مکالمه تلفني يه هنرپيشه از تهران با يه نفر تو BBC
بيبيسي فارسي که در زمان فتنه 88 رسما به تريبون مخالفان و فتنه گران تبديل شده بود براي تهيه خبر از فضاي داخلي ايران دست به دامان افرادي ميشود که در خوشبينانه ترين حالت روزي يک بار صداي خبر به گوششان ميرسد و از عالم خبر فقط تعريفي گنگ در ذهن دارند.
يه هنرپيشه از تهران: الو، الو، الوووووووووووووووو. کسي اونجا نيست جواب بده.
يه نفر تو بي بي سي: الو صدات مياد، دارم ميشونم کر که نيستم. حرفتو بزن.
يه هنرپيشه از تهران: سلام چطوري؟
يه نفر تو بي بي سي: حرفتو بزن، دارم ميشنوم.
يه هنرپيشه از تهران: من ... هستم از تهران تماس ميگيرم.
يه نفر تو بي بي سي (در حالت ذوق مرگي که از ذوق داره گوشي تلفنو تو گوشش فرو ميکنه): سلاااااااام، حاااااااال شما؟ چطوري؟ خوبي؟ تهران هوا چطوره؟
يه هنرپيشه از تهران (با تعجب از رفتار اوليه و حالا ثانويه): ممنون، اينجا هوا هم خوبه و يه نم باروني زده.
يه نفر تو بي بي سي: خيلي خوشحالم صداتو ميشنوم آخه اصلا انتظارشو نداشتم ... جان. چه خبر مبرا؟
يه هنرپيشه از تهران: ميخواستم ببينم ميشه يه خبر بدم؟ ديشب تا ساعت دو صبح تو فيسبوک بودم، يکي از دوستام يه خبري بهم داد.
يه نفر تو بي بي سي: بگو عزيزم اصلا من اينجا نشستم خبر تو رو بشنوم و اگه خودت آماده باشي بفرستمت رو اير.
يه هنرپيشه از تهران: بفرستي رو ريل؟ رو ريل چرا آخه؟
يه نفر تو بي بي سي: رو ريل نه عزيزم، رو ايييييييير.
يه نفر از تهران: رو اير اصلا چي کار ميکنن؟
يه نفر تو بي بي سي: ما رو باش، با چه آدم تعطيلي طرفيم، مثلا ادعا ميکنه رسانه مسانه هم بلده!!!
يه هنرپيشه از تهران: چييييي؟ اونجا تعطيله؟
يه نفر تو بي بي سي: نه عزيزم، با تو نبودم. خبرتو بگو با هم چک کنيم ميخوام يه کاري کنم بري خبرتو زنده به مجري تو استوديو بخوني. اين يعني اينکه بري رو اير.
يه هنرپيشه از تهران: آهااااااااان، منظورت از رو اير رفتن اينه که برم تو استوديو خبر بخونم. اي کاش ديشب تو فيسبوک به بچهها خبر داده بودم ميخوام بيام رو اير. اگه زودتر ميگفتين ميخوام تو استوديو خبر بخونم، قطعاً همه دوستام ميديدن.
يه نفر تو بي بي سي: خب حالا نشده ديگه.
يه هنرپيشه از تهران: که اينطور. آخه نميدونم خبرم خوب هست، نيست؟ اصلا به درد ميخوره يا نه!
يه نفر تو بي بي سي: خبرت هر چي باشه به درد ميخوره، همين که لطف کردي تماس گرفتي ميخواي به ما خبر بدي اين خودش خيليييييييه.
يه هنرپيشه از تهران: يعني اصلا مهم نيست اين خبري که ميخوام بدم چي باشه؟ اصلا ببينم نميپرسي من کيام؟
يه نفر تو بي بي سي: ببين دوستم، اينکه تو کيهستي اصلا مهم نيست. مهم اينه که داري از تهران تماس ميگيري.
يه هنرپيشه از تهران: ببينم يعني اصلا مهم نيست من کيام؟
يه نفر تو بي بي سي (در حال در افشاني): تو عالم ما خبر و نفر مهم نيست، تهران مهمه. ميدوني چيميگم؟ الان مهم اينه که تو از تهران زنگ زدي به من و ميخواي خبرتو بدي منم وظيفم اينه که خبرتو بگيرم و بفرستمت بري رو اير. ضمنا دوستان را هم خبر کن تا خبر بدن.
يه هنرپيشه از تهران: خب اصلا ببين خبرم چيه، شايد به دردت نخوره؟
يه نفر تو بي بي سي: ... تو به ما خبر بده، اون خبر در پيتم باشه ما قبول ميکنيم. متوجه نشدي تهران، تهران براي ما مهمه
يه نفر از تهران: پول تلفنم چي ميشه؟
يه نفر تو بيبيسي: تو زنگ بزن به من خبراتو بده، بعد واسم همه قبضاتو فاکتور کن من خودم از آقا صادق(صبا) پيگيري ميکنم. ما قبلا مثل تو داشتيم. کاريت نباشه، من خودم واست رديفش ميکنم.
يه هنرپيشه از تهران: مرسي حالا خبرمو بدم؟
يه نفر تو بي بي سي: بگو ميشنوم.
يه هنرپيشه از تهران: الو، الو، الللللللللو. صدام مياد. الو، الووووووووووو.
يه نفر تو بي بي سي: بگو صدات داره تو استوديو پخش ميشه الان رو ايري.
يه هنر پيشه از تهران: سلام، من ديشب تو فيسبوک بودم...
افزودن دیدگاه جدید