جواب سوالات درس هایی از قرآن ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
درس هایی از قرآن ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
یک نت ـ جواب سوالات مسابقه درس هایی از قرآن ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
درس هایی از قرآن ۲۰ بهمن ۱۴۰۱1.خداوند درباره چه کسی به حضرت نوح فرمود: او از خاندان تو نیست و نااهل است؟
1- پسر نوح (پاسخ صحیح)2- همسر نوح3- هر دو مورد
2. خداوند در قرآن درباره چه کسانی فرمود: کیفر گناه آنان دو برابر است؟
1- یاران رسول خدا2- ابولهب عموی رسول خدا و همسرش3- همسران رسول خدا (پاسخ صحیح)
3. آیه 113 سوره هود، از چه امری نهی می کند؟
1- تکیه بر والدین2- تکیه بر ستمگران (پاسخ صحیح)3- تکیه بر ثروتمندان
4. بر اساس آیه 38 سوره اعراف، در قیامت چه کسانی به چه کسانی نفرین می کنند؟
1- بهشتیان به دوزخیان2- دوزخیان به بهشتیان3- دوزخیان به دوزخیان (پاسخ صحیح)
5. آیه 29 سوره فرقان به کدام یک از عوامل گمراهی انسان اشاره می کند؟
1- دوست گمراه (پاسخ صحیح)2- همسر گمراه3- معلّم گمراه
درس هایی از قرآن ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
موضوع: بایدها و نبایدهای انقلاب اسلامی
تاريخ پخش: 20/11/1401
عناوين:
1- نورچشمی در اسلام ممنوع
2- دلسوزی بیجا ممنوع
3- تکیه بر بیگانگان ممنوع
4- طرد مسئولان و کارگزاران فاسد
5- خطر تفرقه در جامعه اسلامی
6- طرد افراد فرصتطلب از جامعه
7- آفت ترس از قدرتهای جهانی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوع بحثمان بایدها و نبایدهایی است که باید در انقلاب صورت بگیرد و بعضیاش گرفته و بعضیاش هم نگرفته. اصولاً هر چیز خوبی یک بدلی هم دارد، مثلاً طلا خوب است، طلای قلّابی هم داریم، طلای بدلی داریم، هر چیزی که طبیعیاش خوب است، یک مصنوعی هم برایش درست میکنند و لذا، حتّی دین ما، دیگر ما از قرآن بالاتر نداریم، در قرآن اگر عدّهای نباشند، در قرآن تحریف به وجود میآید، تفسیر به رأی گفته میشود، برداشتهای غلطی از قرآن میشود، حدیث کلام پیغمبر و امام است، اما حدیث جعلی درست میشود، این است که فقط ازدواج مهم نیست، بعد از ازدواج همسرداری مهم است، طول میکشد، خود ازدواج چند ماه طول میکشد، ولی همسرداری دهها سال طول میکشد. بافتن یک قالی چند ماهه آدم یک قالی دستبافت را میبافد، اما حفظ قالی ممکن است دهها سال نیاز باشد. یک چیزهای نباید و یک چیزهایی باید، اینها را ما از یادداشتهایمان درآوردم که جزء آسیبهای انقلاب میشود، انقلاب برکاتی دارد، آسیب هم دارد، از برکاتش حمایت بکنیم، از آسیبهایش هم هشدار بدهیم.
1- نورچشمی در اسلام ممنوع
1- نورچشمی در اسلام هست یا نه؟ قرآن میفرماید حضرت نوح به خدا گفت: «خدایا پسرم را نجاتش بده» فرمود: «این پسر تو نیست، نااهل است، «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» (هود/ 46) آیه قرآن است»، یعنی پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوّتش گم شد، شعر معروفی است.
- ابولهب عموی پیغمبر است، ولی قرآن میگوید: «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ» (مسد/ 1)، دستش قطع شود، چون آدم منحرفی بود.
- دو تا پیغمبر همسرهایشان بد بودند، حضرت نوح و حضرت لوط، دو تا زن پیغمبرها بد بودند، بنابر قرآن، پس ببینید میشود انسان از مقامش، از اسمش سوءاستفاده بکند. قرآن یک آیه دارد به زنهای پیغمبر میگوید: خانمهای پیغمبر نگویید ما زن پیغمبریم، شما اگر خلاف کنید، عذابتان دوبله هست، «مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» (احزاب/ 30)، زن پیغمبر خلاف کند، عذابش دوبله هست.
نور چشمی نباید باشد. امیرالمؤمنین دید گردنبندی در خانوادهاش هست، پرسید از کجا آوردید؟ گفتند: این را عاریه کردیم، قرضی گرفتیم برای مثلاً عید قربان، عید فطر آرایش کنیم. فرمود که: «مگر همهی مردم گردنبند بیتالمال را عاریه میگیرند؟! برگردان.»
امام رضا یک نامه به امام جواد نوشت که: «به من خبر دادند شما را از یک در خصوصی میبرند و میآورند، شما هم عبورت باید از دری باشد که باقی مردم عبور میکنند.» خطّ ویژه حق نداری بروی. بله، یک وقت یک مسئلهی امنیتی است، آتشنشانی است، بیمار است، مرگ و میری است، خطری است، هشداری است، تروری است، در یک شرایط خاص ممکن است حکم خاص داشته باشد ولی اصل باید این نباشد که انسان سوءاستفاده کند.
2- اسراف، ولخرجی که میشود. ما خیلی ولخرجی میکنیم، سیلیهایی که میخوریم بعضیاش به خاطر ولخرجی است. حالا در گاز باشد، در نفت باشد، در ماشین باشد، در دکور باشد، در خانه و ساختمان باشد، اسراف و تبذیر. اسراف از گناهان بزرگی است، قرآن میگوید: «أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفين» (انبیاء/ 9)، یعنی اینهایی که اسراف میکنند، ما اینها را هلاک میکنیم. اسراف و تبذیر.
3- زودباوری. آن طرف آب چه میگویند، این طرف آب چه میگویند، در سایتها چه آمده است، سایتها دوست ما هستند؟ آنهایی که هواپیمای ما را زدند، کشتی ما را زدند، بمباران کردند، هشت سال صدّام را تحریک کردند، از همه رقم اسلحهها از همهی دنیا به او دادند، صدها هزار جوان عزیز ما را یا شهید کردند، یا اسیر کردند، یا جانباز کردند، آن وقت بعد از این ماجرا بیایند بگویند همچین بکنید، همچین نکنید، دوست است یا دشمن؟ قرآن آیه دارد، بخوانم، معلّم قرآن هستم، از قرآن بخوانم: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/ 6)، میگوید آن که خبر برای شما آورد، فاسق است، یا عادل؟ اگر فاسق است، نباید گوش به حرفش بدهیم. زودباوری ممنوع.
2- دلسوزی بیجا ممنوع
4- دلسوزی بیجا ممنوع، این از آفات است، گاهی به افرادی مسئولیت میدهند، حالا فقط به خاطر اینکه در ستاد انتخاباتی ما بوده، حالا که رئیس جمهور شدیم، شهردار شدیم، وکیل و وزیر شدیم، یک پستی هم به این بدهیم، چون این خیلی در انتخابات ما زحمت کشیده! دلسوزی بیجا. قرآن یک آیه دارد، میگوید که: خلافکار را شلّاق که میزنید، «لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في دينِ اللَّه» (نور/ 2)
یک قصّه برایتان بگویم، مجرمی را آوردند که شلّاقش بزنند، حضرت علی علیه السلام شلّاق را به یکی از یارانش داد، گفت مثلاً چند تا شلّاقش بزن. آن هم همینطور که زد، یک سه تا اضافه زد، حضرت فرمود: «چند تا زدی؟» گفت: «اینقدر» گفت: «من گفتم چند تا بزن، من گفتم مثلاً تو سی تا بزن، بیست تا بزن، تو سه تا اضافه زدی.» شلّاق را گرفت، قنبر را خواباند، گفت: «حالا خودت بخواب، آن سه تایی که اضافه هست ...» این است، خیلی مهم است.
مرز، هر کسی روی مرز باشد. شما یک دقیقه قبل از افطار کنی، روزهات باطل است، ولو صبح تا حالا گرسنه خوابیدی، صبح تا حالا گرسنه بودی هان، ولی یک دقیقه زودتر، روزهات باطل است. در نماز با توجّه یک دقیقه رویت را برگردانی، نماز باطل است. دلسوزی نکنیم، حالا به او بدهیم برود، این بیچاره است، بدبخت است، فلان است. بابا جان این امروز رانندگیاش خوب نیست، من خواسته باشم دلسوزی کنم، گواهینامهی رانندگی به او بدهم، میرود خودش و زن و بچّه و یک جمعی را در جادّه میکشد، اینجا اگر تو نظام را دوست داری، باید بگویی تا خوب رانندگیات ماهر نشده، من گواهینامه نمیدهم. دلسوزی بیجا.
5- از مسائلی که باید گفت فردپرستی، یک آیه برایتان بخوانم، در جنگ احد یکمرتبه یک فریادی بلند شد: «پیغمبر کشته شد»، یک عدّه هم پا به فرار گذاشتند، آیه نازل شد مگر شما فردپرستید؟! پیغمبر کشته شد، دین او که هست، یارانش که هست، هدفش که هست، «أَ فَإِنْ ماتَ»: حالا اگر گیرم پیغمبر از دنیا رفت، «أَوْ قُتِلَ»: گیرم شهید شد، «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ» (آل عمران/ 144): برمیگردید فرار میکنید؟! مگر شما فردپرستید؟! از این آیه معلوم میشود که باید حکومت اسلامی چنان استوانههایش و ستونش، نظام اسلامی باید چنان محکم باشد، که حتّی با رفتن رهبر یا شهادت رهبر، یا فوت رهبری مثل پیغمبر نظام از هم نپاشد، این آیه دلیل بر این است که حکومت باید قدرت داشته باشد، انسجام داشته باشد، بتن آرمهای باشد که با یک نارنجک و با یک ترور و با یک مرگ و میر نظام متلاشی نشود. یک بار دیگر آیه را بخوانم: «أَ فَإِنْ ماتَ»، «ماتَ» میّت اگر از دنیا رفت، «أَوْ قُتِلَ»: یا کشته شد، «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»: باید برگردید، فرار کنید؟ یعنی چه؟ یعنی نباید حکومت وابسته به یک نفر باشد، نباید ما چنان نظامی داشته باشیم که با رفتن یک نفر نظام بپاشد. فردپرستی ممنوع.
یکی دیگر، در آستانهی انقلاب هستیم، دههی فجر و 22 بهمن، داریم آفتها را میگوییم.
3- تکیه بر بیگانگان ممنوع
6- تکیه بر بیگانگان، قرآن صریحاً میفرماید: «لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّار» (هود/ 113)، به ستمگران تکیه نکنید، گرفتار قهر خدا میشوید، فلانی وعده داده، فلانی وام داده، فلانی، حالا، «الَّذينَ ظَلَمُوا»، افراد ستمگر به شما وعده میدهند، کمکی هم ممکن است بکنند، میگوید دلت به آن کمکهای دشمن خوش نشود، «فَتَمَسَّكُمُ النَّار».
دیگر چی؟
7- کاغذبازی، قید و بندهای زیادی. یک کاری را خیلی ساده میشود کرد، هی لفتش میدهیم. یک خاطره برایتان بگویم، احتمالاً هم من ده، بیست سال پیش اینها را گفتهام، بعضیهایش را. یک وقت در یک جایی، در سالنی که بنا بود سخنرانی کنیم، یک میز قدیمی بزرگ کهنه وسط سالن بود، گفتیم: «خب این میز مزاحم است، این میز را کنار کشیم که اسالن قشنگتر باشد.» گفتند: «شما تقاضا بنویسید!» گفتم: «به چه کسی؟« گفت: «بنویسید به مدیر کلّ فلان که این میز را بردارد.» گفتم: «حالا نامه بنویسیم چه میشود؟» گفت: «نامه را به روابط عمومی میدهد، روابط عمومی به انبارداری میدهد، انبارداری به حمل و نقل میدهد، بعد یک تاریخ میگذارند، میآیند این میز را کنار میکشند!» گفتم: «برای هل دادن یک میز چند گروه باید نان بخورند؟!» عبا و قبایم را کنار گذاشتم، خودم میز را هلش دادم، رفت کنار. گفتم: «هشت تا مدیر کل تمام شد.» مدیر کلّ عطسه، مدیر کلّ سرفه، هماهنگی بین عطسه و سرفه، جمعبندی بین …. اینکه میگویند امام زمان علیه السلام با 313 نفر کارش را شروع میکند و بعدش 313 نفر هم ده هزار نفر میشوند و با همان عدد کار را شروع میکند، این یعنی چه؟ یعنی خیلی آدمها بیخود مشغولند، شغلشان کاذب است، نیازی نیست.
کاغذبازیها، و «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلال الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» (اعراف/ 157)، قرآن میگوید پیغمبرها که آمدند، یک سری آداب و رسوم و قید و بندهای زیادی را حذف کردند. خودمان گیر کردیم، مثل بتپرستها شدیم، بتپرستها با دست خودشان بت میتراشیدند، راستش گریه میکردند، قرآن میگوید: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» (صافّات/ 95)، با دست خودت بت تراشیدی، حالا هم در مقابل تراش خودت گریه میکنی؟! «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» ما با دست خودمان آداب و رسومی درست کردیم، بعد تو همین آداب و رسوم خودمان ماندیم.
تعطیلات بیخودی، قوانین بیخودی، هزینههای بیخودی. در انتخابات میشود، خب یک کسی کاندیدا شده، حالا یا برای شهردار، یا برای مجلس، یا خبرگان، هر چی، یک چند تا عکس در فاصلههای مختلف بزند، خودش را معرّفی کند، معقول است، اما گاهی میبینی روی هر آجری عکس خودش را میزند.
یک کسی آب خورد، در این آب مقداری آب زیاد آمد، مقداریاش را خورد، مقداریاش زیاد آمد، دور ریخت، حضرت فرمود: «اسراف کردی!» گفت: «با آن چه کار کنم، میل ندارم.» گفت: «خب بریز تو جوی آب.» گفت: «فرق میکند که نصف لیوان حالا من بریزم یا تو نهر آب و جوی آب، یا بریزم روی خاک؟!» فرمود: «بله، این هم فرق میکند.»
از حاج احمد آقای خمینی رحمة الله علیه نقل شد که آب برای امام آوردند. امام آب را خورد، مقداری زیاد آمد، یک دستمال کاغذی از بغلش درآورد، این دستمال کاغذی را روی این آب گذاشت و بعد دور این دستمال را فشار داد که این کاغذ به لیوان بچسبد. پرسیدند: «آقا چه میکنی؟!» گفت: «نصف لیوانش را خوردم، نصفش زیاد است، دور بریزم اسراف است.»
در مصرف میوه، امام رضا دید یک کسی میوه را نیمهخور کرده است، حالا سیبی، انگوری، هر چه که بود، یک خوردهاش را خورده، یک خوردهاش را نخورده، امام رضا عصبانی شد، فرمود: «تو سیر شدی، افرادی هستند به همین نصفه سیب نیاز دارند.»
آرد، نان، بنزین، گازوئیل، برق، عرض کنم لباس، «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» (صافّات/ 95)، بعضی مقیّد هستند برای هر عروسی یک پیراهن نو بدوزند، برای هر عروسی یک پیراهن نو! حضرت یوسف یک لیوان داشت که آن لیوان را داخل خورجین گندم برادرها گذاشتند، بعد هم گفتند لیوان پادشاه گم شده، قصّهی این لیوان، خدا در قرآن روی این لیوان دو تا اسم گذاشته، قرآن میگوید که: «جَعَلَ السِّقايَةَ في رَحْلِ أَخيه» (یوسف/ 70)، «سِقایَة»، سقّایی، یعنی لیوان آبخوری، به این لیوان سقایه میگوید، یعنی وسیلهی سَقْی، سقّایی، لیوان آب بوده، یک جای دیگر قرآن میفرماید که این لیوان «کِیْل» (یوسف/ 60) بوده، مثل لیتر، یک لیوان بوده، هم اسمش را لیوان آب خوری گذاشتند، هم «کِیْل» مثل لیتر، یعنی معلوم میشود که حضرت یوسف در کاخش، از یک لیوان چند منظوره بوده، ما الآن اینطور نیستیم، ما لیوان چایخوری، شربتخوری، عرض کنم قهوهخوری، اینها همه لیوانهایش جداست. اسراف در همه چیزی. اسراف از گناهان کبیره است و بزرگترین اسراف، اسراف در عمر است، عمرمان را هدر میدهیم.
4- طرد مسئولان و کارگزاران فاسد
8- مسئولین فاسد. قرآن میفرماید که یک عدّه دنبال حق نیستند، «وَ اتَّبَعُوا»، پیروی میکنند، تبعیت میکنند، دنبال میکنند، «أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ» (هود/ 59)، دستورهای جبّار عنید، یعنی بلهقربانگوی طاغوتها هستند، به رژیم شاه بلهقربان میگفتند، او به او بلهقربان میگفت، براساس محبّت نبود، فرق میکند بین کسی که یک کسی را قبولش دارد، به خاطر ارزشش.
آقایی، شخص محترمی از علما و فضلا میگفت: «من دیدن فلانی که میخواهم بروم، با وضو میروم.» خیلی قبولش داشت، میگفت: «پنجاه سال با او بودم، او را بدون وضو نگاهش نمیکنم و وقتی میخواهم خدمت ایشان بروم، وضو میگیرم، میروم.» خب این یک علاقهی معنوی پنجاه ساله، یک علاقه هم این است که علاقه برای نان و آب است. هویدا را که میخواستند ترور کنند، او را بکشند، اعدام بکنند اوّل انقلاب، یک حرفهای خیلی تندی به شاه زد. آن آقایی که آنجا ایستاده بود، بعد هم از مسئولین بود، به من میگفت، میگفت: «لحظهی اعدام یک چیزهای خیلی خیلی خیلی تند به شاه گفت، که یک جملهاش این بود که شاه سگهای خودش را با خودش آمریکا برد، من را نجات نداد، من را تو دست شما گذاشت، حالا میخواهید اعدامم کنید!»
قرآن میگوید اینهایی که رفاقتهایشان برای خدا نیست، همه به هم فحش خواهند داد، «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/ 38)، آیه قرآن است، میگوید هر گروهی وارد جهنّم میشوند، به او فحش میدهد، او میگوید تو بودی، او میگوید تو بودی، او میگوید، خیلی تو بودی، تو بودی، دعواها هست، در قرآن بخشی از این دعواها نقل شده، میگوید: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنين» (سبأ/ 31)، اگر شما نبودید، ما ایمان آورده بودیم، شما نگذاشتید ما ایمان بیاوریم، حالا به این روز تلخ رسیدیم، «لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنين» نبودید ما ایمان میآوریم. میگویند: «بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمين» (سبأ/ 32)، نخیر، خودتان ایمان نداشتید. میگوید: ««إتَأْمُرُونَنا» (سبأ/ 33)، شما به ما امر میکردید، هی اصرار میکردید که بیا خطّ ما، بیا به ما وصل شو، من گول شما را خوردم.» میگوید: «نباید بیایی». به شیطان میگویند: «تو گمراه کردی!» میگوید: «من کی گمراه کردم، من وسوسهات کردم، هلت که ندادم! بلندت که نکردم، کیش کیش کردم، خودت آمدی!»
هر چه میخواهند گردن هم بگذارند، میگوید: «يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً» (فرقان/ 28)، کاش با فلانی رفیق نمیشدم، « لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّكْر» (فرقان/ 29) او من را کج کرد. گاهی هم زن و بچّه، همسر، شوهر انسان آدم را منحرف میکند، زن انسان انسان را منحرف میکند. قرآن بخوانم: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ» (تغابن/ 14)، بعضی همسرها و بچّهها دشمن شما هستند، نباید بگوییم مادرم بود، گریه کرد، دلم به حالش سوخت. قرآن میفرماید بعضی از همسرها و اولادها دشمن انسان هستند.
5- خطر تفرقه در جامعه اسلامی
9- تفرقه. از عوامل ضربهزننده هست، تفرقه. در تفرقه یک آیه را خیلی میخوانند و حفظند، خیلیها حفظ هستند. بعضی آیات آنها هم خیلی برای وحدت و تفرقه زور دارد، اما کسی نمیگوید، یعنی توجّهی به این آیه ندارد، مثلاً آیهای که خیلی تو بورس هست و خیلیها حفظند، این آیه هست: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً» (آل عمران/ 103)، ریسمان الهی را بگیرید، طنابهای دیگر را رها کنید، این را خیلیها میگویند، اما آیاتی برای تفرقه داریم که خیلی زور دارد، یکی از آیات این است، میگوید: «عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ» (انعام/ 65): عذاب از آسمان، «أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ» (انعام/ 65): یا از زمین، «أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً» یا تفرقه. میگوید خدا شما را سه جور عذاب میکند: عذاب آسمانی، عذاب زمینی، کنار عذاب آسمانی و زمینی میگوید تفرقه، یعنی اسم تفرقه را در کنار عذاب آسمانی و زمینی میآورد، «عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً» (انعام/ 65)، «يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً» یعنی گروه گروه شدن، خیلی آیه برای وحدت زور دارد.
چهقدر مملکت ما پولها و نیروها و استعدادها و تخصّصها هدر رفت به خاطر اینکه من که رئیس شدم، اینها همه باید عوض بشوند، او که به درد من نمیخورد، او هم میگوید من با او کار نمیکنم، تفرقهها، هزاران متخصّص در خانه نشستهاند و به کار گرفته نمیشوند، به خاطر اینکه تفرقههای سیاسی هست.
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» (انعام/ 65)
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمين» (اعراف/ 150)
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ» (طه/ 88)
«قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَ لا بِرَأْسي إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي» (طه/ 94)
یک آیهی دیگر برای تفرقه داریم، این هم خیلی زور دارد، حضرت موسی برای گرفتن کتاب تورات مأمور شد که برود به کوه طور سه شبانهروز عبادت کند، سی روز که تمام شد، ده روز تمدید شد، شد چهل روز. در این ده روزه یک شخصی به نام سامری بود، این هنرمند مجسّمهساز، از زر و زیوز زنها طلا و نقره جمع کرد، یک گوساله با فلز درست کرد، چون هنرمند بود، جوری این گوساله بود که وقتی باد به آن میخورد، صدا میکرد، مثل این سوتکهایی که در زمین ورزش میزنند که وقتی فشار داخلش میآید، سوت میکشد. گفت: «هذا إِلهُكُمْ» (طه/ 88)، از اینجایش دیگر قرآن است، «هذا إِلهُكُمْ» به مردم گفت خدای شما همین گوساله است، «وَ إِلهُ مُوسى» (طه/ 88) خدای موسی هم همین گوساله است. حضرت موسی برگشت، دید اِه، امّتش دور گوساله دارند عبادت میکنند! «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ» (اعراف/ 150)، یعنی سر برادرش را گرفت، «يَجُرّ»، «جِر» یعنی کشید، پیداست حضرت هارون زلف داشته، چون سر تراشیده را نمیشود کشید، «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ»، سر برادرش را گرفت کشید، گفت: «لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَ لا بِرَأْسي» (طه/ 94)، زلفهایم را نکش، سرم را نکش، ریشهایم را نکش، من میخواستم جلوی بت، گوسالهپرستی را بگیرم، ترسیدم تو بیایی بگویی: «فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ» (طه/ 94)، تفرقه شد. گوسالهپرستان متّحد بهتر از خداپرستان درگیر هستند، افرادی هستند خداپرستند، درگیرند، افرادی هستند نه، درگیر نیستند، ولی راهشان کج است، میگوید آن راه کج را ... و حضرت موسی این عذر را قبول کرد.
6- طرد افراد فرصتطلب از جامعه
10- سلطهی بیگانه. قرآن یک آیه دارد، میگوید که: «الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» (نساء/ 141)، افرادی هستند منتظر فرصت هستند، دو پهلو حرف میزنند که اگر ...
خدا رحمت کند یک کسی بود، مرحوم شد. اوّل انقلاب یکی از بچّههایش را آمریکا فرستاده بود، یکی از بچّههایش را هم جهاد کشاورزی فرستاده بود، میگفت: «نمیدانیم خمینی پیروز میشود یا شاه، حالا اگر شاه پیروز شد، میگوییم بابا بچّهمان تحصیل کردهی آمریکاست، اگر خمینی پیروز شد، میگوییم بچّهمان در جهاد سازندگی است، در نهادهای انقلابی هست!»
در قرآن راجع به آدمهای دوپهلو خیلی آیه داریم که حرفهایشان دوپهلو است، یعنی منتظر فرصت هستند، اگر اینها پیروز شدند، میگویند: «ما با شما بودیم، آنجا به تو وام ندادیم؟! آنجا به تو مشورت ندادیم؟!» اگر شکست خوردند، میگویند: «به تو نگفتیم این کار را نکنی؟! نگفتیم نروید؟! نگفتیم نکنید؟!» «أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ»، ما شما را منع کردیم، شما گوش ندادید. اینها آفاتی است که پیش میآید تفرقه، کاغذبازی، تکیه بر بیگانه، عرض کنم به حضور شما که مسئولین ضعیف.
7- آفت ترس از قدرتهای جهانی
11- ترس از قدرتها، این هم یک مسئله. بعضیها هم میترسند، خب امام فرمود: «من در عمرم نترسیدم.» قرآن میفرماید که: «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّه» (احزاب/ 39)، مبلّغ خدا، فرستادهی خدا نباید از کسی بترسد.
حالا یک خاطره از ترس از خودم برایتان بگویم، خوشمزه است. یک شب من مطالعه میکردم، یک وقتی مطالعه میکردم، به روایات کفن رسیدم. برای کفن هم روایت داریم، گفتم اینها را بگویم، گفتم مردم حوصلهی شنیدن کفن را ندارند، در این گرانی و تورّم، اصلاً بگوییم بحث امشب کفن هست، همه تلویزیون را خاموش میکنند، بعد نگاه کردم قرآن میگوید مبلّغ دین نباید از کسی بترسد، آقای قرائتی تو مگر عمّامه سرت نیست؟! تبلیغ دین نمیکنی؟! خب نباید بترسی، «يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/ 39)، از احدی نباید بترسی، گفتیم گیر کردیم. دو تا آیه هست، یک آیه میگوید مبلّغ نباید بترسد، از آن طرف هم میدانیم که اگر ما بحث کفن را مطرح کنیم، خاموش میکنند، میترسند دیگر، واقعیتش این است که میترسند. فکر کردیم که چه چیزی بگوییم، خداوند یک چیزی به ذهنمان انداخت، گفتم چرا میگویی کفن، بگو بحث امشب لباس، بحث لباس را، آخر لباس چهقدر عنوان دارد، انواع عناوین در لباس هست، لباس عروس حدیث داریم، هدیهی لباس به بیلباسها، اسراف در لباس، رنگ لباس، دوخت لباس، لباس شهرت، لباس غصبی، لباس احرام، انواع بحث لباس، خیلی حدیث داریم. گفتم بحث امشب لباس هست، لباس تنها چیزی است که انسان از تولّد میخواهد، تا بعد از مرگش. اکسیژن را آدم بعد از مرگ دیگر اکسیژن نمیخواهد، غذا بعد از مرگ دیگر غذا نمیخواهد، اما لباس را بعد از مرگ کفن میخواهد، از تولّد میخواهیم، تا بعد از مرگ. عناوینی کنار تخته سیاه نوشتم، آن وقتی که حال داشتم میرفتم پای تخته سیاه، من شرمنده هستم، باید بلند شوم، ولی دیگر حال ندارم. عناوینی را نوشتم و آیات و روایاتش را هم نوشتم و گفتم بحث لباس را هم امشب گوش دادید که اسلام راجع به لباس چه میگوید؟ حالا یک دقیقه هم به من دقّت کن، حوصله کن، حوصله کن یک دقیقه یک چیزی میخواهم بگویم، آخرین لباس چی هست؟ آخرین لباس کفن است، اسلام راجع به کفن این را گفته، این را گفته، این را گفته. اگر همین بحثی که گفتم، دقیقهی آخر گفتم، دقیقهی آخر گفتم آخرین لباس کفن است، اگر دقیقهی اوّل میگفتم در معلّمی، تلویزیون را خاموش میکردند، یعنی یک بحث کفن گفتم، میخواهی دقیقهی اوّل بگویی، تلویزیون را خاموش میکنند، دقیقهی آخر بگویی، گوش میکنند. یعنی اینکه چه خبری را، با چه بیانی، از چه زبانی، چه مکانی، چه مکانی، خر بگویی، آخر
چه جور بگویی، اینها، همه، دنیا پنج شش تا کشور داریم که دکترای تبلیغ میدهند، تبلیغات کار فنّی است، کار هر کسی نیست. خیلی وقتها تبلیغات ضدّ تبلیغ اثر میدهد. تبلیغ میکند، ولی هر چی تبلیغ میکند.گاهی باید تبلیغ منفی کرد تا مثبت جواب بدهد. یک وقت سیگاریها، بنا بود از سیگارشان تبلیغ کند، یک سیگاری بود زمانی که ما بچّه بودیم، دیده بودیم، به نام سیگار هما، ایشان میخواست تبلیغ کند، گفته بود: «سیگار نکشید حتّی هما!». این یعنی چه؟ این «حتّی هما» یعنی سیگار هما بهترین سیگارهاست، یعنی سیگار نکشید حتّی هما.
به هر حال اینکه باید نترس باشد، شجاع باشد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/ 91)، قرآن میگوید خدا بگو، باقی را رها کن. انقلابی گیر ما آمد، در سایهی خون شهدا و رهبری امام و حمایت مردم، این انقلاب آفاتی هم دارد، بالأخره هر گلی خاری دارد، هر نانوایی که نان میپزد، گاهی هر چند تا چانهاش، یک چانهاش داخل آتش میافتد، بعضی ناشیگری هست، بعضی ندانمکاری هست، بعضیها نه، پیشآمد است، بعضی وقتها دست خود آدم هست، دست خود آدم نیست.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
درس هایی از قرآن ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
افزودن دیدگاه جدید