800 سکه بهار آزادي مهر خانم دكتر

قصه ای که برای شما تعریف میکنم قصه تلخی بود برای ما.. اما پر از تجربه !!!!!!!!برادر من دو سال پیش با یه خانم که همشهری ما هم نبودن آشنا شد که البته همه چیز سنتی بود ...
800 سکه بهار مهر عروس

كاربران محترم يك نت : در اين بخش سرنوشت هاي عبرت آموز دختران و پسران گذاشته مي شود كاربران گرامي مي توانند نظرات و راهنمايي هاي خودشون رو در بخش نظرات در پائين صفحه مطرح بفرمايند . با تشكر

سلام

قصه ای که برای شما تعریف میکنم قصه تلخی بود برای ما.. اما پر از تجربه !!!!!!!!برادر من دو سال پیش با یه خانم که همشهری ما هم نبودن اآشنا شد که البته همه چیز سنتی بود ...بعد یک هفته از آشنایی با وجود فرهنگ خودمون که یه مدت صیغه میکردیم ..بنا به اصرار اونا که ما رسم نداریم به صیغه متاسفانه عقد دائم کردن ..

.واز همون اول خانوادعروس همه چیز رو برای ما زیاد بریدن...

800 سکه بهار مهر عروس خانم کردیم چون خانم دکتر ویکی یک دونه بودن . البته .بماند که برادر من هم ارشدیه دانشگاه معتبر بود راستش از همون اول تفاوت های فرهنگی خودشو نشون میداد وهر کاری که ما میکردیم ویا از روی ندانستن فرهتنگ ورسم اونا انجام نمی دادیم ایجاد اختلاف میکرد ... این اختلافا واقعا برای هر دو طرف قابل حل نبود چون هر دو متوجه عدم قصد طرف مقابل نمی شدن..خلاصه دوران به اصطلاح نامزدی طولانیی دوساله شروع شد ..

وما همه تلاشمون رو از لحاظ مالی انجام دادیم .. اما کم کم حس میکردیم که که هر کاری میکنیم خانوتاده اونا انتظار بیشتر از این رو دارن ..ولی حقیقتش نه دیگه توان مالیشو داشتیم ونه با حرف وحدیث هایی که بود انگیزشو.. متاسفانه برادرم فقط حرف عروس رو گوش میداد واحتمال هم میدم که هر چی بین ما میگذشت رو کف دست اونا میذاشت .. تا این که بالاخره این عروسی لعنتی سر گرفت واون ها آتش زیزر خاکستر خودشو نشون داد... دقیقا اختلاف اول اینجا ایجاد شد که شب حنابندون ما خانواده ما دیر رسیدیم منزل عروس(بماند که اصولا حنا بندون تا سه نیمه شب طول میکشه ولی ما 11/5 خونه اونا بودیم واونا هم این رو بهانه کردن وخلاصه زهر مارمون کردن ...

به طوری که عروس خانم با حالت قهر وبی احترامی زیاد به ما واقوام وبرادرم مارو خرد کرد... هر چند شخصت وتصویر بدی هم از خوش نشون داد .... خلاصه شب عروسی شد ما طبق رسم که طلا رو سر عقد میدن داشتیم آماده میشدیم برای رفتنن که برق خونوم اتصالی مرد وآتیش گرفت ... متاسفنه 45 دقیق دیر رسیدم به عقد وتو این فاصله مادر عروس خانم از خجالتمون دراومدن اونقدر جلوی فامیلامون از ما بدگویی کرده بودن که دیگه جای هیچ حرفی رو برای ما نذاشتن (به خصوص این حرف که اینا برای دختر من هیچ کاری نکردن تو این دوسال!!!!!!!!!) وبعد هم که ما رسیدیم ..

برادرم تحت تاثیر جو به مادرهم بی احترامی کرذد و ما هم که با دسپاچگی رسیده بودیم سکه سر عقد رو هم فراموش کردیه بودیم بیاریم ..و با تقدیم جواهر عروس خانم وتحمل بی اعتنایی های عروس ومادرش و.. خلاصه شب تلخی رو گذروندیم ... مراسم پاتخنی هم که در ادامه همون ماجرا وتلافی کردن های مادر عروس خانم بود که با بیان در جلوی جمع به این که این که اینا (یعنی ما برای عروس خانم هیچ هدیه ای ندان وقهر با مادر من وبی اعتنایی به ما آبرو مونو برن...

بدون این که حتی فرصت این رو به ما بدن که از خودمون دفاع کنیم!!!!!!!!!!!!! ..

بعد این عروسی لعنتی هم که عروسمون با تیکه انداختن ها وبی احترامیهاشش خردمون کرد وفقط به خاطر دل برادمون هیچی نگفتیم . بعد عروسیتنها چیزی که برای ما موند رسوایی واندوهی بود که فکر نکنم هیچ وقت فراموش کنیم.....مادرم گریه کرد ...........راستش هممون بغض کرده بودیم که چه خوب دستمزد این دو سالمون رو دادن..

واین که واقعا از لحاظ مالی وطلا و..تا این لحظه برای عروسمون کم نذاشته بودیم ... وخلاصه دلمون خیلی شکست ... نمی دونم چی باید بگم فقط درسی که گرفتم اینه ... اولا با این که خودم فوق لیسانس دارم وتوی زندگیم هیچ وقت به کسی فخر تفروتم ....میگم که تحصیلات شعور نمیاره ..

مادر عروسمون معلم بود ولی متسفانه برخوردش از یه بی سواد هم بدتر بود..

در ثانی تا حد ممکن با هم شهری های خودتون ازدواج کنید... چون تفاوت های فرهنگی خیلی اختلاف سازه.. سوما سریع عقد دائم نکنین... چون اگه انتخابتون اشتباه باشه راه برگشت ندارین..

وچهارما مهریه بالا رو قبول نکنین چون شاید بخوایتن یه روز هم به جدایی فکر کنید... ودر نهایت این که ازدو.اج شوخی نیست ...با کسی ازدواج کنید که هم سطح خودتون باشه وتوقعات بی جا نداشته باشه ...

اگه میشه تو بحث آزاد بذارین تا دوستان هم استفاده کنن و بلایی که سر ما اومد سر اونا نیاد

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده