رفتن به محتوای اصلی

بیوگرافی رضا داوود نژاد

تاریخ انتشار:
یک نت ـ رضا داوود نژاد (زاده: ۱۳۵۹ - تهران) بازیگر اهل ایران است. وی فرزند علیرضا داوودنژاد کارگردان سینما است. وی داور هفدهمین دوره جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان (۱۳۸۱) بود.
بیوگرافی رضا داوود نژاد

یک نت ـ رضا داوود نژاد (زاده: ۱۳۵۹ - تهران) بازیگر اهل ایران است. وی فرزند علیرضا داوودنژاد کارگردان سینما است.  وی داور هفدهمین دوره جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان (۱۳۸۱) بود.

گفتگو با رضا داوود نژادو همسرش

 داستان ازدواج و آشنایی شما چطور بود؟رضا داوود نژاد: داستان آشنایی ما برمی‌گردد به خواهرهای ما. چند سال پیش خواهر من زهرا، خانه عسل بدیعی خواهرخانم من دعوت بود. برای اولین‌بار غزل را كه می‌بیند به غزل می‌گوید بیا عروس ما شو (می‌خندد) درواقع آشنایی ما به واسطه خواهرهای ما بود.

غزل بدیعی: البته از وقتی این جمله‌ها رد و بدل شد تا آشنایی من و رضا حدود 4سال گذشت.

رضا داوود نژاد: بله 4سال پیش كه غزل را برای اولین‌بار دیدم، پسندیدم (هردو می‌خندند)... یادم می‌آید وقتی غزل را دیدم تمام دوروبری‌هایم به من می‌گفتند غزل؟ عمرا! مرتب به گوشم می‌رساندند كه غزل دوست ندارد ازدواج سینمایی داشته باشد. اما خب چاره‌ای نبود (می‌خندد).

 به خاطر ازدواجت تصمیم به لاغر شدن گرفتی؟نه اتفاقا زمانی كه من و غزل آشنا شدیم درست بیشترین وزن زندگی‌ام را داشتم، آن موقع 187 كیلو بودم. از همه هم اعتمادبه‌نفسم بیشتر بود. من كلا با چاقی‌ام مشكل نداشتم، شاید دلیل بالا رفتن وزنم هم همین مسئله بود.

  گفتیم شاید جزء شرط‌های ازدواجت پایین آوردن وزن بود.نه، بعد از دوران آشنایی و نامزدی‌مان تصمیم گرفتم وزنم را پایین بیاورم. اتفاقا غزل شاكی بود كه وزنم را پایین آوردم به بابام می‌گفت رضا را به من قالب کرده... این چینی است. من كه دیدمش چاق بود.

فاصله آشنایی تا ازدواجتان چقدر طول كشید؟2سال.

به نظرم هیچ خانواد‌ه‌ای مثل خانواده داوودنژاد خانواده بودنشان رو نیست. شما همیشه كنار هم هستید در حالی كه خیلی‌ها اهل به نمایش گذاشتن خانواده نیستند. واقعا دلیل بودن خود من در سینما تاثیر مستقیم كار پدرم در خانواده بود و همه ما به واسطه پدر و تجربه‌های او وارد سینما شدیم. نمی‌توان این موضوع را نفی كرد.

همیشه كنار مادربزرگ و عمه و عمو بوده‌اید. آیا هنوز هم همان خانواده احساسی و به هم متصل هستید كه ما از بیرون می‌بینیم؟رضا داوود نژاد: جواب این سؤال را باید از غزل بپرسید.

غزل: صددرصد همان صمیمیتی كه دیگران تصور می‌كنند در خانواده رضا وجود دارد. رابطه همه اعضای خانواده با‌هم خیلی نزدیك‌تر از بقیه خانواده‌هاست. ما هم عمه و خاله داریم اما به این شكل در زندگی هم سهم نداریم. ولی خانواده رضا خیلی عاطفی‌اند و به هم وابستگی دارند.

 این جدا شدن از خانواده بعد از ازدواجت چقدر برایت سخت بود.رضا داوود نژاد: من از 15 سالگی‌ام زندگی مجردی را تجربه كردم یعنی از خانواده‌‌ام جدا شدم. در فاصله این 5 سالی كه تنها زندگی می‌كردم و بیشتر دوستانم در كنار من ازدواج كردند متاسفانه بعضی‌ها طلاق هم گرفتند. حتی دوباره ازدواج كردند و بچه‌دار هم شدند ولی من هیچ‌وقت ازدواج نكردم و با اینكه از خانواده‌ام جدا شده بودم همچنان در كنار همدیگر بودیم. مثلا من با مادربزرگم 2روز یك‌بار صحبت می‌كنم، یا با عمه‌ام رابطه نزدیكی دارم، با پدر، مادر و خواهرم هم كه خیلی بیشتر. ما هرموقع كه وقت كنیم دور هم هستیم. این دورهمی‌ها جزء برنامه‌های اصلی زندگی‌مان است.

و شب عروسی گریه نكردی؟رضا داوود نژاد: نه اصلا گریه نكردم. غزل دورشدن از پدرومادرش برایش آسان نبود و خیلی جای خالی پدرومادرش را احساس می‌كرد اما به حد گریه وزاری نرسید.

من اولین‌بار كه خانه گرفتم و از خانه پدرم وسایلم را جمع كردم كه به خانه خودم ببرم، این اتفاق برایم افتاد. مادرم و خواهرم گریه كردند اما فقط همان یك‌بار گریه كردند چون زمانی كه در خانه بودم خیلی شر بودم و همه را اذیت می‌كردم! بعد از رفتنم خانواده‌ام به آرامش رسیدند!

تو از 15سالگی فعالیت كاری داشتی و دستت در جیب خودت بود.رضا داوود نژاد: بله، وقتی تصمیم گرفتم تنها زندگی كنم پدرم به من گفت باید دیگر دستت هم در جیب خودت باشد. ندارم و پول آب و برق و تلفن من را بدهید، وجود ندارد. من اصولا آدمی نیستم كه یكجا بنشینم

غزل: رضا كلا نمی‌تواند در خانه بماند، آدمی است كه دركل آرام و قرار ندارد.

 زندگی با رضا با آن تصوراتی كه در ذهنت بود تطبیق داشت یا با آدم جدیدی روبه‌رو شدی؟غزل: یكسری از خصوصیات رضا را می‌شناختم اما خب یكسری چیزها هم هست كه در زندگی با آن روبه‌رو شدم. اما آنقدر مسئله‌دار نبود كه جا بخورم. اگر كسی خوب زندگی كند فرقی نمی‌كند كه سینمایی باشد یا غیرسینمایی.

بدترین قسمت زندگی با یك بازیگر چیست؟رضا داوود نژاد: غزل نسبت به من خیلی آدم آرامی است. بعضی وقت‌ها به صحنه كه می‌آید همه از من شكایت می‌كنند. همه به او می‌گویند «غزل تو چطور با او زندگی می‌كنی؟! رضا آرام و قرار ندارد.» من در صحنه آدم پرانرژی‌ای هستم وحتی شده كه ترقه برتكانم! بچه‌ها همیشه از شلوغ‌كاری‌های من شكایت دارند. غزل هم گاهی صدایش در می‌آید كه بابا رضا كمی مراعات كن.

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا