مسلمانان و پدیده جاهلی نوین غرب گرایی
یک نت ـ تعریف مفاهیم
واژه غرب چون دیگر واژه های بسیار رایج، معنای واحدی را به ذهن متبادر نمی کند.گاه تفاوت معانی آن چنان است که جمع بین دو معنا را غیرممکن می سازد.همین تفاوت در معنا، دیدگاه ها ی مختلفی را در تعریف غرب می آفریند که چندان به حل معما کمکی نمی کند از این رو، هر تلاشی در باره شفاف سازی معنا و مفهوم غرب، می تواند مفید و کارساز باشد.
1- غرب مفهومی مبهم وکلی:غرب، واژه ای با مفاهیم متعدد و متنوع است. این تعدد و تنوع معنا پس از پایان جنگ سرد و فروپاشى شوروى سابق که واژه غرب بیشتر بر سر زبانا افتاد، همچنان ادامه دارد. مفهوم غرب دربرگیرنده مناطق بسیار در جهان و ترکیبى از مفاهیم، رفتارها و فرهنگهاى متفاوت است، لذا توصیف و ارائه تعریف غرب سخت است. با این وصف، این واژه به هیچ وجه بى معنى نیست و مىتوان آن را این گونه تعریف کرد: غرب به معناى دنیاى صنعتى گاه هم به معناى کشورهاى استعمارگر سابق، دشمن مسیحى و یا حتى آمریکا به کار مىرود. اغلب ژاپن و اسرائیل جزیى از غرب به شمار مىآیند.(1)
2- غرب به معنای غروب معنویت: غرب در معنا و مفهوم ارزشی،بیان گر و بیان کننده ضد معنویت هاست.اگرچه در غرب عده معدودی معنویت خواه اند ولی کلیت غرب با فساد عحین است.این فساد ریشه در ماتریالیسم دارد و خود دارای گرایش مادی است،لذا اگر غرب را محکوم می کنیم به آن دلیل نیست که ما شرقی هستیم بلکه به آن سبب است که فرهنگ غرب فساد انگیز است و دلیل فساد انگیزی اش ریشه داری آن درمادیت است.در نتیجه، ریشه دوانی غرب در مادیت،سمبل انحطاط اخلاقی و مایه سقوط است.از این روست که غرب نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی،بلکه دارای معنای فساد انگیزی است و در این معنا روسیه و حتی آفریقای جنوبی هم جزیی از غرب است.یعنی آنچه را که بر پایه ماتریالیسم است و به نفی خدا و اخلاق بینجامد چه کمونیسم باشد و چه اومانیسم ،غربی است.(2)
3- غرب در معنای تاریخی و فرهنگی : غرب در معنای تاریخی و فرهنگی آن مجموعه ای است که از حدود قرن هفتم قبل از میلاد در یونان باستان ظاهر گردید و تدریجا خود و فرهنگش بسط یافت،لذا غرب یک رویکرد تاریخی و فرهنگی و به عبارتی یک عالم وجودی است.این غرب اگرچه در مکان جغرافیایی خاصی ظاهر شد اما تنها امری جغرافیایی نیست بلکه واقعیتی تاریخی و فرهنگی است.در واقع یک افق وجودی غیر از شرق است و به لحاظ تاریخی این ادوار را داشته: مرحله اول : پیدایش غرب و ظهور و بسط فلسفه یونانی و رومی که می توان آن را غرب باستانی یا یونانی رومی نامید.این دوره از حدود قرن هفتم قبل از میلاد آغاز و تا حدود قرن پنجم میلادی ادامه یافت.مرحله دوم : غرب قرون وسطایی یا غرب مسیحی کلیسایی است و قرن پنجم تا قرن چهاردهم را در برمی گیرد. مرحله سوم: غرب معاصر یا غرب جدید که از اواخر قرن چهاردهم آغاز شده و هم اینک ادامه دارد که گاه نام مدرنیته بر آن می گذارند.(3)
4- غرب به معنای تجدد : عصر روشنگری در تجربه و فهم متفکران قرن هجدهم میلادی ظاهر گردید، آن هم به معنای طلوع عصر تازه ای است که توأم با احساس تولدی نو و ظهور انسانی جدید و آغاز دوره ای کاملا متفاوت با کل تاریخ بشری بود یعنی آنچه مطابق تجدد است. در این معنا ،کل تاریخ بشری در قیاس با عصر جدید که مفهوم غرب به خود گرفته، هیچ است و در حکم مرده ای بیش نیست که تنها به درد تشریح می خورد. از این منظر،دوره تجدد به مفهوم غرب با گذشته خویش نسبتی همچون تاریکی و روشنایی و جهل و علم داشت. با شروع این عصر، تاریخ نه در گذشته بلکه در آینده قرار می گرفت،لذا قبل از این زمان،دوره ماقبل تاریخ حیات انسان یا دوره توحش قلمداد می شد.اکنون به جای اتکا بر ایمان که از دید تجدد چیزی جز تعصب نبود نور عقل، هادی انسان تلقی می شد و آنچه پیش از این در پرتو ایمان دیده می شد به عقیده هیوم،کانت،کنت،مارکس،هگل ونیچه تاریکی و ظلمت بوده است.(4)
5- غرب به مفهوم فلسفه جدید : غرب مفهوم تازه ای است در عرصه فلسفه .مبانی این فلسفه جدید،برپایه این مواد قرار دارد: اومانیسم : به معنای اصالت دادن به بشر و جایگزین کردن انسان به جای خدا. لیبرالیسم : به معنای اباحیت و آزادانگاری بشر و برداشتن هر قیدی از انسان. راسیونالیسم : یعنی تبیین هر امری در مورد حقایق اساسی عالم به وسیله عقل . سکولاریسم : جداسازی دین از دولت و غیر اخلاقی کردن حکومت. ناسیونالیسم : آگاهی ملی و احساس تعلق به یک ملت مشخص که با ویژگی های خاص از سایر ملت ها جدا شده است. به علاوه، اصول و مبانی دیگری را از این فلسفه تازه هم برشمرده اند مانند: علم گرایی،پیشرفت باوری،مادی گری،سنت ستیزی،احساس گرایی که البته برخی بر این باورند که این اصول برگرفته از همان اصول کلی است.(5)
6- مفهوم آنتونی گیدنزی غرب : آنتونی گیدنز – مدیر موسسه اقتصادی لندن - در باره معنا و مفهوم غرب می گوید: اکنون به نظ من، غرب دو معنا دارد که باید از هم جدا کرد و من آن ها را غرب اول و دوم می نامم. غرب نخست یعنی سامانه ای نهادی و قضایی ، مجموعه ای از حقوق فردی ، حاکمیت قانون غیر شخصی ، آزادی مدنی و غیره. با تمام وجود بر این باورم که غرب به این معنا همچنان پایدار است. با تمام وجود بر این باورم که اصول پاگرفته در نظام های مردم سالارانه غرب به بقیه جهان قابل تعمیم است و می توان به بیشتر جوامع جهان گسترش داد اما غرب دوم همانی است که محور اکثر بحث ها در باره اختلاف هاست.این غرب شکل ژئوپلتیک دارد و همین مشکلاتی جدی به بار می آورد. این مشکلات همان مشکلات پیشین در جنگ سرد بلوک آمریکا و بلوک شوروی است.(6)
7- نسبت مدرنیته و غرب:مدرنیته روندی در تاریخ غرب است که با ارزش هایی چون تکیه بر عقل برای شناخت آدم و انسان،نقد محوری جدی ،جایگزین کردن تکلیف با حق ،تأکید بر حقوق بشر و به وجود آوردن علم جدید شناخته می شود.در این صورت ،غرب به معنایی است که به این ویژگی ها دامن زده و آن ها را از حالت اسثثناء خارج کرده و قاعده مند کرده است. پس غرب مدرن از سویی واجد مبانی و معارفی نظری است و از سوی دیگر با نهادها و اعمالی به خصوص و ویژه شناخته می شود.مبانی معرفتی و نظری غرب از یک سو تقسیم کار را پذیرفته اند و از سوی دیگر، به نظارت و بازبینی برای پیشرفت امور قائل اند.در سطح اعمال و کنش ها هم غرب نه تنها مروج کنشی آزاد و خودمختارانه است که مروج و مبلغ رقابتی آزاد است نیز هست(7)
نتیجه این که : غرب در نگاه امام خمینی(ره) به مراتب وسیع تر از غرب جغرافیایی است و بیشتر بر ابعاد فرهنگی و تمدنی تکیه دارد، ابعادی که در حوزه جغرافیایی غرب به خصوص بعد از رنسانس به وجود آمد.از این منظر،غرب عبارت است از تفکری دنیاگرایانه ،تجربی نگر و غیردین همراه با سلطه و استثمار مادی که سرچشمه مادی آن، در ظاهر نه به غرب ، بلکه به همه تمایلات درونی و نفسانیات و خودخواهی های انسانی ختم می شود.(8) مجید کاشانی،غرب در جغرافیای اندیشه،تهران:موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،1380 ،ص52 )
غرب گرایى یک نوع تحول فرهنگى است با این طرز فکرى که هرچه غربى باشد به آن گرایش دارند و از هرچه سنّتى و شرقى است بیزارند. این گرایش اگر به صورت افراطى باشد. تبعات این نوع گرایش، حذف دین از جامعه و آزادى بى قید و بند انسان است اگرچه ظاهر آن را آراسته کنند. غرب گرایى یک تغییر و تحول افراطى فرهنگى است البته تمام فرهنگ هاى زنده دنیا داراى تحولاند حال اگر توجه در این تحول و الگوسازى به غرب باشد،غرب گرایى نام دارد که مفاسد فرهنگی زیادی را به همراه دارد مانند: تثبیت پوچگرایى (نهلیسم) یعنی این که انسان اومانیستى، انسان را به جاى خدا در زندگى خود قرار مىدهد و تنها هدف او حداکثر لذت بردن است و چون روح زیادهطلب دارد به هیچ حدّى راضى نیست.به علاوه، با توجه به این که در غرب حداکثر توان قوانین وضعى بشر، کنترل رفتارهاى علنى است لذا هر جا از دید قانون دور باشد مانعى براى انجام جرم ندارد لذا آمار جرم و مفاسد اخلاقى بالاست.
غرب گرایی در سطح روشن فکران به صورت تقلید کورکورانه اندیشههاى غربى است ولى در سطح مردم عادى،به صثورت تغییر سبک زندگى روزمره و لباس و آرایش ظاهر می شود و ازاین رو در قشر عادى، ملاک متمدن بودن مصرف کالاهاى وارداتى غرب خواهد بود. غرب گرایی جوانان جهان اسلام از نوع دوم است یعنى غرب گرایی در رفتار و مصرف و نه در اندیشه و تعقل است.اینان بر خلاف روشن فکران غرب گرا شاید در ظاهر منکر تبعیت از غرب باشند اما در واقع مقلد الگوهاى غربند.
تاریخچه غرب گرایى در جهان اسلام
آغاز غرب گرایى در کشورهاى اسلامى به دلیل شیفتگی به غرب نبوده بلکه در نتیجه پى بردن مسلمین به ضعف خویش در برابر غرب و میل به تجدید عظمت گذشته اسلام بوده.بدین ترتیب در آغاز، غرب گرایی جنبه اصلاحى داشت ولى به تدًریج به فسادى وحشتناک منجر شد.از نظر تاریخى در اکثر کشورهاى اسلامى، غرب گرایى در اواخر سده 18 و در سال هاى اول سده 19 شروع شد و با شدت و ضعف همچنان ادامه دارد. براى نمونه به تاریخچه مختصر غرب گرایى در ترکیه و ایران که مشابهت زیادى با هم دارند،اشاره مىکنیم.
غرب گرایی ترکیه:غرب گرایی در ترکیه از اواخر قرن 19 آغاز شد و با به قدرت رسیدن کمال آتاترک به اوج خود رسید و تا جنگ جهانى دوم به شدت ادامه داشت. ترکان جوان در سال 1908 غرب گرایی را در زمینههاى آموزش و فرهنگ گسترش دادند و در این زمینه،از اساتید اروپایى دعوت کردند. یکى از پیامدهاى غرب گرایی ترکیه این بود که امپراتورى هزارساله عثمانى از هم پاشید و پیامد دیگر آن،از بین رفتن استقلال اقتصادى ترکیه بود.
کمال آتاترک بارزترین و افراطىترین چهره غرب گرا در جهان اسلام است. او یک رژیم خودکامه و مستبد در ترکیه حاکم نمود و با بدترین شکنجهها در همه زمینههاى زندگى اجتماعى و سیاسى به اسلامزدایى پرداخت. مدرسههاى مذهبى را تعطیل کرد، اذان و نماز را به زبان عربى قدغن کرد، سیستم حقوقى سوئد را به جاى سیستم شرع در دادگسترى ترکیه رواج داد، کشف حجاب نمود و از نظر سیاسى آتاترک،جمهورى سکولاریتى (لادینى) اعلام کرد و دیکتاتورى خشن و حکومت ترور و وحشت برقرار ساخت و حزب جمهورى خلق را تشکیل داد.
پس از کمال آتاترک، غرب گرایی در ترکیه ادامه یافت و جانشین او عصمت اینونو همان سیاست را دنبال کرد اما در انتخابات نسبتاً آزادى که در سال 1950 برگزار شد مسلمانان ترکیه او را کنار زدند و با روى کار آمدن عدنان مندرس جریان غرب گرایی تا حدّى تعدیل یافت.
غرب گرایی در ایران:آغاز غرب گرایی در ایران را مىتوان به زمان انقلاب مشروطیت برد. ایجاد دارالفنون و مؤسسات آموزشى دیگر، سفرنامهها و نوشتههاى نمایندگان ایران که به اروپا مىرفتند از جمله عوامل مؤثرى بود که عدهاى از ایرانیان را دلباخته غرب کرد و نهایتاً همین عده با تشکیل انجمنهاى سرّى به بهانه مشروطه خواهى،غربی ساختن ایران را دنبال کردند.آنچه غرب گرایانی چون ملکم خان به نام مشروطه ایجاد کردند وابسته کردن ایران به غرب و فراهم کردن زمینه براى ظهور افرادى چون رضاخان بود.در ایران افراد غرب گرا چون تقى زاده، تدیّن، میرزا یعقوب و... زمینه را براى رضاخان فراهم کردند تا این که در سال 1925، رضاخان به وسیله پارلمان به ظاهر مشروطه به عنوان شاه جدید انتخاب شد.
رضاخان و آتاترک هرکدام به عنوان یک غرب گرا برنامه مشابهى را پیاده کردند.مأموریت عمده رضاخان چون آتاترک، پایه ریزى نظام غربى بود لذا اسلام زدایى، مبارزه با روحانیت، اجبارى کردن لباس غرب و... هم از مهم ترین برنامه های آن به شمار می آمد.
رضاخان نیز مانند آتاترک فرهنگستان زبان بوجود آورد و سعى در تغییر واژههاى عربى به فارسى خالص و پهلوى کرد. در این دوره فراماسونرها زمامِ امور را بدست داشتند و عامل اصلى غرب گرایى بودند و لذا لژ همایونى که مهمترین پایگاه فراماسونرها بود در دوران رضاخان با قدرت مشغول به کار شد و در کنار غرب گرایی فرهنگى از نظر سیاسى هم کشور را به اروپائیان فروخت.البته باید دانست که جریان اقتباس از غرب در ایران از دوران شاه عباس صفوى شروع شد و در دوران رضاخان شدت یافت.(9)
رابطه ویژگی هاى دوره جوانى و غرب گرایی
یکى از علل ناکام ماندن طرح ها و اقدامات انجام شده کشورهای اسلامی در مبارزه با غرب گرایی، عدم شناخت دقیق رفتار جوانان است. رفتارشناسى جوانان به ما مىفهماند که بسیارى از رفتارهاى غرب گرایانه قبل از این که توجیه سیاسى و اقتصادى داشته باشد علت روانى و تربیتى دارد. مسلماً رفتار غرب گرایانه جوان، ریشه در حیات و اخلاق او دارد و هر اندازه که عوامل خارجى قوى باشند،تا زمینه مناسب روحى و روانى در شخصیت فرد موجود نباشد، نمىتواند به تنهایى در تغییر رفتارى او مؤثر باشد ولی باید به این نکته توجه کرد که یکى از اصلىترین مشخصههاى روانى دوران جوانى پیدایش بحران هویت در فرد است که مىتواند زمینهساز مناسبى براى خودباختگى انسان باشد و ناتوانى او براى کنار آمدن با این بحران نابهنجار است. چون جوان را از یک هویت محکم محروم مىسازد و فرد دچار سردرگمى مىشود و این سردرگمى مىتواند خود را به صورت اختلال رفتارى نظیر فرار از منزل و... نشان دهد. از طرف دیگر جوان احتیاجات مختفى دارد.از جمله این که مىخواهد مهم باشد و شخصیت خاصى داشته باشد حالا اگر این احتیاج با ارائه الگوى صحیح برطرف نشود به الگوهاى غربى که در رسانههاى گروهى دنیا تبلیغ مىشود روى مىآورد که این خود از ریشههاى اصلى غرب گرایى نوجوانان است.
ویژگی های دیگر جوان در گرایش وی به پدیده غرب گرایی در صورتی که به درستی به آنها پاسخ داده نشود،موثر است از جمله:
1 - تمایلات دینى: تمایل فطرى ایمان و اخلاق در دوران بحرانى بلوغ یکى از بهترین و نیرومندترین پایگاه هاى تربیتى نسل جوان است که اگر با آموزش هاى جذاب و متنوع رهبرى نشود تمایلات دیگرى جاى آن را مىگیرد و آموزش هاى دینى مىتوانند سایر تمایلات غریزى جوانان را مهار مىکنند.
2 - تحول ارزش ها و عقاید: نوجوان بسیارى از ارزش ها و عقایدى که قبلاً پذیرفته را الان مورد پرسش و تردید قرار مىدهد و دوست ندارد باورهاى پدران و اجداد خود را بپذیرد. بنابراین در عین حال که نباید جلوى استقلال فکرى نوجوان را بگیریم باید ارزش هاى مذهبى را به بهترین وجه به او بیاموزیم.
3 – مسائل عاطفى و روانى: دوره نوجوانى، دوره تحول جسمى و روانى فرد است. رشد سریع اندام و اعضاى بدن، بیدارى هوسها، بروز احساسات تازه و مبهم و امیال شدید و نامعلوم از دیگر ویژگی های این دوره است.
4- تمرد و سرکشى: مىخواهد از تسلط خانواده خارج شود و از دخالت والدین در کارهایش عصبانى مىشود و این ویژگی ها باعث مىشود که دنیاى غرب براى اشاعه فرهنگ خود از آن استفاده کند و سعى دارد با ارائه مدها و الگوها و رفتارهاى غربى، کمبودهاى شخصیتى نوجوانان را به نحو دلخواهش جبران کند با این هدف که غرب گرایى ظاهرى و رفتارى نوجوان مقدمهاى براى غربگرایى فکرى و شخصیتى وى باشد.
5 - تضادهاى روانى: به پدر و مادر علاقه دارد ولى به خاطر امر و نهىهاى آنها، از آنها تنفر پیدا مىکند و از نظر اقتصادى هم به آنها وابسته است و هم مىخواهد مستقل عمل کند. بنابراین بسیارى از رفتارهاى نوجوانى، گذرا بوده و موضع گیرى افراطى در برابر آن موجب سرسختى و اصرار نوجوان در آن رفتار مىشود.
6 - میل جنسى: بزرگ ترین نشانه رشد بدنى در دوران بلوغ و نوجوانى پیدایش و ظهور نیاز به جنس مخالف است و با توجه به این که غالباً این دوره افراد قادر به ارضاى میل جنسىشان از راه صحیح(ازدواج) نیستند لذا کشمکش درونى، نگرانى و اضطراب در فرد بوجود آمده و گاه به انحرافات جنسى مىانجامد. هرچند جنسیت جزئى از زندگى فرد است ولى جزئى مؤثر است که نادیده گرفتن آن، انحرافات اخلاقى و شخصیتى بسیارى دارد.
7- تأثیر محیط اجتماعى: امروزه عموم دانشمندان معتقدند که محیط اجتماعى بیشتر از هر عامل دیگرى در رفتار آدمى اثر دارد. البته افراد در برابر تأثیرات محیط اجتماعى یک گونه واکنش نمىکنند بلکه تسلیم محیط مىشوند و بعضى در برابر آن ایستادگى مىکنند.
اختلال شخصیتى فرد ممکن است از اختلال جامعه سرچشمه گیرد لذا به نظر مىرسد با تثبیت ارزش ها و اصول اسلامی از اختلالات و شخصیتى کاسته شود. پس باید مربیانى باشند که علاوه بر سالم سازى محیط، راه هاى مشروع و معقول ارضاى شهوات را به نوجوانان آموزش مىدهند.
8 - رفاقت: نوجوانان به رفاقت و دوستى با همسالان بسیار اهمیت مىدهند و از زندگى کردن با آنها لذت مىبرند. بنابراین در بحث تکوین شخصیت باید جایگاه ویژهاى را به عامل رفاقت بدهیم. زیرا تأثیر گروه همسن تا حدى است که گاهى طرز رفتار، نحوه تکلم و حتى شیوه لباس او را تعیین مىکند.
9 - الگوها: الگوهاى اسلامى تبلیغ شده از سوى خانوادههاى مذهبى علىرغم غناى ذاتى که دارند ولى کاملاً مبهم و خشک ارائه مىشود در حالى که الگوهاى غربى همیشه با جدیدترین تکنولوژیهاى تبلیغى و رسانههاى گروهى معرفى مىشوند و با روحیه تنوع طلب نوجوانان هماهنگى دارد.
10 - هیجانات تند: جوانان خیلى زود تحت تأثیر عوامل گوناگون قرار مىگیرند و غرب گرایى جوانان را هم باید یک نوعى از هیجانات تند و هدایت نشده به حساب آورد که مورد سوء استفاده دشمن قرار گرفته و جوانان هم با ساده دلى تمام پشت پا به فرنگ اسلامى خویش زده و آمال خود را در غرب جستجو مىکنند.
11- مستى جوانى: در جوانى گویا فرد شعور و آگاهى خود را از دست مىدهد به گونهاى که همه ارزش هاى او درهم ریخته است چنان که در سخنى از پیامبر اکرم(ص) آمده که فرمودند:"الشباب شعبة من الجنون."
12 - میل به آزادى: جوان میل به آزادى تند و افراطى است که دوست دارد آداب و رسوم را کنار زده و به هر صورتى که امکان دارد به هدف هاى درونى و خواهش هاى نفسانى خود نایل آید لذا این آزادى اگر جنبه الهى بگیرد منجر به آزادمردى مىشود ولى اگر آزادى غیر منطقى بود فاجعهآمیز می شود.
13 - خودنمایى: نوجوانى که تازه ایام طفولیت را پشت سر گذاشته از شهرت و خودنمایى لذت مىبرد و بدین وسیله مىخواهد ضعف دوران کودکى را جبران نماید لذا نسبت به کارهاى قهرمانى احساس علاقه مىکند و بارزترین شکل این غریزه در نوع آرایش، لباس پوشیدن و تکلم و رفتار است که هر روز شکلى متنوعتر و جذاب تر به خود مىگیرد تا شخصیت گم شده خود را شاید در آن بیابد.
14- عشق: حد اعلاى این نیاز فطرى در عشق به جمال الهى و زیبایى معنوى است که روح تعالى جوى جوان را به راحتى مىتوان به آن سوق داد ولى زیبایی هاى طبیعى، هنرى و... نیز اگر به طور صحیح عرضه شوند موجب پرورش دادن جوان و تسکین هیجانات اوست.مرتبه پایینتر از عشق،شیفتگى است که در جوانان بسیار به چشم مىخورد. جوانان در این سن شیفته ارزش هاى فرهنگى و هنرى و اخلاقى غرب اند.
نتیجه این که باید نسل جوان جهان اسلام را بشناسیم زیرا جوان یک نوع ادراکات احساساتى دارد که در گذشته بوده و باید به او حق داد و در عین حال انحرافات فکرى و اخلاقى دارد و باید آنها را چاره کرد و چاره کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایاى جوان امکان پذىر نیست.از طرفى دیگر، بنا بر قاعده طبیعى و شواهد تاریخى، انقلاب انبیا جوانان را راحت تر از صاحبان مال به خود جذب مىکردند. به عنوان مثال اولین گرونده به دین اسلام على بن ابیطالب(ع)است که در آن زمان جوان بودند و اسلام هم متقابلاً ارزش فراوانى براى جوانان،قائل است تا آنجا که پیامبر اسامه را در سن 18 سالگى به فرماندهى لشکر برگزید.بنابراین سرمایه گذارى براى تربیت سالم جوانان، سرمایهگذارى بنیادى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى در جامعه است. همان طور که در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) است که مىفرمایند:"اوصیکم باالشبان خیراً فانهم ارق افئده."(10)
عوامل و مجارى غرب گرایی جوانان
در بخش قبل، سخن از زمینهها و ریشههاى روانى - تربیتى غرب گرایى بود در این بخش عواملى که جوان را به سمت غرب گرایى مىکشاند را بحث مىکنیم.
1 - عوامل فرهنگى: مهمترین عامل ترویج فرهنگ غربى در جوامع اسلامی،مسائل فرهنگى است و البته همه می دانیم سادهترین راه براى وابسته کردن یک جامعه، از بین بردن استقلال فرهنگى آن است بعه همین دلیل استعمارگران در یک قرن اخیر کوشیدهاند تا فکر و اندیشه خود را به ملل متسعمره تحمیل کنند و در نتیجه آنها را در زمینههاى مختلف خوراک و پوشاک و... مقلد خود کنند.
عوامل فرهنگی تأثیر گذار بر غرب گرایی عبارتند از:
1/1-آموزش غربى: در محافل علمى و آموزشى جهان اسلام،افکار و رفتار غربى و اغلب به صورت ناخودآگاه از سوى محققان و دانشجویان پذیرفته مىشود با این تصور که علم و ارزش هاى حاکم بر دنیاى غرب تفکیکناپذیرند.از این رو به ندرت مىتوان کتاب علمى یا استادى را دید که در عمق گفتار یا نوشتارش تبلیغ از غرب وجود نداشته باشد. بنابراین، خودباختگى علمى در اغلب رشته ها و فنّون به وضوح قابل رؤیت است و یکى از نشانههاى واضح آن شیوع الفاظ فرهنگى در بیشتر تخصصها و رشتههاى علمى موجود در کشورهای اسلامی است و اگر بخواهیم درباره میزان غرب گرایى یک جامعه داورى صحیح کنیم باید اول ببینیم که شیوه آموزش غربى تا چه میزانى در میان آنها رایج است.به هر روی تنها راه سوق دادن یک ملت، به سوى گرایش غربى این است که شیوه آموزش غربى را در میان آنها رواج دهیم.
2/1- تبلیغات: تبلیغات شیطانى همواره مورد تأکید استعمار در جهان بوده است و شاید رواج پدیدههایى چون غرب گرایى، مدپرستى در راستاى تسلط و سیطره جهانى غرب بر شرق است و با توجه به این واقعیت تلخ بر ماست تا به نقش و اهمیت این رکن مهم بیش از پیش اهمیت دهیم و به تبلیغ وسیع غرب بر علیه جهان اسلام، پاسخ مناسب دهیم و اثر مخرب آن را از اقشار مختلف جامعه خصوصاً جوانان خنثى کنیم.در تبلیغات فرهنگى،همواره استعمار غرب به دو نکته دقیقاً توجه دارد.اول- بى خبر نگاه داشتن مردم از میراث هاى فرهنگى و قدرت و استعدادهاى بالقوه مادى و معنوی شان و انهدام آثار سنتى و خرافى خوانندگان آنها، زمینه مناسب برای رواج فرهنگ بیگانه تلقى مىشود.دوم- با تبلیغ شهوت و رفاهطلبى همراه با برنامههاى از پیش تعیین شده به نبرد با ارزش هاى فرهنگى و معنوى بشریت پرداخته و بر آن پیروز می شوند.
غرب در تبلیغات جهانی بیشتر روش شرطى را به کار می گیرد لذا تغییر لباس، بستن کراوات و... به عنوان همراهى با تمدن و کوشش در جهت رسیدن به کاروان علم و دانش شناخته شده در حالى که هیچ ارتباط معقولى بین بستن کراوات و تحصیل علم و توفیق در اکتشافات و اختراعات وجود ندارد و این شیوه تبلیغى غیر مستقیم، بیشترین اثر را بر جوان دارد زیرا که بدون علت یابى آن را مظهر شخصیت و کمال مىبیند و ناخواسته از آن تقلید مىکند.از مهم ترین ابزارهاى تبلیغى امروز غرب عبارتند از:
1/2/1- صدا و سیما:در رواج فرهنگ غربى در جوامع شرقى، اولین نقش را باید به امواج وسیع رادیو و تلویزیون داد خصوصاً این که غالب مخاطبین تلویزیون را نوجوانان و جوانان تشکیل مىدهند و از طرفى هم مىدانیم که سنین نوجوانى و جوانی، سال هاى تکوین شخصیت است لذا باید نسبت به پخش برنامهها، نظارت بیشترى در جهان اسلام به عمل آید تا بیتالمال و سرمایههاى دول و ملل اسلامی، در ترویج اهداف بیگانگان صرف نشود.
2/2/1 - ویدئو: علاوه بر صدا و سیما، فیلمهاى ویدئویى ممنوعه و قاچاق، سهم دوم را در ترویج و اشاعه غرب گرایى و ابتذال داشتهاند.در حال حاضر حدود 45 از کل دستگاه هاى ویدئویى در داخل جهان اسلام در خانوادههاست و جوانان بسیارى از زمان مفید خود را در خانه پاى ویدئو مىنشینند و لذا به این وسیله ترویج ارزش هاى ضد اسلامى و غربى صورت می گیرد.
3/2/1- مطبوعات: مطبوعات و نشریات و کتب، در پرورش و یا انحراف افکار عمومى نقشى بسزایى ایفا می کند و هرگاه محتواى مطالب نشریهها و کتب پوچ و بىمعنى و مبتذل باشد، گذشته از اتلاف وقت، در پایین آوردن سطح فرهنگى و اخلاق جامعه تأثیر کلى خواهد داشت.در حال حاضر، کتاب هاى داستانى، رمان ها، دیوان اشعار، موضوعات تاریخى و ملّى و موضوعات مشابه، تقاضاى بیشترى را در بازار کتب دارد و این نشان مىدهد که جامعه کتاب خوان و روشن فکران، اکثراً به سمت سیاستگریزى و عافیتطلبى گرایش دارند. که دلیل آن را در عدم توفیق جهان اسلام در غنى سازی فرهنگى و پاسخ گویى به نیازهاى روحى - فکرى جوانان باید جستجو کرد به طوری که آثار ارائه شده طی دهه های اخیر به هیچ وجه پاسخ گوى نیاز نسل حاضر به معارف پویاى دینى نیست.
4/2/1- عکس: با توجه به روحیه الگوپذیرى جوانان و نوجوانان چاپ و نشر عکس هنرپیشه کشورهاى مغرب زمین، یکى از روش هاى مؤثر تبلیغات استعمار فرهنگى به شمار مىرود این تصاویر که بر روى لباس ها، وسایل و... چاپ مىشوند علاوه بر جنبه تحریکآمیزى که دارند از نظر روانى به عنوان الگوهاى نسل جوان مطرح مىشوند و مروج بسیارى از مدها و رفتارهاى غربىاند.
5/2/1 - لباس: نوع پوشش و آرایش افراد یکى از واضح ترین رفتارهاى ظاهرى انسان است که معرف شخصیت او به شمار مىرود و با توجه به اصل تأثیر ظاهر بر باطن، یکى از راه هاى ترویج غرب گرایى در جامعه اسلامی، عرضه کردن مدها و لباس هاى غربى است که ناخودآگاه شخصیت غربى را در جوانان مسلمان ایجاد مىکند.
6/2/1- اقلیت: از دیگر عوامل غرب گرایى در جهان اسلام، افرادى از اقلیتهاى مذهبىاند که اولاً از نظر مذهبى و فرهنگى با اروپائیان احساس همبستگى بیشترى دارند و ثانیاً نفوذ فرهنگ غربى را در کشور به سود خود دانسته تا به آزادىهاى نامشروع بیشترى دست یابند لذا این عده در حکم عوامل غرب در کشورهای اسلامی نقش بازى کرده و در توسعه مظاهر غربى مىکوشند.
7/2/1 - فرنگ رفتهها: کلیه افرادى که به عنوان تحصیل، درمان و یا تفریح ،مدتى در محیط غرب به سر برده اند معمولاً پس از بازگشت، تحت تأثیر جاذبههاى فریبنده غرب، آن چنان به تعریف و توصیف تمدن و تکنولوژى غرب مىپردازند که هر عامى را به هوس زیارت غرب مىاندازند. بنابراین، جوان سادهدلى که از دور تبلیغات را مىشنود به جاى این که پیشرفتهاى دنیاى غرب را الگوى خویش قرار دهد به تقلید از ظواهر غرب بسنده مىکند.
8/2/1- تندروی: اصرار در تبلیغ به شیوههاى سنّتى از قبیل سخنرانى، براى نوجوانان و جوانان،علاوه بر عدم جذابیت، موجب خستگى و احیاناً موضع گیرى آنها در برابر معارف بلند اسلام می شود و ضایعات جبران ناپذیرى به دنبال خواهد داشت چرا که این گونه تندروی ها علاوه بر این که منحرفان را در اعمال خود راسخ تر مىکند افراد میانهروى جامعه را هم به هوادارى از آنها مىکشاند و در نتیجه شکاف بین مسلمانان دین دار و جوانان بیشتر شده و امکان هویت و بازگشت جوانان را عملاً سلب مىکند.
2 - عوامل اجتماعى:عوامل و اوضاع اجتماعى و محیطى ممکن است موجب یا تشدید کننده بسیارى از انحرافات باشد ولی آنچه در جوامع اسلامی مشاهده مىشود تغییرات سریع فرهنگ و ایجاد فاصله بین فرهنگی است که موجب افزایش انحرافات شده زیرا خیلىها نمىتوانند به سرعت خود را با موضع جدید تطبیق دهند لذا باید با تثبیت ارزش هاى اسلامی، رفته رفته چهره اجتماع را عوض کرد. به هر حال در این بخش سعى مىشود که به بیان مشکلات اجتماعى مسلمانان و اسباب و عوامل تشدیده کننده فرهنگ غربى بپردازیم.
1/2- تجرد: مراجعه به آمار افراد متهم به منکرات اخلاقى متوجه مىشویم که مسأله گرایش به منکرات و فرهنگ غیر اسلامى رابطه تنگاتنگى با تجرد دارد و البته مشکلاتى بر سر راه ازدواج جوانان وجود دارد که عبارتند از:
1/1/2 - جهل و عدم کفایت والدین: زیرا در هر شرایط اقتصادى و مالى مىتوان ازدواج کرد ولى ای امر،محتاج آموزش و تربیت صحیح جوانان و خانوادههاست.
2/1/2 - توقع بالا: هزینههاى کمرشکن و سرسام آور تشریفاتى و تجملاتى باعث شده که ازدواج در میان انبوه این مشکلات چهره اصلى خود را از دست داده و به صورت غول درآید.
3/1/2- همسرگزینى: انتخاب همسر مناسب و محدودیت راه هاى شناخت و عدم اطمینان خانوادهها نسبت به یکدیگر، از دیگر مشکلات ازدواج است.
2/2- محیط فاسد: خانواده و مدرسه، کوچه و خیابان، محیط هایى هستند که کودک و جوان را در خود مىپذیرند و در صلاح و فساد او تأثیر دارند.
1/2/2- خانواده: متأسفانه بخش عظیمى از پدران و مادران ریشه یافته در فرهنگ غیراسلامی و یا غربی اند و این اولین عامل گرایش فرزندشان به فرهنگ غیراسلامى است و آن دسته از خانوادههاى مذهبى هم که نامأنوس با فرهنگ غربىاند معمولاً با شیوههاى سنتى و قدیمى خویش مىخواهند هدایت گر نسل جوان باشند که در عمل گاه ناموفق هستند و فرد را دچار تناقض مىکنند. پس خانوادهها باید سعى کنند تا ارزش هاى اسلامى را با زبانى تازه و جوان پسند به او ارائه کنند و از تحمیل عقاید به او اجتناب ورزند.
2/2/2- مدارس: معلمین یا افکار غرب را منتقل مىکنند و یا خشک مقدس و تندرو هستند و از طرفى چون دانشآموزان تازه به اجتماع وارد مىشوند تحت تأثیر دوستان و همسالان قرار مىگیرند و باید اقرار کرد که بزرگ ترین ضربههاى فرهنگى از ناحیه دوستان است زیرا در محیط دوستانه، نه دلسوزى خانواده است و نه کنترل حکومتى لذا جو نسبتاً آزادترى براى ترویج فساد غرب گرایى وجود دارد. به هر حال بیگانگان پیامهاى تبلیغى و ضد اخلاقى خود را از این کانال به سهولت رواج مىدهند به گونهاى که بیش از 50% از متخلفین اجتماعى در زمینه منکرات، مواد مخدر و عدم رعایت شعائر اسلامى در کشورهای را دانشآموزان تشکیل دادهاند.
3/2/2- کوچه و خیابان: این عامل در شهرهاى بزرگ و محلههاى پرجمعیت بیشتر از دیگر مناطق، تأثیر آفرین است و همگان اذعان دارند که در دهه اخیر وضع محلات عمومى شهرهاى بزرگ، غیر اسلامى تر شده است به طوری که بسیارى از خانوادههاى مذهبى در پارک ها و خیابان هاى حضور نمىیابند.
3/2- اوقات فراغت: معمولاً در جامعه تنها کار اهمیت دارد و به فراغت کمتر توجه مىشود و برنامهاى براى چگونگى گذراندن آن در نظر گرفته نمىشود حال آن که اگر هزینه کافى براى اوقات فراغت صرف نشود باید چند برابر آن مصرف بازپرورى و درمان بزهکاران گردد زیرا به خاطر عدم برنامهریزى، پناهگاه جوانان در اوقات فراغت سینما و تأتر است که متأسفانه هنوز با جایگاه اسلامى فاصله زیادى دارد و نوعى تبلیغ فرهنگ غربى است.ورزش و تفریح براى تأمین سلامت جسمانى و اجتماعى مفید است و اگر به نحو صحیح ارضاء نشود موجب افسردگى، کاهش شوق نسبت به کار و زندگى و عصبانیت مزمن و گاهى تمایل به کارهایى چون قمار و مواد مخدر و... مىشود و باید سعى کرد این مشکل جوانان را با ایجاد میادین ورزشى حل کرد.
4/2- مهاجرت: مهاجرت تأثیر فراوان در رفتار نوجوانان دارد زیرا محیط جدید ناآشناست و خود را غریب و تنها و گاهى حقیر مىبیند. خصوصاً اگر این مهاجرت از روستا به شهر باشد و این کار مسائل عاطفى - روانى ناگوارى را پدید مىآورد که گاه سر از انحرافات در مىآورد و تبعات ناگاوارى را به همراه دارد.
5/2- شهرنشینى: البته زندگى در شهر،عامل مستقیم وقوع جرائم نیست بلکه وضع موجود در آن،زمینه را براى بروز حالات خطرناک و ضداسلامى فراهم مىکند زیرا افرادى که از لحاظ زبان و آداب و رسوم و... با هم فرق دارند و با آرزوهاى متفاوت از روستاها به شهرها روى آوردهاند در شهرها به علت عدم شناخت از یکدیگر و بىاعتنایى نسبت به معنویت شاهد،افزایش فرهنگ غربى هستیم. گذشته از آن شلوغى شهرها و سر و صدا و آلودگى محیط و... سبب بیمارىهاى روانى خاصى مىشود که در وقوع جرائم مؤثر است.
3 - عوامل اقتصادى: هرچند که در جهان بینى اسلامى، اقتصاد اصل نیست اما چه بسا به عنوانى رکن مهم، در بسیارى از اصول و احکام مطرح مىشود به طورى که اینک کمتر مسأله فرهنگى - اجتماعى است که متأثر از عوامل اقتصادى نباشد. پیشرفت تکنولوژى صنعتى غرب، فقر و... از جمله عوامل اقتصادى هستند که در گسترش فرهنگ غربى مؤثرند که به اختصار توضیح مىدهیم.
1/3- پیشرفت صنعتى غرب: راه پیشرفت این است که به جاى تقلید سریع از تمدن غربى، با گسترش فرهنگ استقلال به توسعه صنایع داخلى اقدام کنیم تا غرور کاذب غرب شکسته شود و بر خوداتکایى ملت افزوده گردد.
2/3 - فقر: احتیاج شدید فقر نیز انسان را از تعالى روحى باز داشته و زمینه فساد و فحشاء را در جامعه افزایش مىدهد زیرا که مشکلات اقتصادى کار بیشتر از خانوادهها مىطلبد و فرصت آموزش را از والدین سلب مىکند و نیازهاى عاطفى و روانى نوجوان به نحو صحیح ارضاء نمىشود.
3/3 - بیکارى: تحقیقات در مورد اثر بیکارى بر روى شخصیت افراد نشان داده که افراد بیکار از جهت عواطف و احساسات دچار بىثباتىاند و اعتماد به نفس را از دست داده و احساس حقارت مىکنند که این عدم تعادل روحى زمینهساز بسیارى از انحرافات و گرایشهاى غرب گرایانه است.
4/3- جنگ: اصولاً در تشریح اثرات جنگ باید به سه دوره قبل، بعد و زمان جنگ توجه کرد.
1/4/3- دوره قبل جنگ: اختصاص یافتن مبالغ هنگفتى از بودجه کشورهای اسلامی به تسلیحات است که با بودجه مذکور مىتوان نسبت به رفاه، بهزیستى و بهبود وضع فرهنگى و اقتصادى جوامع اسلامی اقدام کرد و از طرفى، نیروى فکرى مسئولان عمدتاً به مسائل نظامى مشغول است که خلأ فرهنگى و تربیتى کشو را به دنبال دارد.
2/4/3 - دوره جنگ: از یک طرف حسّ تعاون و وطندوستى باعث مىشود عده کثیرى از ارتکاب جرم خوددارى کنند و از طرف دیگر در اوج جنگ، هرج و مرج افزایش مىیابد.به علاوه،جنگ باعث از هم پاشیدگى خانوادهها به علت اعزام سرپرست خانواده به جبهه مىشود.فشارهاى روانى جنگ که ناشى از دیدن صحنههاى تأثر آور و... است منجر به بروز حالات خطرناک مىشود.از دست رفتن تعادل حیات جامعه، اختلال شخصیت و نابسامانی هاى سیاسى - اجتماعى به همراه دارد که شاید منجر به سقوط و بی تأثیری نظام ارزشی شود.
3/4/3- پس از جنگ: عدهاى به تکرار تخلفات خود مىپردازند و عدهاى هم به خاطر بىنظمىهاى موجود، براى جبران کمبودهاى زمان جنگ مرتکب جرائم مىشوند و نیز،بودجههاى نظامى و بازسازى پس از جنگ به حدى است که دولت را همچنان از پرداختن به دیگر مشکلات باز مىدارد.
5/3- اشرافیت: همان گونه که فقر فساد آور است ثروت زیاد هم باعث طغیان نفس و خروج از حدود و ضوابط شرعى مىشود. پول هایى که در بهبوحه جنگ و بحرانهاى اقتصادى به جیب عدهاى فرصتطلب می رود باعث می شود که قشر سرمایه دار عمدهترین غرب گرایان کشورهای اسلامی را تشکیل دهند.
4 - عوامل سیاسى: غرب گرایى جوانان عمدتاً ناشى از یک علت است و آن کمبود شخصیت اجتماعى است و جنبه سیاسى، اقتصادى و اجتماعى در واقع تشدید کننده همان جنبه روانى است لذا در این جا به ذکر عوامل تأثیرگذار در این رابطه چون گروهک هاى سیاسى، عملکرد سفارتخانهها و... به عنوان عوامل سیاسى گرایش به غرب مىپردازیم.
1/4- استعمار جدید: عامل اصلى غرب گرایى در کشورهاى جهان سوم و جهان اسلام، خود استعمار است.مثلا اولین قدم استعمار در زمان رضاخان در ایران شروع شد که با خشونت تمام، طرح متحدالشکل کردن لباس و کشف حجاب و بىرونق کردن مدارس اسلامى و رواج دادن فرهنگ غرب را به وجود آورد. پس از او پسرش که در اروپا تربیت شده بود مأموریت اسلامزدایى را با سیاست بیشترى تعقیب کرد.
2/4- سیاست زدایى: یکى از خطرناکترین شیوه سیاسى استعمار، ترفند سیاستزدایى و خارج کردن مردم از صحنه اجتماعی است در حالی که سیاست یکى از جاذبههاى دوارن جوانى است که باعث رشد و ارتقاء فکرى آنها مىشود و به آنها نشاط مىبخشد و جوانان را از پوچى و بىمسئولیتى باز مىدارد.
3/4- گروهک هاى سیاسى: گروهک ها به علت شکست در جذب سیاسى و عقیدتى ،بیشترین سعى خود را در ترویج فساد و فحشا گذاشتهاند و صریحاً اعلام کردهاند که تنها یک راه مبارزه وجود دارد و آن هم مبارزه فرهنگى با اسلام است.
4/4- سفارتخانه ها: بررسى تاریخى فساد و فحشا در جوامع اسلامی نشان مىدهد که خارجیان بویژه سفرا و دیپلمات ها و مستشرقین و هسران شان از اولین کسانى بودهاند که باعث ترویج فساد در کشورهای اسلامی شدند، آنها با همسران شان در مجالس و میهمانی هاى دربار حاضر مىشدند و حریم شرع و عفت را عملاً زیر پا گذاشتند.(11)
آثار و پیامدهاى غرب گرایى
غرب گرایى در جامعه اسلامی و به خصوص در بین نسل جوان، علاوه بر از بین بردن عقائد و حساسیتهاى ملى - مذهبى و ترویج پوچ گرایى، موجب گسترش مصرفزدگى، تجمل گرایى و ده ها معضل دیگر می شود که برخی از آن ها عبارتند از:
1 - کم اعتقادى نسبت به دین و سنّتهاى ملى: خطرناک ترین پیامد رشد غرب گرایى در کشورهاى اسلامی، تضعیف عقاید و فرهنگ دینى است به طوری که آداب و سنن اصیل مذهبى به عنوان خرافات تلقى شده و به جاى آن آرمان هاى خاص تلقین مىشود که فاقد واکنشهاى ملى - مذهبى است. به این طریق،هویت مذهبى جامه کم کم به فراموشی سپرده مىشود و از طرف دیگر براى جبران خلأ فرهنگى در غرب،هر روزه مکاتب و ایسمهاى ساختگى به وجود مىآید و این ها به ملل مشرق زمین انتقال مىیابد و این عناصر فعال جامعه(جوانان) را به اعضایى خنثى و بىاحساس و احیاناً فاسد و معتاد مبدّل مىسازد.
2 - جدایى از اسلام: آموزه های اسلامى که بر پایه تقویت ابعاد معنوى شکل گرفته، را حتّى مىتوان از راه تضعیف همین فرهنگ و تقویت مادیت و دنیاپرستى غربى شکست داد و از طرف دیگر،اوج تقابل مادیت و معنویت در انسان در دوره نوجوانى است.
3 - تضاد و دوگانگى اجتماعى: غرب براى این که بر ملّتها تسلط یابد اقدام به ایجاد شکاف عمیق بین نسل قدیم و جدید در جوامع شرقى کرده به طورى که نسل پیشین،جوان ها را بىدین و لاابالى تلقى مىکنند و جوانان بزرگان خود را عقبافتاده و مرتجع و خرافاتى می پندارند و در نتیجه شکافى در جامعه ایجاد مىشود و جامعه به دودسته متجدد و مرتجع تبدیل مىگردد.
4 - از خود بیگانگى: بیگانگى ملل و تمدنهاى شرقى و آسیایى با یکدیگر نیز جزء دیگرى از این تضاد و دوگانگى است و منشأ این بیگانگى این است که امید همه تمدن هاى جهان،غرب می شود و نتیجه این بیگانگى، بیگانى با خود است و این خودبیگانگى حس تسلیم و دنبالهروى را در جهان اسلام پرورش داده و در نتیجه تقلید کورکورانه را نشان تمدن و کمال مىدانند.
5 - عقده حقارت: امروز غالب مردم مشرق زمین، یک نوع احساس حقارت در خود دارند و این عقده حقارت عامل اصلى عقبافتادگى شرق است زیرا مسلم است که مردمى که در خود احساس حقارت کنند هرگز تلاش براى تجدید حیات خود نمىکنند.
6 – پوچ گرایى: آنچه متأسفانه در بسیاری از جوانان مشرقی مشاهده مىشود حالتى از پوچ گرایى غربى است که به صورت بىمبالاتى، گذارندن بى هدف اوقات جوانى و بىرغبتى به تحصیل و کار و حضور در صحنههاى اجتماعی ،دینی و فرهنگی بروز مىکند.
7 - تجمل گرایى:جوامع شرقی بیشتر از جامعههاى پیشرفته لوکس پرستند و آزاد بودن زنان در جامعه باعث شده که به تظاهر و خودنمایى بپردازند و هر روز مد تازهاى بیاورند به طورى که هر ساله لوازم آرایشى که به کشورهای اسلامی وارد مىشود افزایش مىیابد.
8 - مصرف گرایى: استعمار وقتى مىتواند به زندگیش ادامه دهد که مردم مصرف کننده کالایش شوند لذا القائات استعمارگران این تصور غلط را در ذهن ملت هاى جهان سوم بوجود آورد که تمدن در مصرف خلاصه مىشود و شخصیت هر فرد به میزان مصرف او بستگى دارد.
9 - استعمار ادبى: ادبیات غرب امروزه به سرعت در شرق نفوذ و گسترش پیدا مىکند و نه تنها اصالت ادبیات شرق را از بین مىبرد بلکه آن را تحتالشعاع قرار مىدهد اما با مطالعه دقیق مىتوان دریافت که در گذشته وضع کاملاً بلعکس بوده، به طوری که ریشه بسیارى از کلمات لاتین به عربى بر مىگردد.
حضرت امام خمینى(ره) درباره استعمار ادبى مىفرمایند:"فرهنگ ما را طورى کردند که همه چیزمان الان غربى شده، وقتى حرف مىزنیم حرف مان غربى است، اسم خیابان ها را غربى مىگذاریم، اسم اشخاص را غربى مىگذاریم و... ما یک وابستگى روحى پیدا کردیم که این وابستگى روحى ما،از همه چیز بدتر است.
افزودن دیدگاه جدید