ناگفته های از مرگ "عسل بدیعی"+ عکس
به گزارش مجله اینترنتی "یک نت"؛ روزگاری در این سرزمین کسی که دارفانی را وداع میگفت، جدا از رنگ و نژاد و زبان و جنس و سن و مسلک و مرامش، قدری احترام داشت. میگفتند پشت سر مرده - حتی آنها که فسق و فجور اثبات شده مشهود داشتهاند - نباید حرف زد چرا که دستش از دنیا کوتاه است.
میگفتند مرده نباید روی زمین بماند و یادم هست در گذشته نزدیک - و حتی همین حالا - اگر کسی فوت میکرد و تابوتش را در مسیر میبردند و دورِ تابوت خلوت بود، مردم کوچه و بازار بیآنکه بدانند شخصِ درگذشته کیست و بنشینند اعمالش را حساب و کتاب کنند، سراسیمه به همراهی پیکرش میشتافتند و زیر تابوتش را میگرفتند.
یا کمتر دیدهایم کسی سر مزار تازه گذشتهای بخندد و یا به صراحت از مرگش ابراز خوشحالی کند. حتی برخی همین حالا هم وقتی در قبرستان راه میروند سعی میکنند پا رو قبور نگذارند و از میان آنها عبور کنند که حرمت مرده نشکند؛ هرکس که میخواهد باشد.
هیچکس جز خدا نمیتواند به ارزیابی و ارزشیابی عملکرد بندهاش بپردازد چرا که هیچکس اطلاعات کاملی از قلب و روح و ذهن و اعتقاد و عملکرد واقعی او که مرده، ندارد و هیچکس نظر خداوند را درباره هیچکس نمیداند!
از همین رو آنها که عاقلتر و منطقی ترند، سعی میکنند با یک «خدابیامرزدش» یا یک «روحش شاد» و یک فاتحه یا یک دقیقه سکوت به او که درگذشته حرمت بگذارند، به بازماندگانش تسلیت بگویند، همدردی کنند و بدون هیچ قضاوتی، بقیه ماجرا را به خداوند وابگذارند، فارغ از مذهب و مسلک. حتی اگر به خدا معتقد نیستند، لااقل مرده را به حال خود رها کنند و بگذرند.
اما نمیدانم چه بر سرِما آمده که با فوت یک انسان، به جرم سرشناس بودن و به بهانه آنکه نابهنگام درگذشته است، به خودمان اجازه میدهیم با انواع و اقسام احکام باربط و بیربط، او را و حتی مرگش را قضاوت کنیم بیآنکه کوچکترین اطلاعی از زندگی و خلوت آن آدم و جزییات ماجرای فوت او داشته باشیم. تازه به راحتی پیشگویی تخصصی هم میکنیم، تو گویی پزشکی هستیم که از ساعتها پیش از مرگ تا پس از آن هر لحظه همراه و هم نفس او بودهایم. این ماجرا چند سالی است کهگاه حتی با بیمارشدن یک ورزشکار و یا سینماگر هم دارد اتفاق میافتد.
چه کسی گفته ما موظفیم و اجازه داریم در دقایق اولیه انتشارِ خبرِ درگذشتِ کسی، به سرعت و پیش از اظهار نظر پزشک، دلیل و یا شیوه مرگ را – بر اساس شایعات - اعلام کنیم و چون بنده خدا جوان بوده، انواع و اقسام دلایل غیرعادی را ردیف کنیم، گمانه زنی کنیم، حدس بزنیم، قضاوت کنیم، قصه ببافیم و بدتر ازهمه، تمام اینها را در فضای عمومی رسمی یا غیر رسمی منتشر کنیم.
آیا به صِرف اینکه به یک فضای رسانهای دسترسی داریم، میتوانیم وارد هر حریمی بشویم؟ این حق را چه کسی به ما داده است؟ چه از اهالی رسانه باشیم و چه نه، یکهو رسالت اطلاعرسانیمان قلمبه میشود، یکپا پاپاراتزی میشویم، مسابقه آگاهی از رازها و افشای اخبار پشت پرده راه میاندازیم، خودمان معما درست میکنیم، خودمان هم حلش میکنیم، هرچه را هم نتوانیم در فضای رسمی رسانهای منتشر کنیم، با خیال راحت در فضای مجازی و شبکه اجتماعی مینویسیم و دلی از عزا در میآوریم. و اساساً یادمان هم میرود که چنین موقعیتی میتواند برای خود ما هم پیش بیاید.
اما حالا اگر برای او که درگذشته، حرمتی قائل نیستیم، چرا به خانوادهاش فکر نمیکنیم؟ آنها که به هر دلیل عزیزشان را از دست دادهاند و داغدارند و حالا باید انواع شایعات بیاساس را هم درباره او تحمل کنند؟ به فرزند نوجوان عسل بدیعی فکر کردهایم؟
اصلا چه کسی، چه مرامی و چه منطقی به آدمها اجازه میدهد بعد از فوت یک انسان، حتی پیش از آنکه پیکرش به خاک سپرده شود، بروند توی صفحه فیسبوکش و مهملات بنویسند و کامنتهای بیربط بگذارند؟ چه کسی گفته دمکراسی و آزادی بیان و تریبون آزاد معنایش این است؟ آخر کجای این کار اخلاقی است؟
زنده یاد «عسل بدیعی» در حال ثبتنام برای اهدای عضو
این انسان همنوع – اصلاً هنرمند بودنش به کنار - چه آزاری به این زندگان رسانده که حالا اینها دارند به او و نامش و آبرویش آسیب میزنند؟ به جای آنکه تصمیم ارزشمند عسل بدیعی - اهدای اعضای بدن - را بستاییم و اینکه پس از مرگ به چندین نفر حیات بخشیده را قدر بگذاریم تا فرهنگ این کار ترویج شود، داریم به نام و اعتبارش و خانوادهاش زخم میزنیم. چرا؟ که چه بشود؟
ضمناً این چه ماجرایی است در این شبکه اجتماعی که جدیداً همه به صفحه همه آدمها دسترسی دارند و حتی اگر در فهرست دوستان طرف هم نباشند، میتوانند مثل آب خوردن در صفحهاش کامنت بگذارند و منتشر کنند. پس اساساً فهرست دوستان به چه درد میخورد؟
با چه منطقی حالا که صاحب صفحه دستش از دنیا کوتاه است و حتی توان حذف کامنتهای توهین آمیز را ندارد، توهینهای نامناسب عدهای باید در صفحهاش دیده شود؟
در زمانهای که آدم زنده و حریم شخصیاش حرمت ندارد، هنرمند هم احترام ندارد، حریم شخصی هم معنا ندارد، اخلاق هم وضعیتش روشن است، کاش لااقل معرفتش را داشتیم که به درگذشتگان و حریم شخصیشان احترام بگذاریم.
دیدگاهها
motasefam baraye injor afrad ke ba abroye morde ham bazi mikonan khob shod jaye khoda nabodan vagarna abroye mardom ro mibordan
افزودن دیدگاه جدید