روح کبود عشق زیر شلاق همسر
یک نت ـ کسی که قراربوده تکیه گاهم باشد ، حال با رفتارش آزارم می دهد. چیزی که بعد از آزارهای شوهرم بیشتر از جسم من آسیب می بند ، علاقه ایست که البته دیگر نیست!
شنیدن واژه خشونت، غم بزرگی بر چهره هایمان می نشاند. برخی با این واژه آنقدر آشنا هستند و آن قدر از آن خاطره و حاشیه دارند که می توانند یک هفته کامل راجع به این خصیصه منفی صحبت کنند. این افراد خشونت را با تمام وجودشان درک کرده اند. چرا که یکی از قربانیان آن هستند. متأسفانه خشونت و انواع مختلف آن در کشور ما هم زیاد دیده می شود، اما به دلایل مختلف هنوز آمار دقیقی از میزان شیوع آن در دسترس نیست. آنچه مسلم است این که خشونت از هر قسمی که می خواهد باشد، بر روح و روان ما ضربه می زند.
ضربه ای که بلندی صدای آن را هیچ کس بیشتر از خود فرد مضروب و در سطحی وسیع تر فرزندان آن خانواده نمی شنود. برخی زنان که مورد خشونت همسرانشان قرار می گیرند از فاش کردن میزان اذیت و آزار دیده شدن شان به دیگران و مراجع قضایی خودداری می کنند. برخی از آن ها معتقدند زندگی کردن با شوهرانی خشمگین و آزار رسان بهتر از بیوه شدن و نبودن حمایت کننده مالی است. بنابراین در سکوتی سخت حاضر به تحمل رنج ها و دردهایی هستند که از سوی شوهرانشان به جسم و روان آن ها وارد می شود. از خشونت های جسمی تا روحی - کلامی
در ابتدا این نکته را بایستی متذکر شویم که خشونت انواع مختلف دارد و یکی از آن ها خشونت های جسمی و فیزیکی است که از جمله می توان به هل دادن، کشیدن مو، سیلی زدن، سوزاندن و اذیت های جسمانی اشاره کرد. نوع دیگر خشونت، خشونت های روحی و کلامی است که از جمله می توان به رفتارهای قلدرانه برای تحقیر کردن، تهدید به کشتن، دشنام دادن، زندانی کردن در خانه و ممنوع کردن زن از ملاقات با دوستان و خانواده اش اشاره کرد. نوع دیگر خشونت، اقتصادی است. از جمله ندادن خرجی یا سو استفاده مالی از زن و صدمه زدن به وسایل مورد علاقه او و در نهایت خشونت جنسی که بسیار رایج است و می توان به اجبار در روابط زناشویی غیر متعارف، عدم اجبار به استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری های ناخواسته و توجه نداشتن به نیازهای طبیعی – جنسی زن اشاره کرد. خشونت وابسته به فرهنگ، قوم، سن و تحصیلات خاصی نیست. در تمام فرهنگ ها دیده می شود. آنچه که در خشونت مهم است، آن است که شخص آسیب رسان دارای چه ویژگی شخصیتی است و قدرت تحلیل مشکلات و مسائل روزمره او چگونه است.
رشد ناهنجار روانی و گرایش به اعتیاد
یکی از آسیب های بزرگ دامنگیر شدن خشونت در فضای خانواده آن است که فرزندان در نتیجه روبرو شدن و تجربه کردن حضور در خانواده های نابهنجار از رشد روانی خوبی برخوردار نخواهد شد. فرزندان ما که قرار است آینده ساز و به وجود آورنده نسل های آتی کشورمان باشند، از بطن خانواده هایی بیرون می آیند که والدین از لحاظ ارتباط بین فردی با یکدیگر دچار تزلزل شدیدی هستند. این فرزندان متأسفانه از رشد روانی بهنجاری برخوردار نمی شوند و برخی از آن ها در دوران نوجوانی و جوانی به سمت اعتیاد و مصرف مواد مخدر و دوستی با افراد بزهکار کشیده می شوند. افت تحصیلی و اضطراب فرزندان، میوه سمی والدین خشن
فرزندان والدین خشمگین در یک اضطراب و استیصال مداوم به سر می برند. این خانواده ها پس از یک دوره کشمکش و تنش به یک آرامش موقتی دست پیدا می کنند، اما این آرامش به قول معروف، آرامش قبل از توفان است و پس از مدت زمانی دوباره ضرب و شتم و خشونت و تنش آغاز می شود. بنابراین فرزندان ما حتی به این آرامش کوتاه مدت هم اعتمادی ندارند. آن ها می دانند این آرامش طعم شیرینی ندارد. برای آن ها این دوره نیز با اضطراب و ترس همراه است.
این فرزندان همواره احساس خجالت و شرم را با خود حمل می کنند. آن ها از این که بخواهند در مدرسه یا حتی محیط بیرون از خانه درباره خانواده خود و روابط والدین شان با یکدیگر صحبت کنند، خجالت می کشند و این غم بزرگ و سنگین را مدام در ذهن خود نگه می دارند. به دنبال چنین مسئله ای کم تر می شود که بتوان به این کودکان کمک های روان درمانی کرد. وقتی فرزند ما نتواند درد دلش را با کسی در میان بگذارد به مرور به این نتیجه می رسد که از دستورات و خواسته های والدین معلمان و بزرگتران خود سرپیچی کند و در نهایت بر روی درس و تعلیم و تربیت فرزندان ما نیز اثر گذار خواهد بود و ما افت تحصیلی آن ها را شاهد هستیم. نسخه های غلط بزرگسالان از کودکی می آید
کودکانی که از بطن خانواده متزلزل و خشمگین بیرون می آیند، به نوعی با یک نوع الگو برداری غلط روبرو می شوند. آن ها یاد می گیرند اگر بخواهند حرفی بزنند یا خواسته خود را مطرح کنند باید با زور و کتک آن را طلب کنند. چنین می شود کودک ما وقتی وارد جامعه نیز می شود برای احقاق حق خود متوسل به انواع خشونت می شود. او در دوران بزرگسالی همچنین رفتار مشابهی را با همسر و فرزند خود اتخاذ می کند و این باور در ذهن او شکل می گیرد که رفتار زورگویانه، بهترین رفتار برای بیان خواسته است. کودکی که در خانه محبت برایش کاملا بی رنگ است و مفهوم آن را با تمام وجود درک نکرده، چگونه می تواند به همنوع خود ابراز محبت کند؟ چگونه می تواند عواطف خود را به فرد دیگری ابراز کند؟ او جز خشونت و داد و فریاد چیز دیگری یاد نگرفته است. دور از انتظار نیست چنین کودکانی به دست آوردن آرامش را در کشیدن سیگار و مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی جستجو کنند.
منبع: تبیان
افزودن دیدگاه جدید