با دعوای پدر و مادرم چطور رفتار کنم
یک نت ـ از زمان کودکی بداخلاقیهای پدرم در ذهنم مانده بددهنیها و خلاصه خاطرات بدی که از دعواهای پدر و مادرم که هنوز که هنوزه ادامه دارد. پدر بی سواد و مادر بیسواد نه از آموزشهای همسرداری و طرز برخورد با یکدیگر چیزی میدانند نه از روشهای تربیت فرزند ، نوجوان و جوان هیچ نمیدانند که در اکثر قریب به اتفاق این دعواها پدرم مقصر میباشد که با دادزدنها، ناسزا گفتنها (کلماتی که شرم دارم از گفتنشان) و از همه بدتر قهر کردنهای چندین روزه و حتی هفته. مادر من یک خواهر و یک برادر بیشتر ندارد ولی اکثر اوقات پدرم با یک بهانه بچهگانه شروع می کند به خواهر و برادر مادرم بی احترامی کردن و چندین روز قهر می کند خاطرات بدی در ذهنم نقش بسته. یادم میاد شبی دست مادرم را گرفته بود و هول میداد سمت در و میگفت بلند شو برو بیرون مادرم میگفت کجا را دارم (پدر و مادر مادری هر دو فوت کردهاند و تنها داییم هم در شهرستان زندگی میکند) بعد مادرم از من کمک میخواست من هم بچه بودم و از پدرم میترسیدم. گذشت و گذشت این اخلاق پدرم همچنان ادامهدار و حتی جدیداًبا آنکه نماز می خواند و روزه هم می گیرد ولی بعضی موقعها از شدت عصبانیت شروع میکند به شرع و دین و احکام و نماز و ... توهین کردند و میگه همه اینها دروغ است کدام بهشت کدام جهنم و حتی بعضی موقعها کلمات زشتتر. همیشه احترامش را حفظ کردم چندین بار با مادرم دعوا کرد حتی چند وقت پیش از خانه مادرم را انداخت بیرون و چادرش را هم انداخت بیرون و گفت برو دیگه راهت نمیدم. تو همه اینها سکوت کردم البته چندین بار پدرم را نصیحت کردم (خندهدار است) به پدرم میگفتم باباجان آدم باید گذشت داشته باشه بدی را با بدی جواب نده مهربان باشه خوش اخلاق باشه بابای من تو بچههای بزرگ داری دیگه زشته جلوی اینها دعوا کنی یا حرفهای زشت بزنی اما ... تا اینکه چند شب پیش موقع افطار وقتی با مادرم سر یک مسئلهای که واضح و روشن بود حق با مادرم است با هم حرفشان شد و دیگر من طاقت نیاوردم و شروع کردم مثل خودش باهاش حرف زدن داد میزد من هم داد میزدم و بهش گفتم خسته شدم دیگر احترامت را حفظ نخواهم کرد دیگه هیچی برام مهم نیست. بلند شد لیوان چای را پرت کرد و رفت و الان چند روز است که قهر کرده است همیشه احترامش را داشتم ولی اینبار احساس کردم دیگر نباید احترام نگهداشت خسته شدم حسرت یک پدری که باهام شوخی کنه بگه بخنده باهاش راحت باشم و ازش اخلاقهای خوب را یاد بگیرم تو دلم مونده. گیج و منگ شدهام چندین بار مادرم را تشویق به طلاق کردم ولی راضی نشد. حق داره، طلاق بگیره کی حمایتش کنه کاش پولی داشتم براش خونه میخریدم و از آن خانه نجاتش میدادم. خودم هم میخوام هر جوری شده سریع ازدواج کنم و از این خونه راحت بشم. راهنماییم کنید چه کنم. ببخشید طولانی شد.پاسخ:بهتر بود سن و وضعيت اعضاي خانواده خودتان را بيش تر توضيح مي داديد تا مشاوره بهتري مي گرفتيد اما با توجه به متن ارسالي به نکات زير دقت کنيد:1- در دعواهاي زناشويي و درگيري هاي پدر و مادرتان هيچ گونه مداخله نداشته باشيد . سعي کنيد با واسطه اي مانند روحاني محل و يا بزرگ تري از ايشان اين مسأله به پدر تذکر داده شود.2- به نظر مي رسد که پدر شما دچار مشکلات عصبي و رواني شده است . نياز به درمان تخصصي دارند. بنابراين براي تشخصيص بيش تر به روان شناس و يا روان پزشک مراجعه کنيد.3- سعي کنيد زمينه و شرايط خودتان را براي ازدواج آماده کنيد .4- از مادر بخواهيد که با مشاوره تماس گرفته و در مورد رابطه با همسرشان مشاوره بگيرند . شماره تلفن 09640 بدون کد براي مشاوره پيشنهاد مي شود.5- سعي کنيد برنامه ريزي دقيق و هدفمند براي خودتان تدوين کنيد . دعواهاي پدر و مادر بر روي روابط شما تأثيري نداشته باشد./پاسخگو
افزودن دیدگاه جدید