نجات زن گمشده پس از ۳۰ ساعت سرگردانی در جنگل
زن جوان وقتی برای قدم زدن در جنگل از دوستانش جدا شد، مسیر را گم کرد و چندین ساعت در میان صخرهها و درختها سرگردان شد.
17 مردادماه، یک گروه 12 نفره از شهروندان تهرانی که برای تفریح راهی جنگلهای هزارجریب در استان مازندران شده بودند، گرفتار حادثهای شدند که با ناپدیدشدن یکی از آنها همراه بود. این زن 32ساله، آخرین بار برای قدم زدن در اطراف کمپ، از گروه دور شده بود که مسیر را گم کرد و ساعتهای دلهرهآوری را در جنگل گذراند.
زن جوان که پس از 30ساعت سرگردانی از سوی تیمهای امدادی و مردم محلی نجات یافته است، در گفتوگو با همشهری میگوید: صبح یکشنبه، درحالیکه تازه از خواب بیدار شده بودم، تصمیم گرفتم برای هواخوری و قدم زدن به اطراف محلی بروم که در آنجا کمپمان را برپا کرده بودیم. همانطور که قدم میزدم، ناگهان متوجه شدم که مسیر کاملا ناآشناست.
به اطرافم نگاه کردم اما نتوانستم محل کمپ را پیدا کنم. کمپ ما کنار رودخانه بود و برای همین به طرف رودخانه رفتم و مسیر آن را به سمت پایین در پیش گرفتم اما هر چه رفتم، اثری از همسرم و دوستانمان نبود. رودخانه در آن حوالی تغییر مسیر میداد و من بیخبر از این مسئله، در جهت مخالف به راهم ادامه داده بودم و به همین دلیل هر چه میرفتم، بیشتر از کمپمان دور میشدم. آنقدر پیاده رفتم که حسابی خسته شده بودم و بهجایی رسیدم که صخرههای بلندی در وسط رودخانه بود.
بهخاطر اینکه مدام همسر و دوستانمان را صدا میزدم، صدایم گرفته بود و دیگر رمقی برایم نمانده بود. از طرفی به جایی از رودخانه رسیده بودم که مقابلم یک آبشار بود و ادامه مسیر برایم غیرممکن شده بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم به بالای یکی از صخرهها بروم و همانجا منتظر بمانم تا همسر و دوستانم سر برسند.
عملیات جستوجو
درحالیکه چند ساعت از گم شدن زن جوان گذشته بود، همسر و دوستانش وقتی متوجه شدند از وی خبری نیست، جستوجو برای پیداکردن او را شروع کردند اما هیچ ردی از وی بهدست نیامد. صدای رودخانه مانع از آن میشد که صدای فریادهای زن جوان به گوش همسر و دوستانش برسد و بعد از چند ساعت جستوجو، وقتی ردی از او بهدست نیامد، همسر وی با هلال احمر تماس گرفت و از امدادگران کمک خواست. بهدنبال این تماس، چند تیم از امدادگران هلال احمر به همراه سگهای زندهیاب، مأموران محیطبانی و مردم محلی راهی محل حادثه شدند و عملیات جستوجو برای یافتن زن گمشده ادامه یافت.
شب ترسناک
زن جوان ادامه میدهد: خبر نداشتم که بیشتر از 7کیلومتر از کمپمان دور شدهام، با این حال اطمینان داشتم که بهزودی نجات خواهم یافت. من بالای صخره نشسته بودم و دیگر هوا تاریک شده بود. همه تلاشم این بود که خونسردیام را حفظ کنم و اجازه ندهم که ترس به من غلبه کند. بهترین جایی که میتوانستم شب را در آنجا سر کنم، همان صخرهای بود که بالای آن نشسته بودم. در تمام طول شب، سعی کردم خوابم نبرد؛ چرا که معلوم نبود در آن قسمت از جنگل که اثری از انسان نبود، چه حیواناتی زندگی میکنند. هر طوری بود، شب را به روز رساندم و باز هم منتظر ماندم تا شاید تیمهای جستوجو مرا نجات دهند.
سوت نجاتبخش
30ساعت از ناپدید شدن زن جوان میگذشت و او دچار ضعف جسمانی شده بود. تیمهای امدادی که شب قبل به نتیجهای نرسیده بودند، همزمان با روشن شدن هوا عملیات جستوجو را ازسرگرفتند تا اینکه بعد از ظهر روز دوم، به نزدیکی همان محلی رسیدند که زن جوان در آنجا حضور داشت. او میگوید: همچنان بالای صخره نشسته بودم که ناگهان صدای سوت چند نفر را شنیدم. خوشحال شدم و روی صخره ایستادم و با همه توانم شروع به فریاد زدن کردم.
مردم محلی و دیگر جستوجوگران صدایم را شنیدند و لحظاتی بعد آنها را دیدم که به همراه همسر و دوستانم به من نزدیک میشدند. من در این مدت چیزی نخورده و بههمین دلیل دچار ضعف شدید شده بودم. از طرفی احساس کوفتگی شدیدی میکردم اما با دیدن همسر و بقیه، همه خستگیام را فراموش کردم.
منبع:همشهري آنلاين
افزودن دیدگاه جدید