پدرم 3 ساله با یه خانمی دوست شده و باهاش رابطه داره
یک نت ـ من یه پسر 19 ساله ام. دانشجوی ترم 1.پدرم 3 ساله با یه خانمی دوست شده و باهاش رابطه داره. مادرم و منم اینو می دونیم.شروع کرده به رفیق بازی و مشروب خوری.
3 ساله هر روز تو خونمون دعواس. از فحاشی تا ظرف شکوندن.از اون موقع من مشکل عصبی پیدا کردم. سریع جوش میارم و میترسم در آینده کار دست خودم و زندگیم بدم.هیشکدوم به فکرم نیستن. فقط تنها خوبی این زندگی با پدر و مادرم اینه که هر روز بهم پول تو جیبی میدن و خرج و مخارج دانشگاهمو میدن.
در آینده میخوام برم تو شغل نظامی، ولی با این وضع عصبی شدنم بعید میدونم بتونم ادامه بدم.دوس دارم یه مدت از زندگی با پدر و مادرم جدا شم تا لااقل درسمو با آرامش بخونم و یه چیزی بشم، ولی امکانش نیست.
کجابرم؟ چکارکنم؟ تنهایی...
اگه بمونمم که اینطوری هر شب دعواس و باید یه زندگی نکبت بار داشته باشم.یه زندگی ای که هر شب دعواست، نه پدر و مادرم بهم ارزش میدن و واسه هم احترام قائلن، نه ...
این موضوع باعث شده که منم احترام شونو نداشته باشم و روم توشون باز بشه و حتی دست بلند کنم روی پدر و مادرم.
نمیدونم باید چکار کنم.
ممنون میشم اگه راهنماییم کنین.
باعرض سلام و تشکر خدمت شما
موضوع ضعف تعهد نسبت به همسر موضوعی است که امروزه دیده می شود و دلایل زیادی دارد .
بهتر بود شما در مورد این خیانت یا بی تعهدی نسبت به همسر در خانوادتان با خود می گفتید این یک موضوع خصوصی بین پدر و مادرم است و ارتباطی با من ندارد و من فرزند این خانواده هستم و بهتر است به دنبال انتظارات خودم باشم و بدون مانور دادن نسبت به این موضوع فقط به آنها بگویم که من نیاز به آرامش دارم و شما بهتر است درگیر های لفظی خودتان را با خودتان داشته باشید و این آتش را به کل زندگی نکشانید .
در حال حاضر هم با مادر یا پدرتان صحبت کنید که به جای جر و بحث کردن با یک متخصص صحبت بکنید همانطور که در بیماری جسمی به متخصص می رویم در این موضوع هم خانواده درمانی می تواند کمک کند .
در کنار این پیشنهادها شما با اعتماد به نفس و مبارزه با نا امیدی سعی کنید تا حد زیادی از این درگیری های زناشویی فاصله بگیرید و به آینده و هدفتان بیاندیشید و با آن انرژی بگیرید و با خود بگویید به هر حال این ها تمومیشه ولی من باید از زمان استفاده کنم و به هدف منطقی ام تو این زندگی برسم کم نبودن افرادی که در خانواده کاملا بیمارگونه زندگی کرده اند ولی در بدترین شرایط با توکل بر خدا خودشان را در آخرین هدف زندگی تصور کردند و با سرعت و برنامه ریزی به آن هدف گام برداشته اند مثلا وقتی شما به رسیدن به یک قله فکر می کنید و خود را در بالای آن تصور می کنید و به منافع رسیدن به آن بالا فکر می کنید با انگیزه و بی اهمیت به شرایط تلخ پیرامونی شده اند گویی چیزی جز رسیدن به قله موفقیت چیز دیگری را نمی بینند.
موفق باشید.
دیدگاهها
سلام من يه مشكل تو همين مايه ها دارم تو كدوم قسمت سايت مي تونم سوالم رو بپرسم تا شما جواب بدين مثل همين دوست عزيز كه سوال پرسيده
افزودن دیدگاه جدید