چرا امام حسين (عليه السلام) در زمان معاويه قیام نکرد؟
یک نت ـ اما اينكه چرا امام(عليه السلام) در مقابل معاويه اقدام به قيام نكرد، ريشه در اموري دارد:
يك. وجود صلحنامهامام (عليه السلام) در يكي از جوابهاي خود به نامههاي معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن(عليه السلام) معرفي كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است. «و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخي الحسن(عليه السلام) به خدا پناه مي برم از اين که پيمان برادر خود امام حسن عليه السلام را با تو بشکنم »(1).
اما سؤال اينجا است كه مگر معاويه پس از ورود به كوفه و در حاليكه هنوز جوهر صلحنامه خشكيده نشده بود، آن را زير پا نگذاشت و خود را غير ملتزم به آن معرفي نكرد؟(2): «الا و اني كنت منيّت الحسن أشياء و اعطيته اشياء و جميعها تحت قدميَّ لا أفي بشيء منها له : من حسن را آرزومند كردم و وعدههائي به او دادم كه تمامي آنها را زير پاي من است و به هيچيك وفا نميكنم ». پس چگونه امام حسين(عليه السلام) خود را پايبند به صلحنامهاي ميداند؟
جواب اين پرسش را ميتوان از مناظر گوناگوني ارائه كرد
1. اگر در عبارات معاويه دقت كنيم، در عبارت نقل شده از او صريحاً نقض صلحنامه فهميده نميشود، بلكه ميگويد: «اني كنت منيّت الحسن اشياء و اعطيته اشياء» ؛ يعني، «من به [امام] حسن(عليه السلام) چيزهايي را وعده دادم.» كه ممكن است اين امور وعده داده شده خارج از مفاد صلحنامه باشد كه معاويه خود را به آنها پايبند نميداند. بنابراين خود را ناقض اصل صلحنامه به حساب نميآورد و يا لااقل ميتواند ادّعاي عدم نقض از سوي خود را توجيه كند.
2. بايد ميان شخصيت سياسي معاويه و امام حسين(عليه السلام) تفاوت اساسي قائل شد، همچنانكه اين تفاوت ميان شخصيت سياسي معاويه و امام علي(عليه السلام) وجود داشت.
معاويه اصولاً عنصري سياسي كار بود كه حاضر است در راه رسيدن به اهداف خود، هر ننگ و نيرنگي را به كار بَرَد؛ چنانكه نمونه هاي فراواني از اين نيرنگها را ميتوانيم در زمان درگيري او با امام علي(عليه السلام) مشاهده كنيم. بهانه قرار دادن خون عثمان، تحريك طلحه و زبير، قرآن بر سر نيزه كردن در جنگ صفين و شبيخون به شهرهاي تحت تسلّط حضرت علي(عليه السلام) به منظور فشار بر حكومت علوي و ... تنها اندكي از آن موارد است. اما در مقابل، امام حسين(عليه السلام) عنصري ارزشي، مكتبي و اصولي است كه حاضر نيست از هر وسيلهاي براي پيروزي و موفقيت ظاهري خود استفاده كند؛
بنابراين طبيعي است كه امام(عليه السلام) نتواند تعهدي را كه برادرش امام حسن(عليه السلام) به معاويه داده است حتي با وجود نقض معاويه پايمال كند.
3. بايد شرايط آن زمان را در نظر گرفت و به پيامدهاي عدم تعهد امام(عليه السلام) به صلحنامه دقّت كرد. معاويه در آن زمان حاكم بلا منازع جامعه اسلامي بود كه گستره حكومت او سر تا سر مملكت اسلامي - از شام گرفته تا عراق و حجاز و يمن - را در بر ميگرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سياستهاي او تبليغ و دفاع ميكردند.
او كه در زمان درگيري اش با امام علي(عليه السلام)، توانست كوتاهيهاي خود را در ياري رساندن به عثمان در فتنه منجر به قتل او، پنهان كرده؛ بلكه براي شاميان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بديهي است كه در اين زمان كه هيچ قدرتي در مقابل او وجود ندارد به راحتي ميتواند در صورت عدم پايبندي امام حسين(عليه السلام) به صلحنامه، او را در سرتاسر مملكت اسلامي به عنوان عنصري سست پيمان، خارجي و ناقض عهد معرّفي كند و افكار عمومي جامعه را عليه امام(عليه السلام) شكل دهد.
دو. موقعيت معاويهشخصيت معاويه در نزد مردمان آن زمان و به ويژه شاميان، به گونهاي مثبت تلقي ميشد كه همين امر قيام عليه او را مشكل ميساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابي پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم)، كاتب وحي و برادر همسر پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) ميشناختند و به نظر آنان، معاويه نقش فراواني در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشته است.
همچنين تجربه حكومتداري او و افزوني سنّش بر امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)، دو عامل ديگري بود كه خود در نامه هايش به امام حسن(عليه السلام) به عنوان عواملي براي اثبات بيشتر شايستگياش مطرح ميكرد: «... و لكن قد علمت اني اطول منك ولاية و اقدم منك لهذه الامّة تجربة و اكبر منك سنّاً ... فادخل في طاعتي : من بخوبى ميدانم كه از تو بيشتر حكومت كردهام و به نفع امت محمد تجربههاى گرانبهاترى اندوختهام. سياست من از تو قوىتر و سن من از تو بيشتر است. و تو سزاوارترى كه دعوت مرا بپذيرى و دست بيعت بدست من بسپارى. امروز طاعت مرا بپذير »(3). و طبيعتاً ميتوانست در مقابله با امام حسين(عليه السلام)، مانور بيشتري روي آنها بدهد.
سه. سياستمداري معاويهپس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتي براي ضربه زدن به بني هاشم - به ويژه خاندان علوي - استفاه ميكرد و در اين راه حتي تا مسموم كردن و به شهادت رساندن امام حسن(عليه السلام) پيش رفت؛(4). اما در ظاهر چنين وانمود ميكرد كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان - به ويژه شخص امام حسين(عليه السلام) - مدارا ميكند و حرمت آنان را پاس ميدارد.
اين مدارا تا آنجا بود كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام (عليه السلام) را نموده و ضمن پيشبيني قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند.(5).
علّت در پيش گرفتن اين سياست روشن بود؛ زيرا معاويه با انعقاد صلح با امام حسن (عليه السلام)، حكومت خود را از بحران مشروعيت نجات داد و در بين مردم به عنوان خليفه مشروع، خود را معرفي كرده و نميخواست با آغشته كردن دست خود به خون امام(عليه السلام)، در جامعه اسلامي چهرهاي منفور از خود به جا گذارد. بر عكس سعي داشت تا با هر چه نزديكتر نشان دادن خود به اين خاندان، چهرهاي وجيه براي خود فراهم آورد. علاوه بر آنكه به خيال خود با اين سياست، آنان را وامدار خود كرده و از هر اقدام احتمالي آنان پيشگيري ميكند؛ چنانكه در يكي از بخششهاي كلان خود به امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام)، در مقام منّتگذاري بر آن دو گفت: اين اموال را بگيريد و بدانيد كه من پسر هند هستم و به خداوند سوگند كه هيچكس قبل از من به شما چنين هدايايي نداده و بعد از من نيز چنين نخواهد شد».
امام حسين (عليه السلام) براي آنكه نشان دهد كه اين بخششها نميتواند قابل منّتگذاري باشد، در جواب فرمود: «به خداوند سوگند كه نه قبل از تو و نه بعد از تو هيچكس نميتواند چنين بخششي را به دو مردي داشته باشد كه با شرافتتر و با فضيلتتر از ما دو برادر باشد».(6)
همچنين از سوي ديگر معاويه ميدانست كه در پيش گرفتن سياست خشونت، نتيجه عكس خواهد داد؛ زيرا توجه مردم را به اين خاندان بيشتر جلب خواهد كرد و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حكومت معاويه را فراهم خواهد آورد و به طور طبيعي ياوراني را به دور اين شخصيتها جمع خواهد كرد. مهمتر اينكه معاويه در آن زمان، از ناحيه امام حسين (عليه السلام) ، با توجه به شرايط زمانه - احتمال خطر جدّي نميديد و سعي داشت تا با در پيش گرفتن اين سياست، ريشههاي خطر را براي دراز مدت بخشكاند. در نقطه مقابل امام حسين(عليه السلام) از هر فرصتي براي زير سؤال بردن حكومت معاويه، بهره ميگرفت. نمونه آشكار آن نگاشتن نامه به معاويه و يادآور شدن جنايات و بدعتهاي او(7)و نيز مقابله شديد با ولايت عهدي يزيد بود.(8) البته امام(عليه السلام) خود به خوبي ميدانست كه در صورت قيام عليه معاويه به ويژه با توجه به اين سياستهاي معاويه افكار عمومي او را ياري نكرده و با توجه به ابزارهاي تبليغاتي حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.
چهار. شرايط زمانههرچند عدّهاي از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن(عليه السلام)، به امام حسين(عليه السلام) نامه نگاشته و ضمن عرض تسليت به او، خود را منتظر فرمان امام(عليه السلام) معرفي كردند؛(9)اما آن حضرت ميدانست كه با توجّه به عواملي همچون ثبات و استحكام قدرت مركزي در شام، تسلّط كامل باند اموي بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام علي(عليه السلام) و امام حسن(عليه السلام)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامي و ... در صورت قيام احتمال موفقيت در حدّ نزديك صفر خواهد بود و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجهاي در بر نخواهد داشت.
در حاليكه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود.-----------------------پي نوشتها:(1). موسوعة كلمات الامام الحسين(عليه السلام)، ص 239.(2). الارشاد، مفيد، ص 355.(3). مقاتل الطالبيين، ص 40.(4). الارشاد، ص 357.(5). الاخبار الطوال، ص 227؛ تجارب الامم، ج 2، ص 39.(6). تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين(عليه السلام)، ص 7، ح 5.(7). بحارالانوار، ج 44، ص 212.(8). تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 228؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 186.(9). تاريخ يعقوبي، همان، ص 228.
منبع : انجمن گفتگوی دینی
افزودن دیدگاه جدید