چرا امام حسين (عليه السلام) با يزيد بیعت نکرد؟
یک نت ـ هر تصميم تاريخساز، در يك موقعيت حساس و در پي مجموعه اي از علل و حوادثي اتخاذ ميشود كه طرفين منتظر چنين فرصتي از قبل بودهاند.
زاويه انحراف از سنت نبوي و عدالت علوي، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبي روند خود را ادامه ميداد. اهلبيت( عليهم السلام) و صحابه پاك - همچون سلمان، ابوذر، عمار و ... - در هر فرصتي به ابراز حق و آگاه كردن مردم مي پرداختند. اما نقطه اي از تاريخ فرا ميرسد كه طرفين احساس ميكنند، بايد حرف آخر را بزنند و كار را يكسره كنند. پس از درگذشت معاويه و روي كار آمدن يزيد، چنين موقعيتي ظاهر شد. از يك سو يزيد منكر همه چيز شد و اعلام كرد: «بنيهاشم با حكومت بازي كردند و هيچ خبري از آسمان نيامد و هيچ وحيي نازل نشد». (1)
او تصميم قاطع گرفته بود كه با تهديد و يا قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد؛ به طوري كه قبل از انتشار خبر مرگ معاويه سعي داشت از امام حسين( عليه السلام)، عبدالله بن زبير و عبد الله بن عمر بيعت بگيرد؛ حتي با تهديد به قتل. اينجا بود كه امام حسين( عليه السلام) نيز بايد تصميم جدي خود را بگيرد. هنر آن حضرت در اين بود كه «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت كوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه اي كه بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته كرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقي بماند و قابل محو شدن و كم رنگ شدن نباشد. لذا اين رنگ الهي تنها با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.
از ديدگاه امام حسين ( عليه السلام) كه آيينه وحي است و در خانه وحي و محل رفت و آمد فرشتگان الهي است - امامت و رهبري امت اسلامي صلاحيت هايي را ميطلبد كه يزيد و هر كس مثل يزيد فاقد آن بوده است. امام حسين( عليه السلام) ميفرمود:«ما الإْمام الا الْعامل بالْكتاب و الْقائم بالْقسْط بدين الْحق و الْحابس نفسهعلي ذات اللّه» .
وقتي وليد استاندار مدينه طيبه، امام حسين( عليه السلام) را به سوي استانداري دعوت كرد و خبر مرگ معاويه را به آن حضرت داد و نامه اي را كه يزيد براي گرفتن بيعت به او نوشته بود قرائت كرد؛بنا به نقل يعقوبي و خوارزمي يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خودداري كنند، گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد. (2)امام در پاسخش فرمود: اينكه من در پنهاني و خلوت بيعت كنم، براي تو كافي نخواهد بود؛ مگر آنكه آشكارا بيعت كنم و مردم آگاه شوند. وليد گفت: آري! فرمود: تا بامداد صبر كن و در اين موضوع تصميم بگير!
امام( عليه السلام) روي به وليد كرد و فرمود:«اي امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز كرده و با ما به پايان ميرساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بي گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. كسي مانند من با مثل او بيعت نكند؛ ولي بامدادان خواهيم ديد كه كدام يك از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتي امام( عليه السلام) از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من كردي به خدا ديگر چنين فرصتي به دست تو نخواهد افتاد. وليد گفت: واي بر تو! تو به من ميگويي دين و دنياي خود را از دست بدهم! به خدا سوگند دوست ندارم كه مالك دنيا باشم و حسين را كشته باشم. سبحان الله آيا حسين را بكشم براي اينكه ميگويد: من بيعت نميكنم! به خدا كسي كه خدا را به خون حسين ملاقات كند، ميزان عملش سبك است و خدا روز قيامت به او نظر نميكند و به او رحمت ننمايد و براي او عذابي دردناك هست! (3)
اين فراز از تاريخ، امام حسين( عليه السلام) براي درك علّت قيام و خودداري آن حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردي را يادآور شده كه هر يك براي ردّ بيعت و وجوب قيام كافي است.
مواردي كه امام حسين( عليه السلام) مستند و دليل امتناع از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، چيزهايي بود كه كسي در صحت و درستي آن شك نداشت و صغري و كبراي آن مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتي وليد عموزاده يزيد و استاندار او، درستي اين سخنان را انكار نكرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام حسين( عليه السلام) هيچ ايراد و اشكالي ننمود.
عبارت:«و مثلي لا يبايع مثله» نتيجه دلايل مستندي است كه راجع به صلاحيت بي نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعني «كسي مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبري به حقي كه نسبت به جامعه دارد، با كسي مثل يزيد بيعت نميكند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت و انقياد به كسي است كه مركز تحقق هدف هاي عالي اسلامي، مصدر عزّت و اعتلاي مسلمين و اعتلاي كلمه اسلام، حامي قرآن، آمر به معروف، ناهي از منكر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيغمبر( صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.
معناي بيعت صحيح، ابراز آمادگي در فرمانبردن از اوامر خليفه واقعي و فداكاري در راه انجام اوامر او است كه بر هر مسلمان به حكم «اطيعوا الله وا طيعوا الرسول و الي الاَمْر منْكمْ» واجب است و اين بيعت با مثل يزيد - هر چند صورتسازي و براي دفع ضرر باشد - امضاي قانوني شدن فسق و فجور، تجاهر به منكرات و معاصي، تضييع حقوق، اتكا به ظالمان، ستمكاران، فاسقان و فاجران است و صدور آن از مثل امام حسين( عليه السلام) امكان شرعي و عرفي نداشت.
اين بيعت، تعّهد همكاري در قتل مردم بيگناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است و ساحت مقدس امام حسين( عليه السلام) به اين بيعت ننگين آلوده نخواهد شد. لذا آن حضرت جمله «مثلي لا يبايع مثله» را مانند يك حكم بديهي و مورد اتفاق و مسلم همه فرمود؛ زيرا احدي از مسلمانان با وجدان نميگفت: شخصيتي مثل حسين( عليه السلام) با ناكسي مثل يزيد بيعت كند.
اين يك نتيجه مورد قبول همه بود كه آن حضرت پس از بيان سوابق ديني و معنوي خود و پيشينه پرننگ يزيد اعلام فرمود.آري اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلّت و پستي تن در دهند و با مثل يزيد بيعت كنند و به زمامداري امثال او رأي دهند؛ امام حسين( عليه السلام) - كه صاحب آن مكارم، فضايل ومقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به مساعي و كوشش او در نجات دين و برنامههاي قرآني دوخته است - با كسي كه مركز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بيعت نمیكند.
حساب امام حسين (عليه السلام) از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوت، معدن رسالت، مركز آمد و شد ملائكه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن( عليه السلام) پسر منحصر به فرد دختر پيغمبر بود. آن حضرت در يكي از منازل به فرزدق فرمود: «اين مردم ملازم اطاعت شيطان شده و اطاعت خداي رحمان را ترك كرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نمودهاند. شراب مينوشند واموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص دادهاند و من سزاوارترين افراد هستم به قيام براي ياري دين و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براي اعلاي كلمه خدا». (4)
پس وقتي كار به اينجا كشيد كه كسي مانند يزيد بخواهد بر مسند پيغمبر بنشيند و خود را رهبر ديني و سياسي مسلمين و پيشواي عالم اسلام بداند، براي امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعي نبودن حكومت، وظيفه اي ديگر نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يك از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاك، امضاي صحت حكومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامي و جانشيني پيغمبر و كشاندن جامعه به ضلالت بود. اين بيعت در گردن مردان خدا، مانند سلسلهها و زنجيرهاي عذاب است و سنگيني و فشار آن بر روح آنان از سنگيني كوهها بيشتر است.
امام حسين (عليه السلام) با اين منطق قيام كرد و بر سر اين سخن ايستاد و فرمود: «امام نيست مگر آنكه به كتاب خدا حكم كند و عدل و داد بر پا نمايد و دين حق را گردن نهد و خويشتن را وقف رضاي خدا كند». (5)
آن حضرت در روز عاشورا كه باران مصيبتها بر سرش ميباريد، همان منطق را تكرار كرد و فرمود: «به خدا سوگند! به خواستههاي اين مردم پاسخ موافق نميدهم تا خدا را ديدار كنم، در حالي كه صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشد». (6)-------------------------------پي نوشتها:(1). موفق بن احمد خوارزمي، مقتل خوارزمي، ج 2، ص 58؛سبط بن جوزي، تذكرة الخواص، ص 261.(2). تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 180.(3). مقتل خوارزمي،همان ، ص 184.(4). تذكرة الخواص، ص 252.(5). تاريخ طبري، ج 4، ص 262.(6). عبدالله علايلي،سمو المعني في سمو الذات او اشعة من حياة الحسين عليه السلام،ص118.
منبع : انجمن گفتگوی دینی
افزودن دیدگاه جدید