خواستگار مورد علاقم قصد ازدواج ندارد
یک نت ـ من ۲۹ ساله و فوق لیسانس مهندسی عمران هستم. حدود یکسال و نیم پیش خواستگاری داشتم که از طرف یکی از دوستان خانوداگی معرفی شده بودند. ایشان به همراه مادر و خواهرشان جهت خواستگاری منزل ما آمدند؛ اما رفتار مادر ایشان اصلاً خوب نبود و مثل اینکه به زور آمده باشند و ۱۰ دقیقه نشستند و رفتند. با اینکه ما شناخت قبلی نداشتیم؛ اما در کل آن آقا ظاهراً پسندیده بودند. ما از نظر خانوادگی و اجتماعی با هم متناسب هستیم.
حدود یک ماه بعد پدر ایشان فوت کرد. ایشان در خارج ایران زندگی میکنند و دائم در حال رفت و آمد هستند. بعد از مرگ پدرشان برگشتند خارج و از طریق اینترنت مرا پیدا کردند و ما شروع به چت کردن کردیم و قرار بود برای ازدواج با هم بیشتر آشنا بشویم. ایشان خیلی ابراز علاقه میکرد تا اینکه بعد از مدتی به من گفت که با یک مشاور دارد صحبت میکند و او گفته که افسردگی شدید به علت مرگ پدرش گرفته و ممکن است وابستگیاش به من در اثر همین افسردگی باشد. خلاصه الان از آشنایی ما یکسال و نیم میگذرد و من چندین بار به او گفتم که تکلیف من را روشن کند. او هم همیشه گفته که به من علاقه دارد و میخواهد که با من باشد؛
اما از ازدواج میترسد. ضمناً در این مدت ۳-۴ بار هم ایران آمدند و ما همدیگر را دیدیم. این آقا ۳۶ ساله و تحصیل کرده است و ظاهر معمولی دارد. راستش من از نظر ظاهر از ایشان خیلی سر هستم؛ اما این برای من موردی نبوده؛ اما ایشان چند بار به من گفته که میترسم به خاطر زیبایی تو را بخواهم و این یک هوس باشد. با اینکه خوبیهای مرا در این مدت کاملاً دیده و درک کرده و متاسفانه از علاقه من به خودش آگاه شده، هر وقت گفتم تکلیفم را روشن کن، برای من دلیل آورده که ما خیلی همدیگر را نمیشناسیم و وقتی من گفتم پس تمام کنیم، دوباره مرا برگردانده است. تا اینکه چند وقت پیش که مشاور ایشان به او گفته بود که شما باید یک مدت از هم بیخبر باشید و به هم فرصت بدهید تا بفهمید که این عشق است یا هوس. قرار شده بود ما یک ماه با هم هیچ ارتباطی نداشته باشیم؛ اما دو هفته بیشتر طول نکشید ودوباره ما با هم ارتباط برقرار کردیم.
ایشان الان در آن کشوری که زندگی میکنند، نمیتوانند از طریق ازدواج، همسر خود را ببرند. در این مدت آشنایی، ایشان گفت که من پذیرش از دانشگاه در آن کشور بگیرم تا اگر خواستیم ازدواج کنیم من بتوانم راحت بروم. اتفاقاً یک ماه پیش جواب پذیرش از یک دانشگاه برای من آمد و من هم به او گفتم؛ اما او گفت که اگر تو بیای اینجا و ما از نزدیک بیشتر با هم آشنا شویم خیلی خوب میشود و شرایط زندگی من را اینجا هم خواهی دید؛ اما من به او گفتم که اصلاً تنها حاضر نیستم از ایران خارج شوم و خانوادهام اجازه نمیدهند. به هر حال من الان دیگر نمیدانم چه کنم؟ واقعاً خسته شدم. هر وقت حرف، جدی میشود میگوید که ما با هم تفاوت داریم. دو زندگی جدا داریم و حتی مسائلمان هم متفاوت است. این حرفها برای من معنی ندارد اصلاً دو خواهر و برادر هم در یک خانواده با هم فرق دارند. او کلاً از اول در مورد زندگیش در آنجا برای من زیاد حرف نزده است.
از طرفی هم نمیتواند از من جدا شود. گاهی فکر میکنم که من را میخواهد که فقط تنهاییاش را پر کند. نمیدانم. دیگر کلافه شدم. خودش میگوید: من هر وقت در این مورد فکر میکنم نمیتوانم تصمیم بگیرم و اینکه میگوید من خیلی میترسم. به نظر شما من باید چه کنم؟ میدانم که به احتمال زیاد خواهید گفت: رابطه را قطع کنم و بگویم اگر میخواهد رسماً اقدام کند. به هر حال از لطف شما ممنون و سپاسگزارم.
جواب:
سلام/در مورد اینکه مشاور ایشان به آنها گفته بود که شما باید یک مدت از هم بیخبر باشید و به هم فرصت بدهید تا بفهمید که این، عشق است یا هوس؟ عرض میکنم: فرق بین عشق و هوس این است که در عشق، طرف را برای ازدواج میخواهد؛ اما در هوس نه؛ چون عشق، ماندگار و هوس زودگذر است. پس اگر قصد پسر ازدواج باشد، نمیشود گفت: علاقهاش هوسِ زودگذر است؛ چون علاقه دارد که تا آخر عمر با دختر زندگی کند، نه اینکه تمایل داشته باشد از او سوءِ استفاده و بعد رهایش کند. پس برای تشخیص عشق از هوس، نیاز به گذشت زمان نیست؛ بلکه ملاکش این است که پسر قصدِ ازدواج داشته باشد.
در مورد طرف شما هم شاید مشکل همین باشد یعنی معلوم نیست که قصدِ ازدواج دارد یا نه؟ شاید بگویید او قبلاً با خواستگاری آمدن، قصد ازدواجش را ثابت کرده. جوابش این است که قبلاً آمده؛ اما اینکه الان نمیآید این شک را ایجاد میکند که آیا الان، قصد ازدواج دارد یا نه؟ یعنی ممکن است قبلاً قصد داشته؛ اما با گذشت زمان انگیزهاش کم شده است. البته یک احتمال دیگر هم هست که قصدِ ازدواج داشته باشد؛ اما مواردی مثل ترس از ازدواج، مانعش شود و علت دست دست کردنش هم همین باشد.
شاید بگویید که اگر قصد ازدواج نداشت تا حالا ادامه نمیداد. جوابش این است که ممکن است علت ادامه دادنش پر کردن تنهایی خودش باشد؛ یعنی همان کاری که تا به حال انجام داده است. لذا لازم است که شما با اقدامی که میکنید کاری کنید که مسأله یک طرفه شود؛ یعنی اگر قصدِ ازدواج ندارد، پی کارش برود و اگر هم قصد ازدواج دارد؛ اما انگیزهاش کم است، شما یک کاری کنید که انگیزهاش برای خواستگاری رسمی، زیاد شود و قدم جلو بگذارد. البته آن اقدام قطع رابطه نیست؛ بلکه این است که تدریجاً عقب نشینی کنید و کمتر تنهایی او را پر کنید و یک مقدار کم محلی کنید و به این وسیله نارضایتی خود را نشان بدهید و اگر افاقه نکرد، رابطه را کمتر کنید تا جایی که اگر دیدید اقدامی نکرد رابطه را قطع کنید و به هیچ وجه بدون خواستگاری راضی به برگشتن نشوید تا قصد واقعیش برای شما روشن شود که ازدواج است یا اینکه فقط شما را ابزاری برای رفع تنهایی خودش میبیند.
موفق باشید
منبعکjonbeshnet.ir
افزودن دیدگاه جدید