خواستگاران زيادي دارم پدرم مي گويد فقط پسرعمويت
از کودکی عمویم مرا عروس خودش و پدرم پسرعمویم را داماد خودش صدا می زد.الان که من هجده سال دارد و خواستگاران زیادی دارم پدرم آنها را رد می کند و می گوید که باید با پسرعمویت ازدواج کنی. من نه تنها پسرعمویم را دوست ندارم بلکه اخلاق های مان هم بهم نمی خورد. راهنمایی بفرمایید.
پاسخ – یکی از دلایل ارتباط نامشروع،ازدواج های اجباری است یعنی وقتی فردی با کسی که دلش می خواهد ازدواج نمی کند یا با کسی ازدواج می کند که او را دوست ندارد، این کار زمینه را برای بی وفایی فراهم می کند. البته ما نمی خواهیم بگوییم که اگر کسی تن به ازدواج اجباری داد حتما بدنبال روابط نامشروع می رود. کسی که ازدواج کرده و در فضای زندگی خودش رابطه ی عاطفی سردی با همسرش دارد، زمینه ی ارتباط نامشروع ایجاد می شود.
پدرعزیز،ما در مورد احترام، خدمت و اطاعت از پدر و مادر صحبت کرده ایم. شما که دخترتان را اجبار با ازدواج می کنید می دانید چه عواقبی در انتظار دختر شماست؟ تصور اینکه دختر شما با کسی ازدواج کند که او را دوست ندارد برای شما کافی نیست که حداقل اجازه بدهید که با کسی که دوست ندارد ازدواج نکند. یک وقت دختر می خواهد با کسی ازدواج کند پدر مانع می شود،این کار بعضی مواقع درست و بعضی مواقع نادرست است ولی مطمئنا اجبار کردن دختر و پسر به ازدواج با کسی که او را دوست ندارد اشتباه است .بعضی از والدین خودشان فدایی این ازدواج های اجباری هستند.
یعنی چهل سال از ازدواج شما گذشته است و شما می گویید که من نمی خواستم با ازدواج کنم ولی پدرم مرا اجبار کرد. انتخاب شریک یک عمر زندگی خیلی سخت است .اگر شما یک کفش اجباری برای فرزندتان بخرید او در نهایت آنرا به سنگی می زند تا پاره شود، در اینجا پول شما به هدر می رود. وقتی شما فرزندتان را مجبور به ازدواج می کنید ممکن است که عاقبت به طلاق منتهی شود یا شما زمینه ساز طلاق بشوید یعنی فرزند شما می خواسته با فردی ازدواج کند ولی به اجبار با فرد دیگری ازدواج کرده و حالا می خواهد طلاق بگیرد تا با فرد قبلی ازدواج کند. گاهی این ازدواج های اجباری منجر به لجبازی در زندگی ها می شود تا منتهی به طلاق شود. گاهی فرهنگ یک خانواه اجازه ی ی طلاق نمی دهد و فرد بظاهر با همسرش زندگی می کند ولی در باطن با فرد دیگری زندگی می کند. بعضی دیگر از این افراد هیچ وقت حس خوشبختی ندارند و این زمینه ی افسردگی را فراهم می کند. پس ازدواج اجباری باعث زمینه ی افسردگی را ایجاد می کند. والدین عزیز ،مقداری فکر کنید و ببینید که با این اجبار چه اتفاقی را تولید می کنید.
یکی ازعلت هایی که باعث می شود ما برای فرزندان مان تصمیم بگیریم این است که ما فرزندان مان را قبول نداریم .به فرض که فرزند شما نمی تواند مصلحت خودش را تشخیص بدهد ولی می تواند بفهمد که چه کسی را دوست دارد و چه کسی را دوست ندارد. فرزند شما حق دارد که بگوید فردی را برای ازدواج دوست ندارد. چرا ما جوانان را قبول نداریم ؟ما باید رابطه ی حکومت اجباری بین فرزند و والدین را باید به حکومت رفاقت تبدیل کنیم. والدین نسبت به فرزندان حق دارند و تردیدی در این حق نیست. ولی این بدین معنا نیست که شما با فرزندان تان رفیق نباشید. پدر می تواند هم مدیرباشد و هم رفیق باشد .پدر و مادر نباید فکر کنند که چون فرزند را بزرگ کرده اند باید تمام تصمیمات را خودشان بگیرند و فرزند حقی ندارد. گاهی والدین خودشان را دربند آداب و رسومی می کنند که آنها را بر اصل زندگی ترجیح می دهند. وقتی دو نفر که همدیگر را دوست ندارند با هم ازدواج کنند نمی توانند زندگی خوبی داشته باشند.
یکی از سوال هایی که آقایان در خواستگاری باید از خانم ها بپرسند این است که آیا شما درتصمیم گیری ازدواج مستقل هستید یا دیگران برای شما تصمیم می گیرند. زمانی که مراسم شما می خواهد به بله برون برسد حتما از خانم سوال کنید که شما هم دوست دارید این اتفاق بیفتد یا فقط خانواده دوست دارد این اتفاق بیفتد. اگر شما به این نتیجه رسیدید که دختری دارد با اجبار با شما ازدواج می کند، پای خودتان را از این ماجرا بیرون بکشید .
جوانان ،براحتی حرف پدر و مادرتان را زیر پا نگذارید. پدر و مادر دلسوز شما هستند و تجربه دارند. به صرف اینکه پدر و مادر قدیمی هستند حرف آنها را رد نکنید. مقداری روی حرف های آنها تامل کنید شاید آنها چیزهایی را درنظر گرفته اند که شما در نظر نگرفتید. گاهی اجبار عاطفی اثرش از اجبار تحکم بیشتر است .
منبع:گلبرگ
دیدگاهها
راه حل این مشکل این است که با ابتدا زن عمو و سپس با عمه خودتان در باره این موضوع صحبت نمایید و احساس و عدم علاقه به پسر عمو را برای آنان بازگو نمایید ، زنها حرف همدیگر را بهتر میفهمند و میتوانند مرد خود را قانع نمایند
افزودن دیدگاه جدید