رفتن به محتوای اصلی

خدا با همه قدرتش چه نیازی به گذاشتن خلیفه در زمین دارد؟

تاریخ انتشار:
یک نت ـ کمال مطلق با تمام شئون کمالی‌اش ظهور می‌کند و اولین مظهر او یک موجود و کامل‌ترین موجود خواهد بود. چنین موجودی همان انسان کامل است که خلیفه بی‌واسطه است که او نیز کمال و بساطت را به تبع، واجد بوده، آیینه‌دار بساطت و کمال حقّ است و هر خلیفه دیگری برای خداوند به وساطت او خلیفه است.
خدا با همه قدرتش چه نیازی به گذاشتن خلیفه در زمین دارد؟

یک نت ـ  به نظر می‌رسد توجه به چند نکته می‌تواند در پاسخ این سؤال راه‌گشا باشد:1. خداوند به هیچ چیز نیازمند نیست؛ بنابراین همان‌گونه که خداوند در اصل خلقت خلق نیاز به آفرینش ندارد، در خلق خلیفه نیز محتاج آفرینش خلیفه نیست.2. معنای لزوم و ضرورت خلقت یا لزوم وجود خلیفه که از آن گاهی به اقتضای ذاتی خداوند تعبیر می‌آورند، این است که آفرینش جهان خلقت و قرار دادن خلیفه، از ویژگی و خاصیت جدانشدنی ذات خداوند است. و معنای اقتضای ذاتی، محبوب ذاتی بودن است؛ نه نیاز داشتن یا مجبور بودن؛ مثلاً وقتی می‌گوییم اقتضای ذاتی انسان کشش و عشق به زیبایی است، به این معنا نیست که انسان محتاج یا مجبور است عاشق زیبایی باشد.[1]به بیان حافظ شیرازی:سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شدما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود[2]در هر صورت عرفا اساساً ارتباط بین خداوند و مخلوقات را علیتی نمی‌دانند و گاهی از آن تعبیر به عشق می‌کنند و گاهی تجلی و گاه وحدت وجود. و خلاصه نظر عرفا در این مسئله این است که خداوند هیچ فاصله زمانی و مکانی با هیچ چیزی ندارد؛ چرا که ارتباط خدا با مخلوق از اساس به گونه علیتی نیست:[3] «لم یلد و لم یولد»،[4] بلکه هرچه هست تجلی او است و غیر او هیچ نیست و این از ناحیه جهل مخلوق است که در بستر فراق از خدا قرار گرفته است.[5]3. در باطن واژه خلافت و جانشینی، این معنا نهفته است که خلافت ظهور مستخلف­‌ٌ عنه در خلیفه است و خلیفه کسی است که هویت او وابسته به مستخلف عنه است و جدای از او معنا و حقیقتی برایش نیست؛ از این‌رو اگر ذرّه‌ای، غیر یا خود را نشان داد و کاری غیر از فعل او انجام داد، دیگر خلیفه نیست.بر اساس این که خلافت، ظهور مستخلف­عنه در خلیفه است؛ اولین ظاهر، اولین خلیفه حق است. از آن‌جا که ذات الهی - (کمال مطلق) ـ طبق قاعده فلسفی که در جای خود مبرهن است بسیط است و از واحد بسیط جز واحد صادر نمی‌شود و واحد بسیط، جزء ندارد تا ظهور جزئی و عدم جزئی دیگر از او قابل تصور باشد. بنابر این کمال مطلق با تمام شئون کمالی‌اش ظهور می‌کند و اولین مظهر او یک موجود و کامل‌ترین موجود خواهد بود. چنین موجودی همان انسان کامل است که خلیفه بی‌واسطه است که او نیز کمال و بساطت را به تبع، واجد بوده، آیینه‌دار بساطت و کمال حقّ است و هر خلیفه دیگری برای خداوند به وساطت او خلیفه است.[6]برای آگاهی بیشتر: انسان و جانشینی در زمین، پاسخ 15440

[1]. ر. ک: 27020 .

[2]. حافظ، غزلیات.

[3]. یعنی هیچ چیزی از او به عنوان معلول صادر نشده، بلکه تجلی اوست و جز او نیست.

[4]. اخلاص، 3.

[5]. اقتباس از: 19371.

.[6] اقتباس از: 1984.

 

منبع:اسلام کوست

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا