آیا امکان دارد در قیامت پدران و مادران با فرزندانشان یکجا باشند؟
چگونه میشود فرزندان و اولیائشان در آخرت با هم باشند؟
برای یافتن پاسخی مناسب در ارتباط با پرسش مطرح شده، به سراغ قرآن کریم و روایات معصومان(ع) میرویم، تا ببینیم قرآن و روایات در این موضوع چه دیدگاهی را مطرح میکنند. قرآن کریم در باره چگونگی ملحق شدن فرزندان در قیامت با پدرانشان چنین میفرماید:
«وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهین»؛[1]
کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مىکنیم و از (پاداش) عملشان چیزى نمىکاهیم و هر کس در گرو اعمال خویش است.
از ظاهر آیه شریفه بر مىآید که در مقام منت و فضل پروردگار بر مؤمنان ساکن جوار رحمت الهی است. خداى سبحان بر مؤمنان منت مىگذارد که به زودى فرزندانشان را - البته آنهایى را که در ایمان از پدران خود پیروى کردند- به خود آنان ملحق مىکند، و بدین وسیله چشم پدران را روشن مىسازد، و همین معنا خود قرینهاى است بر اینکه تنوین در کلمه «بایمانٍ» براى این است که بر درجهای از ایمان دلالت کند، نه براى تعظیم ایمان.در نتیجه معناى آیه این مىشود که ما از میان نسلهاى مؤمنان، آنهایى را که در ایمان به خدا به نوعى از پدران خود پیروى کنند به پدرانشان ملحق مىکنیم، هر چند که ایمانشان به درجه ایمان پدرانشان نرسد؛ چون اگر تنها آن فرزندانی را به پدران مؤمن ملحق کند که ایمانشان یا مساوى و یا کاملتر از ایمان پدران باشد، دیگر منت نهادن معنا ندارد.
از سوى دیگر، از اینکه پیروی در ایمان را مطلق و بىقید آورد، و همواره کلام مطلق منصرف به فرد روشنش مىشود، ناگزیر باید گفت منظور از این پیروی، پیروی فرزندان بالغ است؛ زیرا خردسالانى که هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند، ایمانشان هنوز ایمان صحیح نشده، پس قهراً مراد از ذریه، فرزندان کبیرند که مکلف به ایمان هستند. بنابر این، آیه شریفه، شامل فرزندانی که قبل از بلوغ از دنیا مىروند نمىشود، و این منافات ندارد با اینکه اطفال و کودکان مؤمنان هم شرعاً محکوم به ایمان باشند.
مگر اینکه بگوییم: نکره آمدن ایمان عمومیت را مىرساند، و معنا چنین مىشود: ذریه ایشان در ایمان، که از پدران خود پیروى کردهاند، حال چه اینکه آن ایمان، ایمان واقعى باشد، یا ایمان به حسب حکم شرع باشد.
گفتنی است که سیاق امتنان، قرینه است بر اینکه ضمیر جمع در جمله «ما ألتناهم» و در «من عملهم» به «الذین آمنوا» بر مىگردد، هم چنان که دو ضمیر در «اتبعتهم» و «ذریتهم» به مؤمنان بر مىگردد؛ زیرا وقتى فرمود: «ما اینان را به آنان ملحق مىکنیم»، جاى این توهم بود که نکند خدا مىخواهد از پاداش پدران کم نموده به فرزندان بدهد؛ لذا با جمله «وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» خواست این توهم را دفع کند و بگوید کم کردن از پاداش پدران با امتنان منافات دارد، و معلوم است که آنچه با امتنان منافات دارد این است که از ثواب پدران کم کند نه از ثواب فرزندان. پس این بهترین دلیل است که دو ضمیر «ما ألتناهم» و «من عملهم» هم به همان پدران مؤمن بر مىگردد.
نتیجه این که: جمله «وَ الَّذِینَ آمَنُوا ...» جملهاى است استینافى که خداى تعالى در آن بر مؤمنان منت مىگذارد که به زودى اولادشان را که به نوعى از ایمان، پدران خود را پیروى کردهاند به پدران ملحق مىکند، هر چند که ایمان فرزندان به درجه ایمان پدران نرسیده باشد. و این کار را بدان جهت مىکند که پدران خشنود گشته چشمشان روشن شود، و در عین حال از پاداش پدران چیزى کم نمىکند، و از ثواب پدران چیزى به فرزندان نمىدهد، که مزاحم حق پدران نباشد، و خدا خودش بهتر مىداند که چه جور بدهد.[2]
این معنا از سخنان معصومان(ع) نیز به روشنی دریافت میشود: «عن علیّ(ع) عن النبیّ(ص) قال: إن المؤمنین و أولادهم فی الجنة»؛[3] امام علی(ع) از رسول خدا(ص) نقل میکند که مؤمنان و فرزندانشان در بهشت با هم هستند.«وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ أَمَّا أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِینَ فَیَلْحَقُونَ بِآبَائِهِم»؛[4] همچنین امام باقر(ع) میفرماید: فرزندان خردسال مؤمنان(در بهشت) به پدرانشان ملحق میشوند.
همچنین ابن عباس از پیامبر اسلام(ص) نقل میکند: خدا درجه فرزندان آنها را بالا میبرد تا با پدران مؤمن خود که در درجه و مرتبه بالایی هستند، نزدیک باشند.[5]
بنابر این، فرزندان انسانهای با ایمان اگر آنان نیز اهل ایمان – حتی با مرتبهای پایینتر - باشند و نیز کودکان، در قیامت به پدران خویش ملحق شده و در بهشت در کنار هم از نعمتهای بیکران الهی بهرهمند خواهند شد. [1]. طور ۲۱.[2]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 12- 13، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 19، ص 16- 18، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374ش؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 250- 251، ناصر خسرو، تهران، 1372ش؛ حسینى همدانى سید محمد حسین انوار درخشان، ج15، ص: 497 – 498. کتابفروشى لطفى، تهران، چاپ اول، 1404 ق.[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد ج 3، ص 250، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.[4]. همان، ج 3، ص 248.
[5]. طحاوی، أبو جعفر أحمد بن محمد، شرح مشکل الآثار، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ج 3، ص 107، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: محمودی، محمد باقر، ج 2، ص 273 – 274، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1411ق؛ مرعشی تستری، قاضی نور الله، احقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 14، ص 677، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1409ق.
منبع :اسلام كوئيست
افزودن دیدگاه جدید