انشاء در مورد زمستان کلاس سوم ابتدایی

یک نت ـ انشاء در مورد زمستان کلاس سوم ابتدایی/ انشا در مورد زمستان- متن ساده کودکانه (به زبان ساده ) در مورد زمستان
انشاء در مورد زمستان کلاس سوم ابتدایی

انشا در مورد زمستان

یک نت ـ موضوع انشا : زمستان زیباست

انشا در مورد زمستان

مقدمه :

خداوند زیباست و آفرینده زیبایی ها …

زیبایی که مدام در هر روز در هر فصل در برابر چشمام ما قرار میدهد ،

زیبا مثل دانه های معصوم برف

متن انشا :

آن گاه که دانه های ظریف برف رقصان بر زمین می نشینند.

در آن هنگام که برگ درختان دانه دانه بر زمین می افتند و زمین را فرش می کنند.

آن هنگام که ناله ی پرندگان گرسنه در برف مانده در بیابان به آسمان می رسد.

در ان هنگام است که زمستان با قدم های سرد و آرام به سرزمین ما می رسد.

در سوز سرما آتش درون بخاری ها همچون دل من و تو گرم است.

سپاهیان ابر های سیاه در بلندای آسمان به جنگ هم می روند وصدای شمشیر های آن ها چون رعد سینه ی آسمان را می شکافد

در آخر اشک سپاهیان شکست خورده بر آن گندم زار می چکد اشکی که برای ما رحمت است.

توپ خورشید در زیر لحاف ابر ها گم شده بوران می آید و برف ها پر می کشند

درختان عریان شده در پاییز لباس سپید به تن می کنند.

و این ها تنها گوشه ای از زیبایی زمستان است . زمستان زیباست

نتیجه گیری :

انشای کوتاه خود را با این دعای زیبا در قالب  شعر به پایان می برم :

دعا میکنم غرق باران شوی

چو بوی خوش یاس و ریحان شوی

دعا میکنم در زمستان عشق

بهاری ترین فصل ایمان شوی

***

انشا در مورد زمستان

انشا در مورد زمستان

موضوع انشا : زمستان را دوست دارم

مقدمه:

به نام آفرینده فصل ها انشا خود را آغاز میکنم .

متن انشا :

من فصل زمستان را دوست دارم .

همه فصل ها زیبا هستند ، هر کدام یک جور قشنگی دارند .

بهار پر از گل های زیباست ، تابستان گرم و پر نور است ، پاییز همه درخت ها رنگارنگ میشوند ولی زمستان هم زیباست.

من فصل زمستان را به خاطر روز های برفی خیلی دوست دارم .

وقتی برف می آید میتوانیم آدم برفی درست کنیم و با دوست های خود برف بازی کنیم که خیلی کیف میدهد.

وقتی زمستان میشود در خیابان ها لبو و باقالی داغ می فروشند که سرما خیلی میچسبد .

البته گاهی آدم در فصل زمستان مریض میشود و باید به دکتر برود و داروی بخورد ولی من باز هم فصل زمستان را دوست دارم .

فقط بدی زمستان این است که ممکن است کسی در زمستان لباس گرم یا بخاری نداشته باشد .

من در زمستان همیشه میترسم اگر کسی بخاری نداشته باشد مریض بشود .

دوست دارم وقتی بزرگ شدم به کسانی که پول ندارند کمک کنم که بخاری و کاپشن و لبو برای بچه هایشان بخرند.

این بود انشای من .

نتیجه گیری :

هر فصلی برای خودش قشنگ است و ما باید همیشه به فکر همدیگر باشیم و به هم کمک کنیم .

موضوع انشا : زمستان را با یلدا ، آدم برفی حیاط ، سرما ، عظمت و معصومیتش دوست دارم

انشا در مورد زمستان

مقدمه :

زمستان است. هوا سرد است.

چه بیچاره ها آدم هایی که ندارند سرپناهی برای شب هایی به درازی شب یلدا.

متن انشا :

یلدا اولین شب است. اولین شب سال، سالمان زمستان است، یعنی من دوست دارم که سال با زمستان شروع شود. من زمستانیم.

شاید نباید از ترحم صحبت کنیم. زمستان خشک و خشن است.

خشونتی که در آن طراوت جاریست، طراوتی مانند زندگی.

شاید به نظر آید همه مرده اند، اما این مردگی نیست، خشوع طبیعت است در برابر عظمت زمستان.

می گویند زمستان مبارزه ای است، مبارزه ای بین ماندن و نماندن، اما فکر می کنم اشتباه است.

زمستان برهه ایست برای نشان دادن لیاقت ها. آن که دارد لیاقت ماندن را، منتخب می شود. پس آدم های بزرگند که می مانند.

کم نیستند کسانی که متنفرند از این فصل پرموهبت و چه بسیار دارند علاقه به بهار.

آنها بهار را عروس می دانند، یعنی عروسش کردند.

چنان از آن یاد می کنند که حتی بعضی مواقع در وصف هم نمی گنجد، اما در برابر شکوه و جلال زمستان هیچ نیست.

وقتی چشم به باغچه ی برف نشسته ی حیاط می اندازیم، برف را آن چنان مظلومانه می توان دید

که در روی زمین با تواضع و فروتنی وصف ناپذیری روی زمین جای گرفته. چه چیز از این بالا تر است؟ آیا این زیباست یا آن برگ های سبز بهار؟

آدم برفی کوچکی در گوشه ی حیاط با چشمانی سرمه شده، چشم به در حیاط دوخته،

انگار منتظر است. منتظر کسی، چیزی یا نسیمی.

دلمان تنگ می شود برای سردی زمستان، برای برف هایش، برای سفیدیش.

سفیدی بی لک و یکدست. آدم برفی کم کمک آب دماغش می آید، انگار گرما خورده. دیگر قرص های مسکن و پنی سیلین درمانش نمی کند.

شب چهارشنبه است و چهارشنبه سوری، آخرین چهارشنبه ی سال. بهار می آید.

آدم برفی مان دیگر نیست. شال گردنش روی زمین است، هویجی که روی آن افتاده و …

نتیجه گیری :

من زمستانی ام و زمستان را بهمه شکوه و ابهت و زیبایی های پنهانی که دارد می ستایم .

***

انشا در مورد زمستان

موضوع انشا : فصل زمستان را توصیف کنید.

مقدمه :

زمستان آغاز شد و من هم انشای خود را با این دعا آغاز میکنم

مواظب گرمای دلت باش

تا کاری که زمستان با زمین کرد ،

زندگی با دلت نکند

متن انشا :

پس از اتمام پاییز،زمستان کوله بار سرد خود را بر زمین میگذارد

زمستان فصلی است،سفید…

این فصل آخرین فصل سال است

روزها،ماه ها،در پی هم میگذرند ….

تا به این فصل زیبا میرسیم

در این فصل درختان لباس عریانی به تن میکنند

همه ی خیابان ها،کوچه ها عروس میشوند…

عروسی از جنس سرما،از جنس آرامش

کوله بار این فصل پر از برف و پر از ترانه های بارانی است…..

ترانه های بارانی هم کوله بار بارانی و غم خود را در این فصل میگذارند

این فصل روح لطیفی به شاهرگ هستی می بخشد

در این فصل عقل ها حیران میشود از زیبایی های طبیعت

حرف های ناگفته ای در این فصل در ژرفای جانمان باقی میماند

هم چنان که در این فصل برف و باران میبارد…..

قصه ای که نامش زندگی است هم چنان جریان دارد…..

امیدوارم که در این فصل دل ها همچون این فصل ….

سرد و بارانی نشود….

اما آخر این فصل مانند فصل های بی وفای دیگر هوس رفتن میکند

کاش زمستان کفش داشت…..

و او را نگه میداشتم ،…..

در را به رویش قفل میکردم…..

و چه کارها که برای ماندنش انجام نمیدادم

تا مرا با این همه زیبایی تنها نگذارد….

اما من چه بخواهم و چه نخواهم میرود…….

اما با رفتن او سال جدیدی آغاز میشود….

که فصل بهار فرا میرسد که جشن طبیعت است……

نتیجه گیری :

در پایان انشای زمستانی خود را با شعری بهاری به پایام می برم به امید شادی کسانی که دوستشان دارم

نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی

کسی گل بدمد و باز تو در گل باشی

منبع: delbaraneh

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده