شوهرم بیش از حد به مادرش وابسته است

یک نت ـ مشکل من اینه که شوهرم وقتی دو ساله بود پدرش رو از دست داد و بچه اخر هست.شش خواهر و دو برادر دارن.وابستگی شدیدی به مادرشون دارند. تا اون حد که من الان هشت ماه هست ازدواج کردم یکبار هم باهم صبحانه نخوردیم.

وابستگی به مادر

یک نت ـ مشکل من اینه که شوهرم وقتی دو ساله بود پدرش رو از دست داد و بچه اخر هست.شش خواهر و دو برادر دارن.وابستگی شدیدی به مادرشون دارند.تا اون حد که من الان هشت ماه هست ازدواج کردم یکبار هم باهم صبحانه نخوردیم.وقتی بیدار میشیم کنار مادرش هستیم تا وقت خواب برسه که بریم خونه خودمون.و اینکه همه کارهای مادرشوهرمو من انجام میدم البته توان انجام کارهارو دارند هفتاد ساله هستن.من حتی نتونسم یکبار با شوهرم دوتایی با ماشین بیرون بریم .تابستون و بهار سرکارم که نزدیکه خونه مادرم هست خونه مادرم میمونم و فقط اخرهفته کنار شوهرم هستم.شوهرم این همه مدت منار مادرش هست و دوری من اصلا براش اهمیت نداره.لطفا راهنماییم کنید چیکار باید بکنم من حتی راضی هستم یک روز از هفته رو فقط باهم باشیم ولی شوهرم همه روزو دوس داره کنار مادرش باشه.

پاسخ

با سلام خدمت شما

شاید اگر میتوانستیم همسر بزرگوارتان را در کنار شما از نزدیک مورد ارزیابی قرار دهیم، نتیجه بهتری حاصل می شد. اما با وجود همین توضیحات مختصر نکاتی را به عرض شما می رسانیم. دو نکته مهم که خود شما هم اشاره فرمودید قطعا (در کنار سایر مؤلفه ها مانند نوع رفتار و تعاملات شما با ایشان و ...) در ایجاد چنین شرایطی برای همسرتان مؤثر بوده است:
یکی فرزند آخر بودن که باعث می شود چنین افرادی عموما (نه همه این افراد) خصوصیات ویژه ای را داشته باشند. مثلا آنها همانطور که بیشترین توجه خانواده را به خود مشغول می کنند و عروسک اعضای خانواده خود هستند، اغلب لوس و خودخواهند و بیشترین توجه را نیز طلب می کنند و تا حدی وابسته اند. این مسئله (فرزند آخر بودن) بقدری توجه برخی روانشناسان را به خود جلب کرده که نام "سندروم فرزند آخر" را بر آن گذاشته اند.
خصوصیت دیگر، یتیم بودن همسر شما در دوران کودکی است، که این نیز خصوصیات ویژه ای را موجب می شود. حضور کم پدر، بویژه طی نوزادی و اوایل کودکی ، غالبا منجر به افزایش شدت رابطه عاطفی بین مادر و کودک می شود. چنانچه پدر وجود نداشته باشد، اغلب احتمال ایجاد یک نوع الگوی مراقبت افراطی از سوی مادر افزایش می یابد. پسری که هنگام نوزادی یا سالهای اول کودکی به هر دلیلی از نعمت پدر محروم می شود، احتمال بیشتری دارد که از سوی مادرش مورد مراقبت و مواظبت افراطی قرار گیرد و محرومیت از پدر طی دوره هایی از رشد ممکن است کودک را مستعد وابسته شدن بیش از حد کند.
نمی خواهم خیلی طول و تفصیل در پاسخ شما بدهم. به هر حال شما تصمیم خود را گرفته اید و با چنین فردی ازدواج کردید. بهتر است ابتدا وضعیت ایشان را درک کنید و بدانید که چنین ویژگی که در طول یک عمر در ایشان شکل گرفته، یک شبه، یا یک ساله قابل رفع نیست، حتی با ازدواج! اما حل نشدنی هم نیست.
قطعا در وهله اول بایستی بدانید که اصلاح این وضع کمی زمان بر است. نکته مهم دیگر آن است که شما همانطور که تاکنون احترام بزرگترهای همسرتان را (همچون خانواده خودتان) نگاه داشته اید همچنان بایستی این احترام را داشته باشید. روال عادی زندگی را نیز ادامه دهید. اما به تدریج و گام به کام میتوانید این وضعیت را تغییر دهید. مثال: به یک مناسبت خاص و شخصی (مثلا تولد یکی از شما دو نفر یا سالگرد ازدواج یا عروسی ...) با هم (بدون هیچ فرد دیگری) برای صرف غذا به بیرون از خانه بروید. ممکن است دو سه ماه طول بکشد تا به چنین مناسبتی برسید، اما برای گام اول همین کافی است. بعد از آن در گام بعدی میتوانید این بهانه ها برای با هم بودن را بیشتر کنید. اگر بتوانید در همین راستا مثلا یک سفر کوتاه دونفری بروید ، این کار میتواند مؤثر تر باشد. این روند میتواند رفته رفته (مثلا پس از یکی دو سال) شما را به مطلوبتان نزدیک کند. ضمنا سعی کنید از هر فرصتی و هر لحظه ای (چه بیرون، چه در خانه، چه با دیگران و چه تنها و دونفری) نهایت استفاده را ببرید و لذت ببرید.
دقت کنید که در کنار این مسئله از محبت خود به خانواده و مخصوصا مادر همسرتان کم نکنید، خیلی بر سر این موضوع قرقر نکنید و اجازه دهید ذهنیت اطرافیان در مورد شما همان عروس خوب و مهربان و زحمتکش باقی بماند (چنان که واقعا هم همین گونه است).
این را بدانید که در کنار تنظیم و مدیریت زمان و زندگی که دست خود شماست، خدمت به والدین (خودتان و حتی والدین همسرتان) آثار و برکاتی دارد که در دودوتا چهارتای محاسبات جای نمی گیرد!
آرزوی ما سلامتی و آرامش شماست.

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده