چرا امام حسين (عليه السلام) به دعوت کوفيان بی وفا اعتنا کرد ؟
یک نت ـ از جمله عواملي که موجب گرديد تا امام حسين (عليه السلام) کوفه را براي قيام مقدس خود انتخاب کند دعوت گسترده مردم اين شهر از آن حضرت ( عليه السلام ) بود در حالي که چنين دعوتي با اين وسعت و گستردگي، از سوي ديگر شهرها از ايشان به عمل نيامده بود.
پس از مرگ معاويه و آگاهي مردم کوفه از خودداري ابا عبدالله الحسين ( عليه السلام ) از بيعت با يزيدو اقامت در مکه، آنان پيک ها و نامه هايشان رابه سوي آن حضرت (عليه السلام ) روانه ساختند و تقاضا نمودند که نزد آنها برود کوفيان اظهار داشتند که آماده هر گونه ياري و جانفشاني در رکاب ايشان مي باشند؛[1] به طوري که نقل شده تا دوازده هزار نامه براي حضرت(عليه السلام ) ارسال داشتند. [2]
آنان در اين نامه ها اعلام داشتند که چشم انتظار حضرتند و بر کسي ديگر نظر ندارند و متذکر شدند که «بشتاب که باغ ها سرسبزند و ميوه ها رسيده اند. زمين خرم است و درختان جامه ي سبز برتن کرده اند. هر گاه خواستي نزد ما بيا که به سوي سپاهي آماده جانبازي در رکاب خويش مي آيي.» [3]
نامههای کوفيان و اصرار آنان بر خواسته خويش، حجت را بر امام (عليه السلام) تمام نمود با اين وجود حضرت(عليه السلام) رفتن خويش را به تحقيقات و مشاهدات فرستادهی ويژه خود مسلم بن عقيل منوط کرد.[4]پس از دريافت نامه مسلم، امام( عليه السلام ) عزم خويش را براي رفتن به کوفه جزم نمود. ايشان در طول سفر خود به سوي عراق بارها و بارها به نامه هاي کوفيان بر علت رفتن خويش به عراق استناد و استدلال نمودند. [5]
در چنين فضايى، اگر امام( عليه السلام ) براى آغاز نهضت به نقطه ديگرى عزيمت مي كرد و به دست كارگزاران حكومت، كشته مي شد، آيا او را به بي سياستى و بي تدبيري متّهم نمي كردند؟!با توجه به اينکه حضرت مأمور بودند بر طبق ظاهر عمل کنند و اگر به اين دعوت کوفيان جواب مثبت نمي دادند و کشته مي شدند،حداقل چيزي که مطرح مي شد اين بود که:چرا امام حسين(عليه السلام) دعوت کوفيان را نپذيرفته بودند؟شايد اگر دعوت آنها را مي پذيرفتند قيام به پيروزي منجر مي شد؟-------------------------پي نوشتها:
[1]. تاريخ طبري،ج5، صص352-353؛ البلاذري، انساب الاشراف، ج3، صص157-158؛ شيخ مفيد؛ ارشاد، ج2، ص38 و ابن اعثم؛ الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص1991، ج5، صص28-29.[2]. سيد بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، ص17.[3]. تاريخ طبري، پيشين، ص353؛ البلاذري، انساب الاشراف، پيشين، صص158-159؛ مسکويه، تجارب الامم،ج2، ص40 .[4]. تاريخ طبري،پيشين، ص353 و ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص21.[5]. تاريخ طبري،پيشين، صص383 و 402و ابن اثير، الکامل، پيشين،صص 38 و 47؛ شيخ مفيد؛ ارشاد، پيشين، صص71-72؛ مسکويه، تجارب الامم،پيشين، ص40 و الکوفي، ابن اعثم؛ الفتوح، ج4، ص78.
منبع : انجمن گفتگوی دینی
افزودن دیدگاه جدید