر بودم و مهراب نویسنده. او پیشنهاد داد که چون ما قبلا با هم به عنوان نویسنده کار کرده‌ایم و همدیگر را می‌شناسیم و با قلم هم آشناییم، اینجا هم با هم بنویسم. همین دیگر، نوشتیم و بعد ازدواج کردیم.

*پس شروعش از سریال پاورچین بود؟

بله... البته مهراب می‌گوید که من از اول چشمم او را گرفته بودم!

*الان در انتخاب همسر، همکار بودن را توصیه می‌کنید؟ جدای از علاقه به آقای قاسم‌خانی.

این از چیزهایی است که من همیشه به آدم‌هایی که قرار است ازدواج کنند پیشنهاد می‌‌دهم و خیلی هم توصیه می‌کنم. فکر می‌کنم اگر  آدم با همکارش ازدواج کند، در هر زمینه‌ای، چه پزشک و کارمند چه معلم و هنرمند یا هر شغل دیگری، نقاط مشترک زیادی خواند داشت، حرف‌های زیادی برای گفتن به هم دارند و دوستان مشترک زیادی می‌توانند داشته باشند. به نظرم گاهی بین زو‌ج‌هایی که همکار نیستند فاصله‌ای می‌افتد که به خاطر عدم درک متقابل از شغل همسرشان است یا اینکه با آدم‌هایی که در طول روز با همسرشان همکار هستند ارتباط برقرار نمی‌کنند و ممکن است گاهی حرف یکدیگر را نفهمند. در کل اصولا با همکار بودن در ازدواج بسیار موافقم.

*خانواده هم با ازدواج شما مشکلی نداشتند؟

نه... مشکلی نداشتند و خیلی راحت پذیرفتند.

*پس راحت ازدواج کردید.

بله... ما خیلی راحت ازدواج کردیم.

*این ازدواج در واقع بیشتر منطقی بود یا احساسی؟

من و مهراب نقاط مشترک زیادی داشتیم، خیلی با هم خوب بودیم و حرف هم را می‌فهمیدیم، بعد فکر کردیم وقتی که این‌قدر می‌توانیم دوستان خوبی باشیم و در کنار هم خوشحال هستیم، خب چرا ازدواج نکنیم؟ این بود که تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم.

*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟

ما سال 83 ازدواج کردیم... الان ده سال شده... کمی هم بیشتر.

*دعوا هم می‌کنید؟

خب دعوا قاعدتا برای همه پیش می‌آید ولی همیشه سعی می‌کنیم سریع‌تر از بقیه شرایط را به حالت عادی برگردانیم.

*چه کار می‌کنید  تا زندگی‌تان عادی نشود و مثل روز اول عاشق هم باشید؟

من فکر می‌کنم باید همه چیز در زندگی تازه باشد. توی رابطه وقتی آدم‌ها برای هم تکرار و خسته کننده می‌شوند، قاعدتا آن دوست داشتن هم مثل اول وجود نخواهد داشت ولی خب در مورد من و مهراب هنوز این‌طوری است که خیلی کارها را دوست داریم فقط با همدیگر انجام بدهیم. مثلا اگر اتفاقی سر کار بیفتد من بیشتر از همه هیجان زده‌ام تا اول از همه آن را برای مهراب تعریف کنم؛ مهراب هم همینطور. همیشه حرف مشترک برای هم داریم و فکر می‌کنم به خاطر این است که علایق‌مان خیلی به هم نزدیک است شاید برای همین است که توانسته‌ایم تا الان با هم خوب باشیم و در کنار هم ادامه بدهیم.

*پس مهم‌ترین علت؟

مهم‌ترین علت همان دوست بودن‌مان است.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا