آیا سپاه عمر سعد روسری را از سر حريم رسول الله كشيدند؟
یک نت ـ خوارزمی میگويد:دشمنان آمدند و خيمهگاه را محاصره كردند. شمر هم با آنان بود. گفت: وارد شويد و لباسهايشان را غارت كنيد. آن گروه وارد شده و هرچه در خيمه بود برداشتند. حتي گوشواره از گوش امكلثوم خواهر امام حسين (عليه السلام) هم درآوردند و گوش او را زخمي كردند. بر سر لباسهايي كه بر تن زنان بود نزاع میكردند. قيس بن اشعت، قطيفهاي را كه حسين ـ عليه السلام ـ روی آن مينشست برداشت. از اين رو به «قيس قطيفه» معروف شد. مردی از ازد به نام اسود، كفش آن حضرت را برداشت. آنگاه آن مردم به دنبال جامهها و اسبها و شترها رفتند و آنها را غارت كردند.
ابن نما گويد:آنگاه به غارت خانواده و همسران امام حسين پرداختند،روسري از سرها و انگشتر از انگشتها ، گوشواره از گوشها و خلخال از پاها در ميآوردند. مردي از سنبس پيش دختر امام حسين ـ عليه السلام ـ آمد و چادر را از سرش برگرفت و آنان بي لباس ماندند، دستخوش باد حوادث و بازيچه دستهاي تقدير و اندههاي بزرگ (آنگاه وي اشعاری از حسن بن ضحاك میآورد كه به غمنامه عزيزان اهل بيت مرتبط میشود.)
يكي از زنان بني بكر بن وائل كه ديد وسايل غارت شده زنان را تقسيم ميكنند، گفت: اي آل بكر! آيا دختران پيامبر را غارت ميكنيد؟! حكمي جز از آن خدا نيست، هلا اي خونخواهان مصطفي.... ! همسرش او را برگرداند. دختران پيامبر و نور چشمهاي حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ بيرون آمدند، حسرت زده و نوحهگر وگريان بر آن جوانان و پيران. به خيمهها آتش زدند. آنان گريزان از خيمهها بيرون آمدند.[1]
محمدبن سعد گويد:مردي از اهل عراق، با حالت گريان زينتهاي دختر امام حسين ـ عليه السلام ـ، فاطمه را ميگرفت. وي گفت: چرا گريه ميكني؟ گفت: دختر پيامبر خدا را غارت ميكنم، گريه نكنم؟ گفت: پس واگذار. گفت: ميترسم ديگري آن را بردارد. [2]
صدوق با سند خود از فاطمه دختر امام حسين ـ عليه السلام ـ روايت ميكند:غانمه وارد خيمه ما شد. من دختر كوچكي بودم كه دو خلخال طلايي در پاهايم بود. او ميكوشيد آنها را از پايم درآورد و در همان حال ميگريست. گفتم: چرا گريه ميكني اي دشمن خدا!؟ گفت: چرا گريه نكنم، در حالي كه دختر پيامبر را غارت ميكنم! گفتم: خوب غارتم نكن. گفت: ميترسم ديگري بيايد و آن را ببرد. گويد: هر چه در خيمهها بود غارت كردند، حتي جامههايي كه بر تنمان بود.[3]
ابن جوزي گويد:يكي از آنان جامه فاطمه دختر امام حسين ـ عليه السلام ـ را برداشت. ديگري زيورهايش را و زنان و دختران را لخت كردند. [4]
سيد بن طاووس از قول راوي نقل ميكند:دختري از طرف خيمهگاه امام حسين ـ عليه السلام ـ آمد. مردي به او گفت: دختر! سرورت كشته شد! آن دختر گويد: شيون كنان پيش زنان رفتم. آنان هم رو در روي من ايستاده به فغان پرداختند. راوي گويد: آن گروه در غارت خيمههاي خاندان رسالت به مسابقه پرداختند، حتي جامهها از زنان ميگرفتند. دختران رسول خداـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و حريم رسالت، گريان و نالان در فراق حاميان و دوستان از خيمهها بيرون آمدند. حميدبن مسلم گويد: زني از بني بكر بن وائل را كه با شوهرش در سپاه عمر سعد بود ديدم كه چون حمله به خيمههاي خانواده امام و غارت آنها را ديد، شمشيري برداشت و به سوي خيمهها شتافت و گفت: اي آل بكر! آيا دختران پيامبر غارت ميشوند؟! جز براي خدا حكومت نيست. اي خونخواهان پيامبر ، شوهرش او را گرفت و برگرداند. راوي گويد: آنگاه زنان را از خيمهها بيرون آوردند و در خيمهها آتش افروختند. [5]
نيز گويد:بدان كه اواخر روز عاشورا اهل بيت امام حسين ـ عليه السلام ـ و دختران و كودكان به اسارت دشمنان در آمدند. اندوهگين و گريان بودند و تا آخر آن روز در چنان خواري و شكستگي بودند كه به قلم نميآيد، آن شب را به صبح آوردند، در حالي كه حاميان و مردان خود را از دست داده بودند و غريبانه كوچ ميكردند. دشمنان سعي ميكردند هر چه بيشتر با آنان بدرفتاري كنند تا نزد عمر سعد بي دين و ابن زياد كافر و يزيد بن معاويه، سركرده الحاد و عناد تقرب جويند. [6]
شيخ مفيد از حميد بن مسلم نقل ميكند:به خدا قسم برخي از زنان و دختران را ميديدم كه بر سر غارت لباسهايش نزاع بود. به علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ رسيديم كه بشدت بيمار بود و روي فرشي نشسته بود گروهي با شمر بودند. به او گفتند: آيا اين بيمار را نميكشي؟ پيش خود گفتم: سبحان الله! آيا كودكان را هم ميكشند؟ اين يك كودك است و بيمار. آنان را از اطراف او كنار زدم. عمر سعد آمد. زنان بر سر او فرياد كشيدند و گريستند. به همراهانش گفت: كسي از شما وارد خيمه زنان نشود و متعرض اين پسر بيمار نگردد. زنان از او خواستند: اموال غارت شده را برگردانند تا خود را بپوشانند. گفت: هر كه از اينان چيزي برده بياورد. به خدا قسم هيچ كس چيزي برنگرداند. گروهي از همراهانش را مأمور خيمههاي زنان و علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ ساخت تاكسي از آنان جايي نرود و با آنان بدرفتاري نشود. [7]
ابن كثير به سند خود از جعفربن محمد نقل ميكند:شمر ميخواست امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ را كه كوچك و بيمار بود بكشد، حميدبن مسلم نگذاشت. عمر سعد آمد و گفت: كسي وارد خيمه زنان نشود و كسي اين نوجوان را نكشد و هر كه هرچه برده برگرداند. به خدا هيچ كس چيزي برنگرداند. [8]
-------------------------پي نوشتها:[1] . مثيرالاحزان، ص 77.[2] .طبقات، شرح حال امام حسين، ص 78.[3] . امالي، ص 139.[4] . تذكره الخواص، ص 228.[5] . لهوف، ص180.[6] . اقبال، ص583.[7] . ارشاد، ص242.[8] . البدايه و النهايه، ج 8 ، ص 205.
منبع : انجمن گفتگوی دینی
افزودن دیدگاه جدید