پروین آشنایی غریب در تبریز
تقویم یادآور خوبی برای مناسبتهای فراموش شده است، 25 اسفند تولد پروین اعتصامی بهانهای کوچک برای گفتن از بانوی شعر ایران است.
میگویند بدترین نوع غربت، غریبی در موطن آدمی است. این شاید بهترین تعبیر برای گفتن از «پروین اعتصامی» است. شاعرهای که خوب میدانیم هیچگاه آنچنان که باید از او یاد نشده و همواره نامش در مهجوریت باقی مانده است.
هرگاه اسمی از تبریز و داشتههایش میشود، مگر ممکن است یادی از شهریار نکنیم و نگوییم اینجا دیار شهریار است؟ ولی صادقانه که نگاه کنیم حتی در ادبیات کلامی و درونشهری خود هم گاه یادمان میرود که اینجا دیار پروین هم هست!
25 اسفند سال 92 سالروز تولد بانوی شعر آذربایجان، نیز به رسم هر ساله گرامی داشتن یاد این او در زادگاهش بوی غربت و غریبی گرفت.
25 اسفندماه 92 روز تولد پروین اعتصامی، در تبریز روز پر خبر و شلوغی بود. از جلسه پر داد و قال شورای شهر گرفته تا افتتاح نمیدانم کدام و کدام پروژه بزرگ در خاوران تا... آنقدر شلوغ بود که پای هر کدام از مسئولان به یکی از این روبان قیچی کردن ها باز شود و چشم بر هم که بگذاری روز تمام شده بود.
پروین جان! بر ما ببخش که سالروز تولدت هم تنها در اندازه چند قاب از یک گزارش خبری تلویزیونی و تنها چند یادداشت کوتاه تکراری جا گرفتی.
ببخش که اداره فرهنگ و ارشاد ما تنها در یک خبر از درگاه روابط عمومی نامت را تیتر کرد و رئیس شورای شهرمان در ابتدای جلسه شورا وقتی داشت از روی یک برگه کاغد مناسبهای دیروز را میخواند بین آنها دو ثانیهای هم اسم تو را به زبان آورد.
نه اینکه فکر کنی در شهر ما برنامه فرهنگیای برپا نمیشود ها. اتفاقا سازمانهای عریض و طویل زیادی هم داریم که همگی به زعم خود داعیه فرهنگی دارند و تا دلت بخواهد ساختمانهای پر هیبتشان در شهر به ما دهن کجی میکند.
بانوی شعرهای دوست داشتنی، اتفاقا در شهر ما که دیار خود توست اهل ذوقهای زیادی هم داریم که تنها جرقهای مثل جایزه ادبی تبریز کافی است تا پای همه را به یک محفل مشترک و خودمانی باز کند. پس نقل این حرفها نیست که میگویند زبان شعر تو همه پسند نبوده و فهمیده نمیشود.
پروین اعتصامی! دخت دیار مشروطه! سال گذشته هم در بدو بدوهای آخر اسفند ماه و امسال در تعطیلات نوروز 15 فروردین سالروز وفاتت فراموش شد و حتی مراسمی کوچک بابت زنده کردن نامش برپا نشد.
ولی از آنجایی که ما مردمان روزهای دیر هستیم انتظار میرفت حداقل حالا که سالروز فوت این بانو فرا رسیده؛ کسی در این شهر بزرگ که ادعای فرهنگ دارد و تاریخ، یادی از پروین اعتصامی یادی کند! ولی حتی امروز هم خبری نیست. ما در سایتها و روابط عمومیها و پلاکاردهای مقابل اداره فرهنگ و ارشاد تبریز را رصد کردیم، خبری نبود. نگردید.
انگار عادت کردهایم که همیشه تنها قدر چیزهایی را بدانیم که از دست میدهیم.
هرگاه اسمی از تبریز و داشتههایش میشود، مگر ممکن است یادی از شهریار نکنیم و نگوییم اینجا دیار شهریار است؟ ولی صادقانه که نگاه کنیم حتی در ادبیات کلامی و درونشهری خود هم گاه فراموش میکنیم که اینجا دیار پروین هم هست!
از شاعران، فرهیختهها و استادهای دانشگاه گرفته تا همین مردم کوچه و بازار اگر از تک تک این مردم بخواهید تا بزرگترین شاعر زن 10 قرن ادبیات ایران را نام ببرند، بیشک شمار آنهایی که از طاهره قرهالعین، زینب النسا، سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد اسم میبرند، به تعداد انگشتهای یک دست هم نمیرسد.
اما قطعاً نظر قالب «پروین اعتصامی» خواهد بود اما پرسش اینجاست که چرا همین مردم که هیچکدام به جایگاه بلند پروین شک ندارند، شاعر همشهری خود را خوب نمیشناسند. شعرش را خیلی کم میخوانند و هوایش را ندارند؟
دِین ما به پروین آنقدری زیاد است که برای گفتن از او باید تقویم و تاریخ را از یاد برد. شعرش را خواند و دیوانش را در قفسه کتابهای خانهها جای داد. زن توی تصویر حق دارد غمگین باشد و نا امید!
پایان شاعری در فصل سرد فراموشی
«پروین چرخ گردون» دخت رخشنده دیار مشروطه
پروین اعتصامی که نام اصلی او "رخشنده " است در بیست و پنجم اسفند 1285 هجری شمسی در تبریز متولد شد، در کودکی با خانوادهاش به تهران آمد. پدرش که مردی بزرگ بود در زندگی او نقش مهمی داشت...، و هنگامیکه متوجه استعداد دخترش شد، به پروین در زمینه سرایش شعر کمک کرد.
پدر پروین
یوسف اعتصامی معروف به اعتصام الملک از نویسندگان و دانشمندان به نام ایران بود. وی اولین "چاپخانه" را در تبریز بنا کرد، مدتی هم نماینده مجلس بود.
اعتصام الملک مدیر مجله بنام "بهار" بود که اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر شد، ثمره ازدواج اعتصام الملک، چهار پسر و یک دختر است.
مادر پروین
مادرش اختر اعتصامی نام داشت. او بانویی مدبر، صبور، خانهدار و عفیف بود، وی در پرورش احساسات لطیف و شاعرانه دخترش نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او علاقه فراوانی نشان میداد.
شروع تحصیلات و سرودن شعر
پروین از کودکی با مطالعه آشنا شد. خانواده او اهل مطالعه بود و وی مطالب علمی و فرهنگی به ویژه ادبی را از لابه لای گفتوگوهای آنان درمییافت در یازده سالگی به دیوان اشعار فردوسی، نظامی، مولوی، ناصرخسرو، منوچهری، انوری، فرخی که همه از شاعران بزرگ و نامآور زبان فارسی به شمار میآیند، آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوههای یادگیری آن با او تمرین می کرد.
گاهی شعری از شاعران قدیم به او میداد تا بر اساس آن، شعر دیگری بسراید یا وزن آن را تغییر دهد، و یا قافیههای نو برایش پیدا کند، همین تمرینها و تلاشها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاندوزد.
هر کس کمی با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد، با خواندن این بیتها به توانائی او در آن سن و سال پی میبرد برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی، یعنی یازده تا چهارده سالگی او میباشد ، شعر ای مرغک او در 12 سالگی سروده شده است:
ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه؟
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمانه
رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه
بر مردم چشم ، دیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه
هنگام شب آرمیدن آموز
با خواندن این اشعار می توان دختر دوازده سالهای را مجسم کرد که اسباب بازیاش " کتاب" است ؛ دختری که از همان نوجوانی هر روز در دستان کوچکش ، دیوان قطوری از شاعری کهن دیده میشود ، که اشعار آن را میخواند و در سینه نگه می دارد.
شعر " گوهر و سنگ " را نیز در 12 سالگی سروده است.
شاعران و دانشمندانی مانند استاد علی اکبر دهخدا، ملکالشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و نصرالله تقوی از دوستان پدر پروین بودند، و بعضی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانه او جمع میشدند، و در زمینه های مختلف ادبی بحث و گفتگو میکردند. هر بار که پروین شعری می خواند، آنها با علاقه به آن گوش میدادند و او را تشویق میکردند.
" ادامه تحصیلات"
پروین، در 18 سالگی، فارغ التحصیل شد، او در تمام دوران تحصیلی، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه، معلومات زیادی داشت، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی میکرد، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که میتوانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی (انگلیسی) بخواند. مهارت او در این زبان به حدی رسید که 2 سال در مدرسه قبلی خودش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس کرد.
"سخنرانی در جشن فارغ التحصیلی"
در خرداد 1303، جشن فارغالتحصیلی پروین و هم کلاسهای او در مدرسه برپا شد. او در سخنرانی خود از وضع نامناسب اجتماعی ، بیسوادی و بیخبری زنان ایران حرف زد. این سخنرانی، به عنوان اعلامیهای در زمینه حقوق زنان، در تاریخ معاصر ایران اهمیت زیاد دارد.
پروین در قسمتهای از اعلامیه "زن و تاریخ" گفته است:
« داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیض نماید».
و درباره راه چاره اش گفته است :
« پیداست برای مرمت خرابی های گذشته، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده، مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند.»
"اخلاق پروین"
یکی از دوستان پروین که سالها با او ارتباط داشت، درباره او گفته است :
«پروین، پاک طینت، پاک عقیده، پاکدامن، خوش خو و خوشرفتار، نسبت به دوستان خود مهربان، در مقام دوستی فروتن و در راه حقیقت و محبت پایدار بود. کمتر حرف میزد و بیشتر فکر می کرد، در معاشرت، سادگی و متانت را از دست نمیداد. هیچ وقت از فضایل ادبی و اخلاقی خودش سخن نمیگفت.»
همه این صفات باعث شده بود که او نزد دیگران عزیز و ارجمند باشد.
مهمتر از همه اینها، نکتهای است که از میان اشعارش فهمیده میشود. پروین، با آن همه شعری که سروده، در دیوانی با پنج هزار بیت، فقط یک یا دو جا از خودش حرف زده و درباره خودش شعر سروده و این نشان دهنده فروتنی و اخلاق شایسته اوست.
"نخستین چاپ دیوان اشعار"
پیش از ازدواج، پدرش با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و این کار را با توجه به اوضاع و فرهنگ آن روزگار، درست نمیدانست. او فکر میکرد که دیگران ممکن است چاپ شدن اشعار یک دوشیزه را، راهی برای یافتن شوهر به حساب آورند!
اما پس از ازدواج پروین و جدائی او از شوهرش، به این کار رضایت داد. نخستین مجموعه شعر پروین، حاوی اشعاری بود که او تا پیش از 30 سالگی سروده بود و بیش از صد و پنجاه قصیده، قطعه، غزل و مثنوی را شامل میشد.
مردم استقبال فراوانی از اشعار او کردند، به گونهای که دیوان او در مدتی کوتاه پس از چاپ، دست به دست میان مردم می چرخید و بسیاری باور نمی کردند که آنها را یک زن سروده است، استادان معروف آن زمان، مانند دهخدا و علامه قزوینی، هر کدام مقالههایی درباره اشعار او نوشتند و شعر و هنرش را ستودند.
" کتابداری"
پروین مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) بود. کتابداری ساکت و محجوب که بسیاری از مراجعهکنندگان به کتابخانه نمیدانستند او همان شاعر بزرگ است. پس از چاپ دیوانش وزارت فرهنگ نیز از او تقدیر کرد.
دعوت دربار و مدال درجه سه
معمولا رسم است که دولت، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طی برگزاری مراسمی خاص، مورد ستایش و احترام قرار میدهد. در چنین مراسمی وزیر یا مقامی بالاتر، مدالی را که نشانه سپاس، احترام و قدردانی دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد مورد نظر است، به او اهدا میکند، وزارت فرهنگ در سال 1315 مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد ولی او این مدال را قبول نکرد.
گفته شده که حتی پیشنهاد رضا خان را که از او برای ورود به دربار و تدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت کرده بود، نپذیرفت، روحیه و اعتقادات پروین به گونهای بود که به خود اجازه نمیداد در چنین مکانهایی حاضر شود . او ترجیح می داد در تنهایی و سکوت شخصیاش به مطالعه بپردازد.
او که در 15 سالگی درباره ستمگران و ثروتمندان به سرودن شعر پرداخته، چگونه میتواند به محیط اشرافی دربار قدم بگذارد و در خدمت آنها باشد؟
او که انسانی آماده، دارای شعوری خلاق و همواره درگیر در مسائل اجتماعی بود به این نشانها و دعوتها فریفته نمیشد.
در اینجا یکی از اشعار پروین در مذمت اغنیای ستمگر را میخوانیم:
برزگری پند به فرزند داد، کای پسر
این پیشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
….
هر چه کنی نخست همان بدروی
کار بد و نیک، چو کوه و صداست
….
گفت چنین، کای پدر نیک رای
صاعقهی ما ستم اغنیاست
پیشه آنان، همه آرام و خواب
قسمت ما، درد و غم و ابتلاست
ما فقرا، از همه بیگانه ایم
مرد غنی، با همه کس آشناست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کی غم سرمای زمستان ماست
تیره دلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را چه خبر از خداست
" دوران بیماری و مرگ پروین"
پروین اعتصامی، پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانی که برادرش – ابوالفتح اعتصامی - دیوانش را برای چاپ دوم آن حاضر می کرد ، ناگهان در روز سوم فروردین 1320 بستری شد پزشک معالج او، بیماریاش را حصبه تشخیص داده بود، اما در مداوای او کوتاهی کرد و متاسفانه زمان درمان او گذشت و شبی حال او بسیار بد شد و در بستر مرگ افتاد.
نیمه شب شانزدهم فروردین 1320 پزشک خانوادگیاش را چندین بار به بالین او خواندند و حتی کالسکه آماده ای به در خانهاش فرستادند ، ولی او نیامد و …. پروین در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست.
پیکر پاک او را در آرامگاه خانوادگیاش در شهر قم و کنار مزار پدرش در جوار خانم حضرت معصومه (س) به خاک سپردند.
پس از مرگش قطعه شعری از او یافتند که معلوم نیست در چه زمانی برای سنگ مزار خود سروده بود. این قطعه را بر سنگ مزارش نقش کردنی، آنچنانکه یاد و خاطرهاش در دل مردم نقش بسته است.
شعر روی قبر پروین اعتصامی
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هرکه را چشم حقیقت بین است
هرکه باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسید مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
...............................
نگارنده: سحر فکردار
افزودن دیدگاه جدید