«من مرتکب قتل نشدم و دختر جوان به خاطر سقوط از پلهها، جان خودش را از دست داد. من هم از ترس مادرم، جسد او را در چمدان قرار دادم.»
آشنایی
با آقایی آشنا شدم. او ساکن تهران هست. در این مدت چند بار ایشان آمدند و از نزدیک ملاقات داشتیم و هر روز تلفنی با هم ارتباط کاملاً سالمی داریم. من و ایشان هر دو کارمند۳۰ و ۲۸ سال هستیم.
دختری ۲۸ ساله هستم. چند مدت پیش، یکی از همکارانم که ۲ سال از من کوچکتر است به من ابراز علاقه نموده و درخواست ازدواج کرده است.