رفتن به محتوای اصلی

شش ماه است که منتظر چنین شبی هستم

تاریخ انتشار:
یک نت ـ مادر شهید محمد رضا جمشیدی می گوید:"زمانی که شهید محمد رضا جمشیدی به جبهه می رفت من در منزل خواهرم بودم که به دنبالم آمدند دستش مجروح بود او را از زیر قرآن عبور دادم.پس از آن در راه رفتن به پادگانی که از آنجا به جبهه اعزام میشد دست بر گردنم انداخت و مرتب مرا غرق بوسه کرد.گویی می دانست به شهادت می رسد."حتی شبی قبل از شهادتش در پادگان دو کوهه(اندیمشک)، به یکی از رزمندگان گفته بود: "من شش ماه است که منتظر چنین شبی هستم تا به شهادت برسم
شش ماه است که منتظر چنین شبی هستم

مادر شهید محمد رضا جمشیدی می گوید:"زمانی که شهید محمد رضا جمشیدی به جبهه می رفت من در منزل خواهرم بودم که به دنبالم آمدند دستش مجروح بود او را از زیر قرآن عبور دادم.پس از آن در راه رفتن به پادگانی که از آنجا به جبهه اعزام میشد دست بر گردنم انداخت و مرتب مرا غرق بوسه کرد.گویی می دانست به شهادت می رسد."حتی شبی قبل از شهادتش در پادگان دو کوهه(اندیمشک)، به یکی از رزمندگان گفته بود: "من شش ماه است که منتظر چنین شبی هستم تا به شهادت برسم."(1)

راوی: مادر شهید محمد رضا جمشیدی

1) چهل پیشگویی خواندنی از شهداء دفاع مقدس، محمد اسماعیل تاشک ، تابستان 1388 ، ناشر : کعبه دل ، ص

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا