رفتن به محتوای اصلی

از زندگی خسته شدم چندین بار هم فکر خودکشی به سرم زده

تاریخ انتشار:
یک نت ـ پسری هستم 17 ساله محصل هستم و در خانواده ای زندگی میکنم که پدری بسار سختگیر دارم تا حدی که بدون اجازه از پدر نمیشه تلویزیون نگاه کنی بد دهن هم هست خلاصه وضیعتی برام پیش اومده که از زندگی خسته شدم چندین بار هم فکر خودکشی به سرم زده اما میترسم از خدا وبا خودم میگم نه از این دنیا بهره ای بردم ونه از اخرت خواهم برد
از زندگی خسته شدم چندین بار هم فکر خودکشی به سرم زده

یک نت ـ  پسری هستم 17 ساله محصل هستم و در خانواده ای زندگی میکنم که پدری بسار سختگیر دارم تا حدی که بدون اجازه از پدر نمیشه تلویزیون نگاه کنی بد دهن هم هست خلاصه وضیعتی برام پیش اومده که از زندگی خسته شدم چندین بار هم فکر خودکشی به سرم زده اما میترسم از خدا وبا خودم میگم نه از این دنیا بهره ای بردم ونه از اخرت خواهم برد

الان به قرص های مخدر و ارامش بخش رو اوردم یک ماهی هم بود تریاک استفاده میکردم اما پدرم فهمید وبا کلی مجازات از طرف پدرم دیگه مصرف نمیکنم دوست دارم خیلی زود ازدواج کنم وبرم و سرو سامونی بگیرم قریضه شهوت هم خیلی فشار روم اورده خلاصه خیلی از پدرم ناراحتم از اخلاق های سخت گیرانش تو رو امام حسین راهنماییم کنید متشکرم . علی از مشهد.

باعرض سلام و تشکر

از اینکه شما در کنار پدری زندگی می کنید که خود دچار آسیب های روانی است و ممکن است خود گذشته خوبی نداشته باشد بسیار متأسفیم و از صمیم قلب دعا می کنیم که هم پدر وضعیت بهتری از نظر ارتباطی پیدا کند و هم خداوند به شما ظرفیت و درایت و هوش  بالایی عطا کند تا بدون آسیب بیشتر بتوانید با این مشکل روان سالم به در ببرید.

خدمت شما عرض کنم فرض کنیم اگر پدر شما به دلیل آسیب دیدگی شدید جسمی دچار زخم و جراحت های شدیدی بود و به دلیل درد و زجر ناشی از زخم ها جراحت ها اعضای خانواده را با بدترین توهین ها خطاب می کرد و با پرخاشگری با اطرافیان صحبت می کرد شما به عنوان یک عضو خانواده در مقابل با این گونه پرخاشگری ها و رفتارها و گفتارهای نامناسب چه واکنشی نشان می دادید؟

قطعا شما زخم و جراحات پدر را مشاهده می کردید و ظرفیت خودتان را بالا می بردید و سعی می کردید گوشتان را ببندید و گفته های پدر را زیاد جدی نگیرید چون با چشم خود زخم ها و جراحات ظاهری را می دیدید و تا حدی به ایشان حق می دادید ، سعی می کردید عوامل تحریک کننده اعصاب ایشان را فراهم نکنید و خیلی به قول معروف کل کل نکنید و به پدر می گفتید درسته حق با شما ست و... در حال حاضر پدر از یک درد و زخم درون در حال رنج بردن است که آنچه شما در حال مشاهده کردن هستید به دلیل همان درد و رنج ها و آسیب هایی چون اضطراب ، وسواس ، و فشارهای دوران کودکی و نوجوانی ایشان است .

پس سعی کنید با افزایش ظرفیت خود و زرنگی و هوشیاری پدر را آرام کنید و خودتان هم با برنامه ریزی هدفمند و عاقلانه به پیشرفت سوق دهید . اینکه شما به خاطر مشکلی که پدر برای شما ایجاد کرده خودتان هم برای خودتان مشکلات بدتر و آسیب زا تر ایجاد کنید

عاقلانه و زیبنده شما که درارای حسن و خوبی های بسیار زیادی هستید نیست. به نظر بنده ساده ترین کار در مواجهه با مشکلات حمله و آسیب رساندن به خود و تحت تأثیر قرار گرفتن و خود آزاری است اما هنر در این است که شما مشکل را درک کنید و اگر توان مقابله و رفع مشکل را در حال حاضر ندارید سعی کنید به بدون آسیب زدن به خود با هشیاری و ذکاوت مشکل را دور بزنید. سعی کنید خود را بشناسید و نقاط قوت خود را افزایش داده  و پررنگ ببینید و اگر پدر دچار مشکل است خودتان را بی ارزش و پست و حقیر نبینید.

هدف زندگی خودتان را بشناسید و با کشف استعداد و توانایی و نگاه به آینده زندگی خودتان را از نو بسازید و با مرحله مرحله کردن هدف ها بلند و جزیی کردن هدف های بلند مدت به کوتاه مدت با قدرت و اراده قوی و پولادین به جنگ مشکلات بروید قطعا شما با توکل به خدا و امامان معصوم برنده این کشتی با مشکلات خواهید بود موفق باشید.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا