ﺍﻫﻞ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯه ﻧﯿﺴﺘﻢ
یک نت ـ متن شبهه:ﺍﻫﻞ ﻧﻤﺎﺯﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ..ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ..ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺿﺮﯾﺤﯽ ﺩﺧﯿﻞ ﻧمي بندﻢ..ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ آفريدگار همه انسان هاست..ﺩﺭﺏ ﻫﺎ ﻭ ﺿﺮﯾﺢ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ نميﺰﻧﻢ..ﻧﻤﯽ ﺑﻮﯾﻢ..ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ آﻧﻬﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﯼ ﺩﺳﺖ ﺑﺸﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ..ﺍﮔﺮ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻤﺎﻟﻢ ﭘﺲ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ؟!ﺍﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﺩﻡ ﻫﺎﯼ خوب ﺭﺍ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ..آﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺯ ﺍﻧﻬﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ..ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﯾﻦ ﻫﺎﺳﺖ..ﻣﻦ ﺩﯾﻦ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ..ﻣﮕﺮ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻻ ﯾﺰﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﻨﻨﺪ؟!ﭘﺲ ﺑﯽ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺩﯾﻨﻬﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﯿﺴﺘﻢ..ﻣﻦ ﺧﺪﺍ را مي ﭘﺮﺳﺘﻢ و عشق مي ورزم..مذهبم فقط انسانيت است..زخمي براي كسي نباشم..روح كسي را عمداً آزرده نكنم..رنجشي خواسته براي كسي نباشم..مال كسي را به تاراج نبرم..قضاوتي براي كسي نكنم..به قول أستادم الهي قمشه اي:ما به دنيا آدمده ايم كه خدايي فكر كنيم نه به جاي خدا، فكر كنيم..و مهمتر از همه دلي را نشكنم..به كيش و آيين أفراد احترام بگذارم..و بدانم كه مذهب يك مسئله كاملاً شخصي است..
پاسخ شبهه:
۱) دین مجموعه ای است از عبادات و اعتقادات و اخلاقیات. به عبارت دیگر دینداری به مثابه مجموعه ای است متشکل از شکل و محتوا. اینکه فردی نخواهد به عبادات توصیه شده دینی تن در دهد به این معناست که شکل دین را نپذیرفته است و بنابراین چنین فردی نمی تواند مدعی دینداری باشد.
۲) اگر انسان اعتقاد دارد که پیامبران از ناحیه خداوند آمده اند وپذیرفت که دین، موهبتی است که از سوی خداوند و بوسیله پیامبران الهی برای بشریت ارسال شده است، چگونه می تواند دین را نپذیرد و به عبادات و اعتقادات واخلاقیات آن پایبند نباشد و در عین حال مدعی خداپرستی نیز باشد؟!
۳) اصولاً پرستش خداوند اگرچه ابتدائاً ، امری قلبی بوده و با ایمان به خداوند آغاز می شود اما این اعتقاد قلبی بایستی در اعمال انسان بروز و ظهور داشته باشد. همانگونه که خداوند در قرآن کریم، ایمان وعمل صالح را در کنار هم آورده است.روشن است که عمل صالح، همان اعمال نیکی است که از سوی خداوند در قالب دین، برای بشر نیکو و پسندیده شمرده شده و تقید به آنها لازم و واجب دانسته شده است.چگونه ممکن است که فردی مدعی پرستش خداوند وعشق ورزیدن به اوباشد و این پرستش و عشق را با دینداری همراه نسازد؟!آیا پرستش وعشق با بی اعتنایی به آنچه معبود و معشوق خواسته وپسندیده است، قابل جمع است؟!
۴) اگرچه همه ادیان بر اساس اصل توحید بنیان نهاده شده اند اما در مقام عمل، اولا آنچه در حال حاضر در اختیار بشیریت قرار دارد، بغیر از اسلام ناب محمدی (ص)، ما بقی آنها صور تحریف یافته ای از دین اصلی هستند که دارای تعالیم انحرافی و غیر توحیدی هستند،ثانیاً بر فرض پذیرش اینکه همه ادیان در حال حاضر، بر حق و تحریف نیافته و دارای اصالت هستند، عقل حکم می کند که آخرین وکامل ترین دین الهی مورد پذیرش واقع شده و مبنای پرستش قرار گیرد.از سوی دیگر، ادیان قبل نیز بر آمدن حضرت محمد(ص) به عنوان آخرین پيامبر بشارت داده اند و بدیهی است که با آمدن آخرین پیامبر، پیروان ادیان قبل نیز باید بر اساس بشارت دین خود، به دین اسلام درآیند.
۵) اینکه فردی خود را مقید به دینی خاصی نداند و بگوید که مذهب من فقط انسانیت است، در واقع مغالطه ای بیش نیست.باید پرسید مگر دین حقه الهی جز با هدف تکامل بشریت به سوی انسانیت کامل شکل گرفته وبنیان گذارده شده است؟پس سرباز زدن از چنین دینی با بهانه انسانیت چه مفهومی دارد؟!تمام آنچه با عنوان اخلاق در طول تاریخ و در تمام جوامع بشری وجود داشته، نظیر عدالت و ظلم ستیزی و ... علاوه بر ریشه فطری، مورد تأکید و تأیید دین نیز بوده است.
۶) اینکه مذهب امری شخصی است، به این معنا که نمی توان با اجبار کسی را به دینی ملتزم ساخت و یا با اجبار کسی را از دین او خارج ساخت، صحیح است، اما این موضوع بدان مفهوم نیست که هرکس هر دینی دارد، بر حق است و همه پیروان ادیان هم رستگارند.چگونه ممکن است پیروان ادیانی که گاه تفاوت اعتقادات و رویکردهای عبادی آنها از زمین تا آسمان است، همگی رستگار بوده ودر نزد خداوند یکتا، یکسان باشند؟!
۷) احترام به کیش و آیین دیگران، حتی اگر آن کیش و آیین در ضدیت با حق و حقیقت و مخالف صراط مستقیم الهی و در مسیر ضلالت و گمراهی باشد، احترام حقیقی محسوب نمیشود بلکه در واقع نوعی خیانت و دشمنی است.آیا اگر انسان نابینایی در مسیر افتادن در چاه باشد و کسی که او را میبیند با خود بگوید به انتخاب او باید احترام گذاشت! این فرد بینا مورد سرزنش قرار نمی گیرد؟!روشن است که با ظهور اسلام ناب محمدی، بایستی جوامع بشری را با هر کیش و آیین، به سمت اسلام ناب هدایت کرده و آنها را از گمراهی و ضلالت نجات بخشید.البته واضح است که این هدایت، از طریق روشن ساختن فکر و ضمیر باطنی آنها و احیاء گرایش های فطری وخط بطلان کشیدن بر عقاید ناصحیح ایشان از طریق برهان میسر است.همچنین باید با افراد معاندی که با تاریک ساختن فضا وممانعت از رسیدن پیام حق به گوش انسان ها، موجب استوار ومحکم شدن زنجیرهای غلط فکری انسانها شده اند، مقابله نمود.
۸) موضوع تبرک جستن به ضریح امامان و بوسیدن در و پنجره حرم امامان، علاوه بر مستندات و استدلالهای درون دینی، مورد تأیید فطرت نیز هست.یک شی در حالت عادی، هیچ تصور و احساسی غیر از آنچه هست را در روان انسان بوجود نمی آورد اما اگر همین شی به فرد دیگری منتسب شود، به سبب این نسبت، روان انسان به سمت آن شخص انتقال می یابد.قرآن کریم که کتاب توحید ومبارزه با شرک است در حالی ماجرای پیراهن حضرت یوسف وشفا یافتن چشم حضرت یعقوب به سبب آن پیراهن را مطرح می فرماید که هردو این بزرگواران،پیامبران توحیدی وبوده و از مقام عصمت برخوردار بوده اند.بوسیدن ضریح امامان تنها از جهت انتساب آنها به امام است و الا خود ضریح به خودی خود بر دیگر اشیاء برتری نداشته و اصالت ذاتی ندارد.روشن است که این قبیل اعمال هیچ مغایرتی با توحید ندارند.توحید به معنای سلب اعتبار از نظام اسباب و وسائط این عالم نیست بلکه به این معناست که با بینش توحیدی، اعتبار همه این سلسله اسباب و وسائط به اصالت خداوند بازمی گردد.بوسیدن ضریح امامان در واقع ابراز محبت و ارادت قلب موحد است به بزرگانی که آنها را در اعلا مرتبه اخلاص نسبت به خداوند یکتا می بیند.اگر فرضا فرد مشرکی را تصور کنید که دارای ضریح وبارگاه است، آیا موحدان ویکتاپرستان حقیقی علاقه ای به بوسیدن آن ضریح دارند؟! همین امر دلالت فطری دارد بر اینکه بوسیدن ضریح امامان، یک ارادت توحیدی به موحدان کامل است و بنابراین، عین توحید بوده وبا شرک هیچ نسبتی ندارد.آیا با این نگرش، می توان تفاوتی بین بوسیدن ضریح امامان معصوم و بوسیدن بت قائل نشد؟!
افزودن دیدگاه جدید