بهاره رهنما: زنان تا ترک نشوند، بالغ نمیشوند!
بهاره رهنما: زنان تا ترک نشوند، بالغ نمیشوند!
روزنامه اعتماد: به سختی میتوان باور کرد دختر بینام و نشانی که سالها پیش خیلی اتفاقی در نقش نخست فیلم «عاشقانه» بازی کرد و درخشید، امروز یکی از مهمترین و فعالترین هنرمندان عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون باشد. بهاره رهنما در یک دهه گذشته، یکی از پرکارترینهای هنرهای نمایشی و تصویری بوده؛ از بازیگری ـ که اصلیترین حرفه و تخصص او است ـ تا نویسندگی و کارگردانی و اغلب کارهایی که در تولید آنها نقش داشته یا صرفا بازیگرشان است. آخرین حضور او بر صحنه تئاتر، نمایشی است به نام «بادی که تو را خشک کرد، مرا برد » به کارگردانی «علی نرگسنژاد»، که در واقع برداشتی دوباره بود از داستان «چشمهایی که مال توست»، نوشته رهنما در مجموعهداستان خودش با عنوان «مالیخولیای محبوب من». پیش از این، نسیم ادبی همین داستان را با نام اصلیاش دستمایه تولید یک نمایش قرار داده بود. با این تفاوت که در نسخه نخست، رهنما به تنهایی و در قالب مونولوگی بلند ایفاگر نقش زنی بود که از نبود شوهرش میگوید. نمایش چشمهایی که مال توست با استقبال بینظیر تماشاچیان روبهرو شد، اینبار نرگسنژاد در کارگردانی همان داستان، شخصیت مرد را به نمایش افزوده و این داستان زنانه از نگاه یک کارگردان مرد را به صحنه آورده است. این نمایش دو هفته در تالار حافظ روی صحنه رفته و از دوشنبه دوم دی گروه اجرایی نمایش خود را به فرهنگسرای نیاوران بردند تا مخاطبان شمال شهر نیز نتیجه کارشان را به تماشا بنشینند. به همین بهانه پای حرفهای بهاره رهنما نشستیم و با او از کارهای هنری و موفقیتهایش گفتوگو کردیم.
چه شد که تصمیم گرفتید متن چشمهایی که مال توست را که پیش از این در سالنهای دیگر اجرا رفته بود دوباره با یک کارگردان مطرح تئاتر به اجرا درآورید؟
به دلیل نگاه مینیمالی که آقای نرگسنژاد نسبت به بازی و اجرا دارد دوست داشتم با ایشان همکاری کنم. زمانی که ایشان قصه این نمایش را پسندیدند، کتاب هنوز چاپ نشده بود و از من خواستند داستانی که نمایش از روی آن نوشتهشدهبود را برایشان بفرستم. بعد از ارسال داستان گفتند که از روی این داستان میخواهند نمایشنامه دیگری بنویسند. از آنجاییکه من به ادبیات بیشتر از سینما دلبستگی دارم و همیشه جای ادبیات اقتباسی را در سینما و تئاتر خالی میبینم، دوست داشتم این داستان را با نگاه دیگری تجربه کنم؛ مخصوصا اینکه علاقه داشتم ببینم یک قصه زنانه از دید یک مرد، در اجرا به چه سمتوسویی میرود. چون به عنوان یک بازیگر دوست داشتم با آقای نرگسنژاد همکاری کنم و ایشان خودشان این قصه را انتخاب کردند، این اتفاق منجر به اجرای دوباره این نمایش شد.
احساس میکنم اگر این نمایش با حالوهوای رمانتیکتری اجرا میشد بهتر بود، نسبت به داستان اصلی، حس قصه عوض شده است.
فاز قصه در کل دچار تغییر شده است. اما این تغییر برای من اهمیت چندانی نداشت، به جهت اینکه قصه اصلی در کتاب موجود است و ادبیات هم ماندگار است. حتی اصل قصه یک بار در قالب نمایش خلق شده است و اینبار با نگاه دیگری اجرا میشود. این برای من جالب است زمانی که یک زن، یک شیدایی سنگین را پشتسر میگذارد، به یک حالت سفت و مردگونه میرسد. یکی از نامهای دیگری که برای کتاب در نظر داشتم بعد از عشق بود، چون به دوران بازسازی پس از گذراندن عشق میپردازد.
زمانی که چنین گرایشاتی را در آثار یک نویسنده میبینیم، معمولا از خود میپرسیم آیا واقعا او چنین دورانی را گذرانده و این داستان بر اساس واقعیت نوشتهشده است؟
نه بر اساس واقعیت نیست، ولی بههرحال احساساتی که درون اوست، هر زنی به نوعی در زندگی درک کرده است. اعتقاد من این است که زنان تا ترک نشوند، بالغ نمیشوند. این کنارگذاشتهشدن را در زندگی بسیاری از زنان اطرافم دیدهام و این اتفاق برایشان یک بار بلوغ و بزرگشدن بههمراهدارد.
طبق صحبتهای شما، نمایشنامهیی که آقای نرگسنژاد از داستان شما اقتباس کرده است با اصل داستان بسیار متفاوت است.
شباهتهای داستانی کاملا حفظ شده است فقط جنس کار متفاوت شده است. به نظر من نگاه آقای نرگسنژاد نسبت به داستان کاملا مردانه است و تفاوت دیدگاههای کارگردانهای زن و مرد در این نمایش کاملا به چشم میخورد.
در این اجرا حق زن و مرد کاملا مساوی در نظرگرفتهشده است. هیچکدام نسبت به دیگری برتری ندارند و نمیتوان هیچکدام را به عنوان مقصر درنظرگرفت. حتی جاهایی مرد را بیشتر از زن محق میداند؛ زمانی که صحبت از جادو میشود این حس به تماشاچی دستمیدهد که آن زن دچار مشکل روحی و روانی است که زمانی مرد را جای آلن دلون گذاشته و با چنین تصوراتی او را بزرگ کرده است. اما زن داستان اصلی شما، زنی است با دغدغههای امروزی.
نظر شما کاملا درست است اما در کل این کتاب هیچ مردی آدم بدی نیست، فقط فضای اصلی داستان کمی زنانه است. در انتهای نمایش قبلی هم یک نامه داده میشد که مرد داستان آن را به جا گذاشتهبود تا زن آن را پیدا کند و دلایل ترکش را در آن توضیح داده بود. در کار قبلی امیدی که زن داشت، فضای قشنگی ایجاد میکرد. اما زن نمایش جدید بیشتر در فضای نابودی و کینه و انتقام قرار دارد.
در این نمایش احساساتی که لازمه درگیر شدن با نقش و نمایش است، به انسان دست نمیدهد. بهخصوص که من مخالف واژه جادو و جنبل بودم و فکر میکنم این موضوعات تماشاگر را از فضای اصلی و احساسی که باید برای نمایش خرج کند، دور میکند.
معمولا حالوهوای فانتزی، ویژگی آثار آقای نرگسنژاد است. آقای نرگسنژاد اهل جنوب است و فکر میکنم فضای جنوب در این باورها و آیینها تاثیر بسزایی دارد. به نظرم این کار ترویج خرافه نیست، روایت رسوم فرهنگی است که از قدیم بین مردم ما وجود داشته و در همین نمایش هم بطالت آن نشاندادهمیشود. حتی در یکی از دیالوگها زن نمایش میگوید، شاید اصلا جادو هیچوقت اتفاق نیفتد.
به نظر آقای نرگسنژاد در شیوه کاریاش از حجم احساسات میکاهد.
در کل آقای نرگس نژاد به بازی و درام نگاه مینیمال دارند. در حین بازی سعی داشتم کلماتی را اضافه کنم که تماشاگر بیشتر متوجه داستان و نمایش شود اما ایشان میگفتند که اصلا نمیخواهم بفهمند! ذهن تماشاگر باید به چالش کشیده شود. هنگام تمرین به این نتیجه رسیدیم که هر دو نوشتن یکدیگر را میپسندیم اما بلد نیستیم مثل هم بنویسیم. اعتقاد من این است که مخاطب باید با راحتی و آسودگی به تماشای یک نمایش بنشیند و کارگردان باید با سادهترین اتفاق ممکن او را به یک لحظه رهایی یا همدردی یا بسته به رسالتی که هر نمایش دارد، به هدفی که میخواهد برساند. ولی آقای نرگسنژاد مخاطبان هوشمندتری را میپسندد و سعی او در این است که مخاطب را با ابهام و سوالی در ذهن به بیرون از سالن نمایش هدایت کند. این نگاه مردانه برای من جالب است. به نظر من تضاد جالبی در این نمایش ایجاد شد؛ یک داستان فوقالعاده احساسی با نگاه مردی که در نمایش دادن احساسات امساک میکند، به اجرا درآمد. فکر میکنم این تضاد میتواند نقطه قوت نمایش باشد.
در کل کاراکتر شما در هر نقشی احساسات زیادی را به مخاطب منتقل میکند. اما احساس میکنم در این کار مقداری دستوپایتان بسته شده است. این تغییر فضای کاری برای شما مشکل ایجاد نمیکرد؟
دلیل پیشنهادم به آقای نرگسنژاد برای همکاری با ایشان این بود که میخواستم فضای جدید را تجربه کنم. میخواستم در یک فضای سردتر و بستهتر احساساتم را هدایت کنم و کمتر بروز دهم.
برایتان مهم نبود که آن زن به شدت احساساتی قبلی، تبدیل به یک زن انتقامجو شود؟
باور من این است که هر زنی با هرمیزان از عشق، اگر رها شود و خودش را نجات ندهد، ممکن است به چنین موقعیتی برسد و این تغییر شخصیت در او ایجاد شود. بهنظر من تمام زنان دنیا بعد از یک شکست عاطفی در زندگی دو راه بیشتر ندارند؛ یا باید زندگی جدیدی را شروع کنند یا اینکه به هیچوجه نمیتوانند زندگی کنند. نمیشود با بخشی از خاطرات آن رابطه زندگی کرد. این مردها هستند که میتوانند روش میانه را درپیش بگیرند؛ میتوانند همزمان دو رابطه را هدایت کنند.
وارد نشدن به ماجراهای فمینیستی خودخواسته بود یا به طور اتفاقی و ناخواسته از این جریان دوری کردید؟
در نوشتن کتاب بهطور خودخواسته از این جریان دوری کردم. زیرا همیشه مردهای خوبی همکار من بودند. من در زندگی حدودا به بیشتر از 50 درصد خواستههایم رسیدهام و این را مدیون همکارهایم که مرد بودهاند، میدانم. پدرم در تربیت من نقش مهمی را ایفا کرده است و در علاقهام به هنر بسیار موثر بوده است. برادر بزرگم و داییهایم همیشه در زندگی من تاثیر مثبتی داشتند. به همین دلیل، نگاه فراجنسیتی از ابتدا در زندگی من وجود داشته است. هیچوقت در یک رابطه به دنبال مقصر بودن صرفا مرد یا زن، نمیگردم. در این سن به این نتیجه رسیدهام که زن و مرد دو خلقت کاملا متفاوت دارند که جاهایی یکدیگر را کامل میکنند و جای دیگر تضادهایشان باعث اختلاف بین آن دو میشود. بهنظر من اگر بخواهیم تمام مشکلات را از جانب مرد بدانیم، زن یک موجود بسیار ضعیف شناخته میشود. درحال حاضر موضوع فمینیست در دنیا هم بحث کهنهیی شده است.
در توضیح نمایش قبلی گفتید که در پایان، نامهیی پیدا میشود که دلایل رفتن مرد در آن گفته شده است. در کار آقای نرگسنژاد، مرد داستان به صورت عینی درآمده و در حین دیالوگ گفتن شما ثابت نشسته است ولی در واقع خیال آن زن است. از جایی به بعد این مرد خیالی بلند میشود، صحبت میکند و دلایلش را میگوید. آیا شما شخصا با این رویه موافق بودید؟
در ورژن اولیه نمایشنامه آقای نرگسنژاد، مرد دلایلش را نمیگفت و آن مونولوگ طولانی را نداشت. من مرد آن نوشته را بیشتر میپسندیدم، زیرا حالتی دستنیافتنی داشت و ابهام بیشتری برای تماشاگر ایجاد میکرد. ولی در ورژن بعدی به این دلیل که آقای نرگسنژاد بازی پژمان را دوست داشت و بازیگر جدیدی را کشف کرده بود که میخواست به او مجال دیدهشدن بدهد، این تغییرات را ایجادکرد. علی نرگسنژاد به درام بسیار مقید است و از خوبیهای کار او رعایت اندازه در کار بود. در متن اولیه دیالوگهای من خیلی کوتاهتر بود و آن را بیشتر دوست داشتم. ولی به دلیل اینکه آقای نرگس نژاد به هسته درام بسیار اعتقاد دارد، فکر میکنم بیان کردن دلایل مرد در ذهنیت ایشان شکل گرفت و تصمیم به اجرای آن گرفتند.
در بیان قضیه آلن دلون، با کار آقای نرگسنژاد مشکل داشتم. چون هیچوقت زنی زندگیاش را بهپای یک شباهت نمیدهد؛ مگر اینکه به لحاظ روحی دچار مشکل باشد.
بهلحاظ دراماتیک استفاده از آلن دلون در کار، نمایشی و قشنگ است. ولی بهجهت مضمون، من هم با آن مشکل داشتم.
نمیشود تشخیص داد اینهمه عشق و جنون مربوط به مرد داستان است یا آلن دلون. احتمالا آقای نرگسنژاد عمدا این دوگانگی را در شخصیت زن ایجاد کرده که متوجه نشویم این عشق مربوط به کدامیک است.
دیالوگی در نمایش هست که کمی این ابهام را برطرف میکند. زن به مرد میگوید: «هر جونوری بودی، چون خیلی میخواستمت زندگیام شده این جهنم». واقعیت این است که آقای نرگسنژاد نمیخواست به این شخصیت حق بدهد.
یکی از مشکلاتی که در تئاتر با آن مواجه هستیم این است که وقتی کارگردانی از یک نویسنده متنی را میگیرد، خود را محق میداند تا در متن هر تغییری را ایجاد کند. در این کار هم کارگردان، نگاه خودش را به نمایش گذاشته است، نه نگاه نویسنده.
تا حدودی با حرف شما موافقم اما نویسندههای ما تا حد زیادی دچار خودبزرگبینی هستند. اصولا در هر کاری کارگردان هرچقدر هم به قصه وفادار باشد، باز برداشتی متفاوت خواهدداشت، چون جهانبینی خودش را به قصه اضافه میکند. نویسندههای جوان باید تکلیفشان را معلوم کنند. اگر اجازه میدهند از کارشان استفاده شود باید برداشت آزاد و شخصی کارگردان را از کارشان بپذیرند. معمولا کمتر پیش میآید اجازه استفاده از نوشتههایم را به کسی بدهم ولی اگر نوشتهام را در اختیار کسی برای ساخت بگذارم، اجازه تغییر و برداشت آزاد را به او میدهم.
خیلی از نویسندههای ما به خاطر اختلافاتی که در همین مورد با کارگردانها پیدامیکنند، متنهایشان را در اختیار آنها نمیگذارند.
جا دارد که از آقای نرگسنژاد تشکر کنم ایشان دغدغههایی از این قبیل در کار نداشتند و بسیار بزرگوارانه برخورد کردند. ولی در حوزه سینمای ایران معمولا کارگردانسالاری حاکم است. وقتی کارگردان متنی را از یک نویسنده میگیرد و تغییراتی در آن ایجاد میکند، تا حدی بر مطرح کردن تغییرات و اضافات متن توسط خودش اصرار میورزد که نویسنده زیر سایه آن کارگردان گم میشود.
به دلیل این قبیل اختلافات، بسیاری از کارگردانهای تئاتر از نمایشنامههای خارجی استفاده میکنند و با نویسندههای ایرانی کار نمیکنند.
در این مورد آقای نرگس نژاد بسیار صادقانه پا پیش گذاشتند و به نسبت کارگردانهایی که در این سیزده سال با آنها همکاری کردهام، خودخواهی شخصی نداشتند. آنقدر اجرای خوب نمایش برایشان اهمیت دارد که به مسائل دیگر دامن نمیزنند. مورد دیگری که در کار ایشان پسندیدم این بود که از دیدهشدن بازی بازیگر بیشتر از کارگردانی، نمیترسند.
شما معمولا بازیگری هستید که در خدمت نمایش هستید و بیش از یک بازیگرمعمولی برای کار انرژی صرف میکنید. شاید به همین دلیل تیغ بعضی از منتقدان به سمت شما نشانه میرود. اینطور گفته میشود که حضور پژمان جمشیدی در این تئاتر با معرفی شما بود به این دلیلکه در سریال پژمان همبازی بودید و حضور موفقی هم داشت و شما خواستید که این موفقیت را در تئاتر هم تجربه و جذب مخاطب کنید. آیا با این گفته موافقید؟
دقیقا موافقم و تمام اعتراضات را هم پذیرا هستم. از ابتدا به دنبال آدمی نبودیم که بخواهیم جنجال ایجاد کنیم. خیلی از بازیگرهای تئاتر را درنظر گرفتیم. کسانی بودند که در کارهای دیگر حضور داشتند یا بر سر مسائل مالی به توافق نرسیدند. حتی من به خود آقای نرگسنژاد برای بازی این نقش پیشنهاد دادم. ما واقعا برای پیدا کردن بازیگر دچار مشکل شدهبودیم. برخی بازیگران درجه یک تئاتر را به آقای نرگسنژاد پیشنهاد میدادم اما اصلا به ذهنیت ایشان نزدیک نبودند. پژمان جمشیدی سالهاست که از مخاطبان حرفهیی تئاتر است و حتی قبل از بازی در سریال پژمان بارها گفتهبود که دوست دارد بازیگر تئاتر شود. به نظر من در سریال هم بازی بسیار خوبی ارائهکرد. همانطور که دیدید توانست گلیم خود را از آب بکشد و بهخوبی ایفای نقش کرد. بعد از مدتها جستوجو پژمان برای نقش مرد در تئاتر به ذهنم رسید و او را به آقای نرگسنژاد پیشنهاد دادم. ایشان هم استقبال کردند بهشرطی که قبل از کار، متن را بخواند و از او تست بگیرند. پژمان بیان خوب و صدای رسایی دارد و حدود پانزده سال است که آواز و ترانه کار میکند و این نکته هم در انتخاب او بسیار موثر بود. این نقش، نقش حسی و عجیب و غریبی نبود که پژمان از عهده انجام آن برنیاید ولی چیزی که در او برای من جالب است، باهوش بودن او است که تمام نکات و ریزهکاریها را به سرعت یادگرفت.
جمشیدی بازی متوسطی را ارائه داده است. فقط به لحاظ اسمی از او استفادهشده است. خیلی نمیتواند حس خوبی را به مخاطب منتقل کند و به لحاظ بدنی هم در اجرا با تماشاگر ارتباط برقرار نمیکند. من مخالف علاقه او به تئاتر و حضور او در صحنه نیستم اما میتوانست با یک نمایش سادهتر تئاتر را آغاز کند، نه با یک نمایش حرفهیی.
فکر میکنم آقای نرگسنژاد چیزی در پژمان دیده که او را برای این نقش برگزیده است. چون قبلا هم پیش آمده بود که در کارهای دیگری از بازیگر صفر استفاده کردهبودند. برای ایشان نزدیکی بازیگر به ذهنیت او اهمیت بیشتری دارد تا اینکه صرفا از بازیگر درجه یک استفادهکند. چون ایشان در کارهای قبلی هم از بازیگر صفر استفاده کردهبودند، انتخاب پژمان اتفاق عجیبی نبود. در هرصورت ما خوشحال هستیم از اینکه حضور پژمان باعث شد کار، بیشتر دیدهشود. باتوجه به زحمت زیادی که هر شب برای این نقش میکشم، استقبال بیشتر مخاطبان حتی به واسطه حضور پژمان برای من خوشایند است. ممکن است پژمان جمشیدی در این کار درخشان نباشد ولی وقتی برخی مسائل را در کفه ترازو قرار میدهیم، نهایتا از انتخاب مان راضی هستیم. خیلی از کسانی که بهخاطر حضور پژمان برای نخستین بار به تماشای تئاتر آمدهبوند، بهقدری راضی بودند که میگفتند از این به بعد همیشه به تماشای تئاتر خواهندآمد.
چون در ابتدای نمایش، شروعکننده شمایید و با حجم بالایی از احساسات مواجهیم، به نقش پژمان که میرسیم ناگهان نمایش افت میکند. شاید اگر نمایش با پژمان شروع میشد و با نقش شما به اوج میرسید حس بهتری را منتقل میکرد.
در اینصورت احتیاج به درام دیگری داشتیم. شاید اگر آقای نرگسنژاد، پژمان را در یک کار دیگرروی صحنه ببرد، بتواند روی تواناییهای او بیشتر کارکند. یکی دیگر از خصلتهای خوب آقای نرگسنژاد این است که خیلی به بازیگر کمک میکند و اصلا بازیگر روی صحنه رها نمیشود.
بهخاطر فضای محدود تئاتر و مشکلاتی که بازیگرها، دانشجویان و فارغالتحصیلان تئاتر دارند، همه پشت درهای سالنها ماندهاند برای اینکه بتوانند کاری را اجرا کنند و نمیتوانند.حالا بهخاطر یکسری از اتفاقات آدمهای دیگری در تئاتر حضور پیدامیکنند. نمیخواهم بگویم جای کسی را تنگ میکنند چون کسی که استعداد دارد خودش را پیدا میکند. اما کمکی که اهالی تئاتر میتوانند به خودشان بکنند، جا انداختن این فرهنگ بین مردم است که قرار نیست سالنهای تئاتر با چهرهها پر شود. ما تئاترهای دانشجویی پرفروشی تابهحال داشتهایم.
بله ولی این را بگویم که جوانهای این نسل تنبل و غرغرو هستند. کار نمیکنند و در عین حال اعتراض و شکایت هم میکنند. اگر شخصی در زمینههای مختلف فعالیت و تلاش کرد و سپس به نتیجه نرسید، آن زمان حق اعتراض دارد. کسی که تلاش کند مطمئنا دیدهخواهدشد.
افزودن دیدگاه جدید