وظایف زن و شوهر نسبت به یکدیگر چیست؟
یک نت ـ می شود آیات و چند حدیث درباره رفتار شوهر در منزل با خانم را توضیح بدهید و لطفا درباره حدود وضربوهن در سوره نساء توضیح بدهید و بفرمایید که در چه زمانی باید اجرا بشود؟
آیا مرد حق دارد زن خود را كتك بزند؟
به نظر نمیرسد در هیچ موضوعی مربوط به حقوق زنان، به اندازه مسئله "زدن زن" توسط شوهر، به اسلام و قرآن حمله شدهباشد! میگویند درست است كه حتی در كشورهای پیشرفته اروپائی و امریكا، هنوز هم مردان به اتكاء قدرت بیشتر، در بسیاری موارد زنان را آزار میدهند و كتك میزنند، اما این مسئله امری بشری است، چگونه میتوان باور كرد كه خالق انسانها كه زن و مرد را یكسان آفریده، چنین ظلم و تبعیضی را مجاز شمرده باشد؟ بنابراین یا قرآن كتابی بشری است، كه تمایلات و عاداتِ اعراب و فرهنگ زمانه خود را بازتاب میدهد، یا در آن تحریف و دخل و تصرفی به عمل آمدهاست.شگفت اینكه اكثریت منتقدین، نه خود به قرآن مراجعه كرده و ترجمه ساده و زمینه و علت این حكم را بررسی كردهاند، و نه به شرایط زمانی مكانی (context) آن و حكمتی كه در حقوق متقابله زن و شوهر مورد نظر بوده، توجه داشتهاند. نه تنها ناباوران به حقانیت اسلام، كه موج تبلیغات علیه این آئین را تقویت و تشدید میكنند، بلكه برخی مسلمانان تحصیلكرده و آزاده نیز با اتكاء به انتظارات زمانه و نظامات حقوقیِ جوامع مدرن، میكوشند با ارائه ترجمه دیگری برای فعل زدن (ضَرَبَ) معنای قابل پذیرشی از آیه مورد نظر عرضه نمایند و به این ترتیب ناخواسته تحریفی در كتاب الهی وارد میكنند.به نظر میرسد خطای عمومی در منطبق شمردن عملكرد پیروان یك آئین با اصل و اساس آن، و به حساب اسلام گذاشتن آنچه برخی مردان مسلمان در طول تاریخ با اتكاء به خُلق و خوی بشری و مردسالاری، با زنان خود كردهاند، عامل مهمی در این سوء تفاهم بوده و در نتیجه چنین تصور شده است كه این رفتارها ریشه در آموزههای قرآنی دارد. در حالی كه مراجعه مستقیم و مستقل از پیش داوریهای فقهی و فرهنگی و تدبر تحقیقی در خود متنِ (قرآن)، میتواند رهگشای شناخت فلسفه و حكمت صدور چنان حكمی باشد.ذیلاً برخی نكات را درباره آیه ۳۴ سورة نساء كه بیانگر چنین حكمی میباشد یادآور میشود.
قاعده یا استثناء؟
آیه مورد نظر مطلقاً مربوط به عموم زنان و توده غالب آنان در جامعه نیست، تا كسی آن را توهینی به جنس زن تلقی نماید! بلكه منحصراً مربوط به زنانی است كه در غیاب شوهر، در آنچه خداوند حفاظت از آن را بر زنان مقرر كرده، یعنی حفظ ناموس و اموال مشترك، خیانت میكنند.متن آیه با صراحت و با تأكید بر این نكته كه:"زنان شایسته در غیاب مرد، نگهدار چیزی هستند كه خداوند آن را حفظ كرده"
آشكار میسازد كه كدام دسته از زنان مورد خطاب هستند و دنباله آن كه "نگرانی از نافرمانی" (واللاتی تخافون نشوزهن) را مطرح ساختهاست، موضوع نافرمانی را، كه در زمینه ناموس و حقوق متقابله جنسی (نه مسائل روزمره زندگی)است، نشان میدهد.توضیح آنكه در نظام خانوادگی اسلام، مرد عهدهدار زندگی زن از نظر خوراك و پوشاك و پناهگاه و سایر نیازهای اساسی زندگی میباشد و زن هیچگونه وظیفهای برای تأمین مخارج زندگی، حتی كار در خانه ندارد و برای خدماتی كه انجام میدهد، حتی شیر دادن فرزند خود، حق مطالبه مزد دارد. از آنجائی كه هیچ حقی نمیتواند یك طرفه و بدون تكلیف متقابله باشد، زن نیز در نظام حقوقی اسلام موظف است در ازای خدماتی كه از شوهر دریافت میكند، در آنچه مربوط به روابط زناشوئی (امور جنسی) است نسبت به شوهر خود وفادار بوده، نامحرمی را به خود نپذیرد و با دیگری ارتباطی نامشروع، در هر سطحی، برقرار نكند. در این صورت اگر بیم خیانتی (نُشوزی) در این زمینه حاصل گردد، طبیعی است كه شرع یا عرف نمیتوانند ساكت بمانند.
سلسله مراتب اجراى حكم
غیرت مرد نسبت به همسر خود، غریزه حفظ خانواده از دستبرد دزدان ناموس، و عزت نفس آدمی اجازه نمیدهد شاهد بی تفاوتِ تجاوز به حریم خصوصی خود، یا فساد درونی آن باشد. به همین دلیل است كه در طول تاریخ مردان همواره خیانت همسر را با خون شستهاند و هنوز هم در مناطقی كه قدرت دولتی بر قدرت فردی مردان سایه نینداخته است، همچنان اخباری از این نوع را میشنویم و در شهرهائی كه ترس از قانون و كیفر دستگاه قضائی مستولی است، نمونههائی از خودكشی مرد پس از كشتن زن و معشوق او را گهگاه میخوانیم.آیه ۳۴ سوره نساء در چهارده قرن قبل، در جامعهای با نظام قبیلگی و در میان مردانی نازل شدهاست كه بعضاً نوزادان دختر را در خاك میكردند و برای زن كوچكترین حقی در هیچیك از زمینههای زندگی، قائل نبودند و اصولاً راهی برای ادب كردن، غیر از زدن، نمیشناختند. در چنین شرایطی، آیه فوق، نه در توصیه و تجویز زدن زنان، بلكه در توقف و تعطیل آن و در پیش گرفتن شیوه تربیتی تدریجی نازل شده است. آن هم نه در موضوعات عادی روزمره و اختلافات و مشاجرات مربوط به زندگی مادی، بلكه در موضوع حفظ ناموس و روابط زناشوئی.ترتیبی كه قرآن در چنین مواردی (كه كاملاً نادر و استثناء میباشد) توصیه كرده است، شامل سه مرحله و با استفاده از سه زمینه و توان مؤثر به شرح ذیل میباشد:۱- (به كارگیری توان عقلی)، در پیش گرفتن شیوه پند و اندرز (با ذكر عواقب اخروی یا آثار منفی در میان اعضای خانواده و فامیل و جامعه).۲- (به كارگیری توان جنسی)، ترك موقت روابط زناشوئی در بستر (البته در صورتیكه ردیف اول مؤثر واقع نشود، آن هم پس از مدت زمان لازم).۳- (به كارگیری توان جسمی)، ممانعت از ادامه ارتباط نامشروع و خیانتی كه در شرف وقوع است .
هدف، پیشگیرى است نه كیفر و مجازات
پس از بیان حكم در آیه مذكور، بلافاصله به شوهران هشدار داده است:"اگر اطاعتتان كردند، هیچ راهی علیه آنان در پیش نگیرید (هیچگونه اقدام انتقامی انجام ندهید و بدانید كه) خداوند بسیار عالی مرتبه و كبیر است (دست قدرت او بالای دست شماست)".
هشدار فوق به صراحت نشان میدهد كه تدبیر سه مرحله ای توصیه شدهِ ، صرفآً برای خاموش كردن آتش فسادی است كه شعله افكنده، نه تنبیه و مجازات شخص خاطی. توضیح آنكه نه تنها در احكام شرعیه، بلكه در قوانین مصوبه اجتماعی نیز تعیین مجازات برای متخلفین عمدتاً نقش پیشگیری دارد. به عنوان مثال تعیین یكصد ضربه تازیانه برای زن و مرد زناكار، كه فقط در صورت مشاهده (دقیق و از نزدیك) چهار شاهد عادل قابل اجرا میباشد، با توجه به اینكه چنین روابطی در خفا و به دور از چشم شاهدان انجام میشود، نشان میدهد شارع دین خواسته است اینگونه بیبند و باریها در صحنه اجتماع (در پاركها، مجامع عمومی و در منظر مردم) انجام نشود و قبح آن نریزد . رسیدگی به آنچه انجام شده اما تجاوزی علنی به عفت عمومی صورت نگرفته، فقط به عهده پروردگار است.جالب اینكه اگر مردی بدون چهار شاهد عادل همسرش را به چنین روابطی متهم سازد به هشتاد ضربه تازیانه محكوم شده و برای ابد شهادتش بیاعتبار میگردد (آیه ۴ نساء).و در همین راستا، قابل توجه است كه مقررات شدید و سنگینی كه در كشورهای پیشرفته غربی برای تخلفات رانندگی، داد و ستد، تولیدات صنعتی، ساختمان سازی و غیره قائل میشوند، عمدتاً جنبه پیشگیرانه داشته و عاری از نیت آزار رسانی و توهین به خطاكاران میباشد. اتفاقاً به نسبتی كه نهادهای مدنی در جامعه بیشتر شكل گرفته و روابط اجتماعی گستردهتر باشد، ضرورت مقررات كیفری برای مجازات خطاكاران بیشتر میگردد و مجازات، نه تنها تعطیل نگشته و تقلیل نمییابد، بلكه به نسبت توسعه روابط اجتماعی، تشدید میگردد. مقایسه بین كشورهای پیشرفته با كشورهای عقبافتاده، از نظر اهمیت رشته حقوق در دانشگاهها، تعداد دفاتر حقوقی، ضخامت كتابهای قانون، انواع بیمههای سنگین (در پرداخت جریمه) در دعاوی حقوقی (Law Suit) و آمار مناسبات حقوقی در همه زمینهها تهدید به كیفر برای خطا و خیانت مختص جوامع عقبافتاده و روزگار قدیم و قوانین دینی نمیباشد بلكه روز به روز گسترده تر میگردد.
تبیین موضوع در قالب تشبیه و تمثیل
كلاسی را در نظر بگیرید كه دانشآموزی آن را با ایجاد سر و صدا و بیانضباطی مختل كردهباشد. مسلماً وظیفه معلم جز مهربانی و تذكر و اندرز و ارشاد شاگردان نیست. اكثریت شاگردان معمولاً در چنین مواردی دست از اخلالگری بر میدارند. اما اگر اقلیتی بخواهند باز هم نظم و آرامش كلاس را مختل سازند، معلم متوسل به "حربه نمره" میشود و آنان را به محرومیت از امتحان هشدار میدهد. به نظر نمیرسد كسی باز هم به اخلالگری ادامه دهد، ولی اگر با وجود این تدابیر، همچنان به اخلال در نظم كلاس ادامه داد، فقط دو راه برای معلم باقی میماند؛ یا باید تحمل كند و او را آزاد بگذارد، در این صورت ادامه كلاس امكانپذیر نبوده و حقوق سایر محصلین، كه باید از كلاس استفاده كنند، و نظم آموزشی پایمال خواهد شد. یا آنكه به "زور" او را از اخلال باز دارد (مثلاً دست او را گرفته و موقتاً از كلاس اخراج نماید).آیا اگر معلمی، پس از اجرای مراحل تذكر و تهدید (در مورد خطاكاران)، برای اداره و ادامه كلاس متوسل به توبیخ گردد، توهینی به شاگردان تلقی میشود، یا تدبیری به نفع خود آنها اندیشیدهاست؟ درست است كه هیچ مدرسهای برای تنبیه تأسیس نشده و هیچگاه تنبیه نمیتواند جای تعلیم را بگیرد، امّا آیا كاربرد آن در موارد نادر و استثنائی، در شرایطی كه راه حل های قبلی موثر واقع نشده، خلاف منطق و مصلحت است؟ علاوه بر آنكه، وجود چنین كیفری، خود به خود مانع ارتكاب خطا گشته و نگرانی از اجرای آن نقش پیشگیرانه مهمی خواهد داشت.خانواده نیز به عنوان اولین و مهمترین واحد اجتماعی، نیازمند نظام و مقرراتی برای تعیین حقوق متقابله زن و مرد، فرزندان و والدین میباشد. مسلّماً جز مهر و محبت و فداكاری و فراستِ طرفین، عامل دیگری برای دوام خانواده قابل قبول نیست. اما همه مردم و در همه مواقع، حقوق یكدیگر را رعایت نمیكنند و واقعیت را نیز نمیتوان نادیده گرفت .اتفاقاً قوانین كیفری، شرعی یا عرفی، در همه جوامع برای همین موارد استثنائی، آنهم برای پیشگیری، وضع میشوند. بنابراین مرزها و محدودیتهای باز دارنده و كیفرهای پیشبینی شده را نباید به همه افراد تعمیم داد و جفائی به جنس مونث تلقی كرد. پاسخ به سئوالات احتمالى
۱- چرا زن نباید بزند؟
میگویند چرا به زن چنین توصیهای نشدهاست؟ و چرا زن نباید، در صورت خیانت شوهر، او را تنبیه نماید؟باید دید اگر چنین توصیهای هم شدهبود، آیا اصولاً با توجه به برتری نیروی جسمی مردان، چنین امری ممكن و مصلحت بود، و یا موجب درگیری و زد و خوردی میشد كه معلوم نبود در نهایت به نفع زنان باشد؟ از آن گذشته، هم خیانت باید با توجه به حقوق و وظایف دو طرف تعریف شده باشد، و هم نتایج و آثار متفاوت آن از ناحیه زن یا مرد مورد توجه قرار گیرد. چاره بدرفتاری و خشونت و خیانت مرد را آیات دیگر قرآن به ما آموزش داده است؛ وقتی زن نمیتواند شخصاً ستمكاری مرد را متوقف سازد، مراجعه به دستگاه قضا و مقامات داوری این درد را درمان خواهد كرد. به عنوان مثال متناسب با جامعه معاصر نزول قرآن، سوره "مجادله" با طرح شكایت زنی از همسر خود نزد پیامبر آغاز گشته و راهی عادلانه برای اعاده حقوق پایمال شده زنان گشوده است.
۲- توهین هرگز!
میگویند مردی كه به خود اجازه دهد دست روی زنش بلند كند، لایق زندگی مشترك نیست و باید از او جدا شد! ... البته هیچ مردی چنین حقی ندارد و پیامبر اسلام هم فرموده است: "چگونه دستی را كه در گردن همسر خود انداختهاید روی او بلند میكنید؟" امّا باید پرسید كدام مرد و كدام زن؟ در شرایط عادی زندگی و برای اكثریت مطلق مردم، این شیوه قابل پذیرش نیست و تحقیر و توهینی كه چنین رفتاری برای زن به وجود میآورد، نابخشودنی است. امّا باید پرسید زنی كه در پنهانی به همسرش خیانت میكند و به تعبیر قرآن "در غیاب شوهر آنچه را خدا حفظ كرده حفظ نمیكند" آیا با این كار عملاً بزرگترین تحقیر و توهین را علیه شوهر خود روا نمیدارد؟ انصافاً، توهین كدامیك سنگینتر است؟ و اگر معنای "توهین"، پست كردن باشد، پستی ناشی از خیانت بدتر است، یا پستی ناشی از یك تنبیه تربیتی؟
۳- طلاق بهتر است
میگویند هر زنی ترجیح میدهد طلاق داده شود تا دستی روی او بلند شود.اولاً چنین امری از نظر آماری اثبات نشده است. البته ممكن است برای چند ساعت و چند روزی پس از یك مشاجرة خانوادگی، چنین احساسی غلبه كند، ولی پس از فروكش كردن احساسات، كمتر زنی حاضر میشود كانون خانواده، فرزندان و زندگی مشترك را كه سرشار از خاطرات تلخ و شیرین است، یكسره رها كند.ثانیاً آثار و عوارض تلخ طلاق و پیامدهای ناگوار آن برای اعضای خانواده به مراتب سنگین تر از عوارض متوسل شدن به زور در موارد خیانت است.ثالثاً، طلاق را به عنوان گام چهارم (پس از سه مرحله فوق ) در آیه ۳۵ سورة نساء (آیه بعدی) مطرح كرده است. اما در صورتی كه اقدامات سه مرحلهای قبلی مؤثر واقع نشود.اتفاقاً پیش بینی طلاق، نشان میدهد تدبیر سوم فقط به عنوان یك حربه استفاده شده و هرگز كاربرد مطلقِ در همه موارد نخواهد داشت. چه بسا كسانی را جز با طلاق نتوان از نافرمانی در امور زناشوئی (بیوفائی شوهر)باز داشت.رابعاً، همچنانكه چند بار تا كنون در این نوشته تكرار شدهاست، موضوع "زدن" ارتباطی به عموم زنان ندارد، كه موجب رنجش خاطر و احساس تبعیض جنسی گردد، بلكه منحصراً درباره زنانی است كه وفای در تعهدات زناشوئی نمیكنند و گفتگوهای ناصحانه و شیوههای مسالمتآمیز در مورد آنان مؤثر واقع نشده است.
۴- چرا به قاضى نرویم؟
میگویند اگر زنی در معرض چنان انحرافاتی بود و مذاكرات و ترك بستر هم برای به راه آوردن او مؤثر واقع نشد، باز هم مرد حق ندارد متوسل به زور برای ممانعت از ادامه ارتباطات نامشروع و نافرمانی همسر خود گردد حداكثر می تواند به دادگستری و داوری دولتی مراجعه نماید. چنین پیشنهادی ظاهرا متین و منطقی به نظر میرسد، اما باید دید چقدر عملی و ممكن و مصلحت می باشد ؟ اختلافات زن و شوهر معمولاً زیر سقف خانهها پوشیده میماند و كمتر همسایهای از آن مطلع میشود. این منازعات به دلیل نیازی كه طرفین به هم دارند، معمولاً تمام می شود و در مواقع سخت تر، با وساطت نزدیكان، امید به اصلاح همواره وجود دارد. در حالی كه برملا كردن اختلافات یا خطا و خیانت و فساد احتمالی و كشاندن آن به دادگاه و قضاوت دادرسان، مسئله را به كوچه و بازار میكشاند و زن و شوهر را زبانزد عام و خاص كرده و گرههای ناگشودنی جدیدی پدید میآورد. به علاوه، وقتی یك زن و شوهر نتوانستند مشتركاً و یا با وساطت خویشاوندان، مشكل خود را حل كنند، چه انتظاری میتوان از كارمندان بیاحساس و عاطفهای داشت كه فقط مقررات خشك و بیرحم بر آنها حكومت میكند؟ گیریم دادگاه هم حكم به تنبیه زن بدهد، چه كسی این حكم را اجرا میكند؟ آیا غیرت مرد اجازه میدهد زنش را مرد دیگری تنبیه كند؟ برای زن كدام بدتر است؟ آیا چنین زنی امكان دارد بار دیگر به خانه شوهر بازگردد؟ از اینها گذشته، با چه دستگاه عریض و طویل دادگستری و چه تعداد قاضی و بازرس میتوان به مشكلات خانوادگی جوامع میلیونی رسیدگی كرد؟ و آیا مصلحت است وقت و انرژی یك مملكت صرف امور شخصی و خانوادگی گردد؟ و اصلاً آیا در جوامعی كه قانون حكومت، بلكه خدائی میكند، با وجود همه تدابیر و زندانها، آیا زدنها و ضرب و جرحهای خانوادگی و خیانتها و خلافها ریشهكن شدهاست؟
۵- این حرف ها قدیمیه!
میگویند این مقررات دست و پا گیر! مربوط به چهارده قرن قبل و برای یك جامعه بیسواد و بیفرهنگ وضع شدهاست. امروز زنان آزاد و رها شدهاند، برای خود كار میكنند، درآمد مستقل و حتی خانه و زندگی دارند، نه احتیاجی به نفقه مرد دارند و نه حمایت و دفاع او، در این روزگار كه قانون حاكم است، دیگر معنا و مفهومی دارد. اصلاً روزگار آقا بالا سر داشتن و مردسالاری به سر آمدهاست!همانطور كه گفته شد، حقوقی كه خداوند برای زن و شوهر مقرر كردهاست، دو طرفه بوده و در یك مجموعه هماهنگ (Package) معنا میدهد. به طوری كه اگر اجزائی از آن تغییر كرد، عادلانه بودن آن زیر سئوال میرود. مثلاً احكام مربوط به مهریه، ارث زن، قوام بودن مرد و همچنین "زدن زن" (در شرایط ویژه خود)، مربوط به جوامع و شرایطی است كه مرد وظیفه ادارة مادی خانواده را به عهده داشته و تنها نانآور و نگهبان و نظام دهنده خانواده بوده است. در چنان شرایطی، البته نصفه بودن ارث زن (كه نقش نان آوری نداشته) و بقیه روابط، قابل توجیه است. اما در روزگاری كه وضعیت جوامع تغییر كرده و زنان دوش به دوش مردان در تلاش برای معاش و كسب درآمد مشاركت می كنند و نقشی مساوی در بنای زندگی مادی ایفا می نمایند، صرفنظر از اینكه آیا كشاندن زنان به محیطهای خشن زندگی و دور ساختنشان از كانون گرم خانواده و فرستادن فرزندان به مراكز نگهداری كودكان مصلحت و مفید به حال جوامع بوده و یا ضررهای سنگینتری به خودشان و به جامعه وارد شدهاست، حداقل میتوان گفت در چنین شرایطی چه بسا خدا هم راضی نباشد و عادلانه نداند ارث زن نصف مرد باشد و شوهری كه نه مهریه داده، نه خرجی داده و نه حمایت و دفاعی كرده است، كامجوئی از زن را حق شرعی و مسلم خود بدانــد و اجازه بیرون رفتن از خانه را هم به زنش ندهد!اصولاً قضاوت درباره یك حكم دینی و ارزیابــی میزان كاربرد آن در محیط های غیر دینی و با ضوابط و معیارهای ارزشی دیگر كاری غیر منطقی است.
خلاصه كلام:
مطالب گفته شده را شاید بتوان در چند جمله زیر خلاصه كرد:۱- موضوع زدن زن، استثنائی بسیار نادر، در شرایط ویژه سركشی در امر زناشوئی و روابط جنسی (نشوز) است.۲- حكم مورد نظر، برای از میان برداشتن برخوردهای خشن و خونین در مورد خیانتهای خانوادگی و مهار و محدود كردن آن آمده است، نه توصیه و تشویق به زدن.۳- این قوانین در چارچوب حقوق و وظائف طرفینی معنا میدهد و در صورت پایبند نبودن مرد به وظائف خود بیمعنا میگردد.۴- هدف از تعیین این احكام، پیشگیری و درمان قبل از وقوع است، نه مجازات و اجرای احكام.*********
۱- فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله۲- فعل "ضَرَبَ" (زدن) كه در آیه مورد نظر به عنوان گام سوم آمده است، نوعی اِعمال قدرتِ سبك و ساده به تناسب نوع خیانت و فقط برای جلوگیری از ادامه آن (نه به قصد انتقامگیری و از روی غضب و غیرت) میباشد. بر حسب روایات منسوب به پیامبر، این امر نباید موجب جراحت و تغییر رنگ پوست گردد و گفته شده است بهتر است با چوب مسواك یا دستهای از ریحان باشد.
افزودن دیدگاه جدید