من اصلا نمیدونستم مشروب چیه!
یک نت ـ متن شبهه: "تویِ کلاس دینی وقتی ۱۱ سالم بود معلم میگفت:
نباید مشروب بخوری، من اصلا نمیدونستم مشروب چیه
معلم دینی یادم داد.
نباید با دخترا بازی کنی و به قسمتای برجسته بدنشون نگاه کنی، من اصلا توی بازی با دخترا متوجه برجستگی بدنشون نبودم
معلم دینی یادم داد.
معلمون میگفت نباید بدون عقد شرعی همبستر بشی، من از همخوابگی چیزی نمیدونستم
معلم دینی یادم داد.
میگفت اگه خواهر داری نذار بدون روسری بره جلو نامحرم، من نمیخواستم به خواهر زور بگم.
معلم دینی یادم داد.
میگفت زنا نصف مردا ارث میبرن، من نمیخواستم به زنها یه جور دیگه نگاه کنم، نمیخواستم حقشون رو بخورم
معلم دینی یادم داد.ووو چنین خزعبلاتی....."
پاسخ شبهه:
قصه نویسی برای القای یک شبهه، جدیداً باب شده است. البته اصلش جدید نیست، قرآن کریم بسیاری از معارف، اخلاق، احکام و عبرتها را در قالب نقل قصهای حقیقی از تاریخ بیان نموده است، اما حالا اینها نیز یاد گرفتهاند.
از او میپرسیم: شما چرا در همان یازده سالگی و خاطرات آن معلم، درجا زدهاید؟ آیا هیچ گاه دوازده ساله و پانزده ساله نشدید؟! به عمرتان معلم دیگری ندیدید و سخن دیگری نشنیدید؟!
قرآن که عمراً نخواندهاید، اما حتی یک کتاب نیز [به ویژه در اصول عقاید] نخواندهاید و ناگهان درس ناخوانده وارد مباحث فقی (حقوقی) شدید و در این میان نیز فقط بحث ارث و دیه را انتخاب کردید؟! بدیهی است که آن تدریسها، چنین نوابغی بار میآورد!
از او میپرسیم: فرض کنیم که الان هجده سال دارید [البته اگر از اعضای شبکهی شبهه پراکنی بهاییت که اغلب بزرگسال هستند نباشید]؛ آیا در این شش سال، این چند تا سؤال ساده را نگه داشتید تا تکنولوژی پیشرفت کرده و بتوانید در فضای مجازی منتشر کنید؟!
به او میگوییم: خیلی راحت میتوانستید این چند مطلب را از چند نفر که میدانند سؤال کنید و یا در همان فضای مجازی پیگیری کنید و به پاسخ برسید، نیازی نبود تا برای یک مملکت منتشر کنید تا همه بدانند که معلم شما در یازده سالگی، به شما چه گفته است!
در خاتمه میگوییم: اول آن که بدانید اسلام عزیز با این قصهها و انشاهای چند خطی، رد و تکذیب نمیشود – دوم آن که هیچ کس محل نمیگذارد، مگر کسانی که قبل از خواندن، بر همین مواضع باشند و شما فقط به آنها خوراک میدهید – سوم آن که ما و بقیه نیز منفعل شما نمیشویم که شما یک قصه چند خطی بنویسید و بعد ما چند کتاب در بارهی اصول دین – فقه – انقلاب و ... بنویسیم.
نکته:
کاربران گرامی و همگان، به دو تاکتیک توجه داشته باشند: یکی «قصه نویسی» است، [مثل: یازده سالم بود – معلم گفت – هم کلاسی من گفت – دوست سنی من پرسید و ...]، و دیگری «پرگویی و پراکنده گویی» است. از یازده سالگی شروع کرده، ناگهان به تقیه میرسد تا به تظاهرات روز قدس و 22 بهمن برسد، بعد به آدم فروشی و معنای آن بپردازد و ... .
این پر گوییها به این سه دلیل میباشد: اول - القای تعدادی شبههی متفرق که مخاطب نداند به کدامش توجه و تمرکز کند. دوم - مخاطب گمان کند لابد گوینده حرفی برای زدن دارد که اینهمه پرگویی کرده است و سوم آن که پاسخ دهنده، نتواند تصمیم بگیرد که حالا به کدام یک پاسخ دهد؟ و اگر بخواهد همه را فراز به فراز تحلیل و پاسخ دهد که خودش چند جلد کتاب میشود.
پس، تنها راه همین است که بصیر باشیم و منفعل هر نوشتاری نگردیم و اهمیت نداده و نادانسته برای دیگران ارسال ننماییم تا آنان خوشحال شده و به ما بخندند.
بابد بدانند، بفهمند و کاملاً حس کنند که مخاطبین آنها، مردمی هوشیار و بصیر هستند، مضافاً بر این که بدانند این روشها بسیار کهنه شده است. باید کمی به روز باشند. آن هم در عصر علم، ارتباطات، تکنولوژی و فضای مجازی.
افزودن دیدگاه جدید