2ماه پيش به قصد مزاح مزاحم شوهر خالم شدم

یک نت ـ بنام خدا .سلام من عقد پسر خالم بودم سر مسایل مادی 2 ماهی باهم حرف نمیزد بعد 2ماه من به قصد مزاح مزاحم شوهر خالم شدم ایشونم ناخواسته حرف زشت ناموسی میزنه از اون شوهرم اینو کرد بهانه ازت دلسرد شدم من 1سال به خانوادم نگفتم هی التماس کردم ببخشه اما بعد 2سال طلاقم داد همون روز طلاق به پدرم اس داده حلال کنید فاطمه خوردم کرد آیا واقعا من حق بخشیده شدن نداشتم آیا خدا منو میبخشه .
شوهر خالم

( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله ) بنام خدا .سلام من عقد پسر خالم بودم سر مسایل مادی 2 ماهی باهم حرف نمیزد بعد 2ماه من به قصد مزاح مزاحم شوهر خالم شدم ایشونم ناخواسته حرف زشت ناموسی میزنه از اون شوهرم اینو کرد بهانه ازت دلسرد شدم من 1سال به خانوادم نگفتم هی التماس کردم ببخشه اما بعد 2سال طلاقم داد همون روز طلاق به پدرم اس داده حلال کنید فاطمه خوردم کرد آیا واقعا من حق بخشیده شدن نداشتم آیا خدا منو میبخشه .

مشاور (خانم سعیده صفری - )

با سلام، خواهر عزیزم در مورد مسائلی که بینتان پیش آمده و متاسفانه منجر به طلاق شده بسیار مبهم صحبت کرده اید اما حتی اگر در این مسئله خطاکار بوده اید که اینطور هم به نظر نمی رسد بازهم محکوم به تحمل گذشته تان نیستید، الآن خیلی مهم نیست که آیا اشتباه کردید یا نه و آیا در حقتان اجحاف شده یا خیر، این افکار و گیرافتادن در آنها و فکر به آن به شما کمک زیادی نخواهد کرد، حال چه درست باشند و چه غلط، برای شما کارکرد مفیدی نخواهند داشت. از طرفی مطمئن باشید اگر خطا از طرف شما بوده باشد و توبه کرده باشید خدا شما را بخشیده است.

پس بهتر است به جای اینکه به فکر گذشته و حسرت خوردن در مورد آن باشید ببینید چه کار می توانید بکنید که گذشته تان را جبران کنید و در آینده ازدواج موفق تری داشته باشید.

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده

دیدگاه‌ها

سلام دوستان و مشاورین محترم خسته نباشید من سوالی داشتم هرکاری کردم بخش طرح سوال رو پیدا نکردم اینجا مطرح میکنم من متاهلم مدت4سال است با یک دختر خوب و پاک و معصوم که از همان اول به من علاقمند شد آشنا شدیم و ادامه دادیم و.... من 6ساله ازدواج کردم بچه هم ندارم در هرحال چندسالی میگذره ما اصلا قصد ازدواج و ... نداشتیم ولی الان بعد گذشت زمان به هم علاقمند و وابسته شدیم بقدری که من اصلا بازنم راحت نیستم و اونم عذاب میکشه خود منم عذاب وجدان دارم ولی این دختره رو هم نمیتونم ولش کنم هم بخاطر علاقه هم اینکه احساس میکنم ناموسمه و نباید به غیر از من با کسی دیگری باشه چندیدن مرتبه خواستگارم داشته که یا از طرف اون نشده یا از طرف خواستگار اما با اینکه دلش میخواد سرو سامون بگیره ولی بغزیر من نمیتونه به کسی فکر کنه منم همینطور بقدری که نه از زندگی و نه از رابطه جنسی کمی که باهمسرم دارم رضایت و لذت نمیبرم سردرگم شدم دوستان راهنماییم کنند خداخیرتون بده ممنون
با سلام خدمت شما بي زحمت سوال خودتون رو در اين سايت مطرح بفرمائيد در اولين فرصت به سوال شما پاسخ داده مي شود با تشكر . http://www.jonbeshnet.ir/forum/565
با سلام من دختری 20 ساله هستم و5/4ساله که ازدواج کردم شوهرم 3 ساله که با خانوادم قهره شغلشم نظامیه اخلاق چندان خوبیم نداره یعنی من حتی نمیتونم بهش یه چیزی بگم اخلاق شوهرم با پدر مادرم به خصوص مادرم جور در نمیاد البته بیشتر کناهان زیر سر مادرم هستش چون مادرم منو تو دوران نامزدی خیلی اذیت کرده الان زیاد دل خوشی هم ازش ندارم من باهاشون رفت و امد دارم کمو بیش ولی شوهرم اصلا چند باری هم شوهرم خواسته منو بندازه بیرون خودم التماسش کردم به پاهاش افتادم برادر شوهرم واسته شده چند باری هم پدر ومادر شوهرم .من خونه خودو رو ترجیح میدم تا خونه پدرزم .الان هم 2ساله بچه دار نمیشیم میخواستم ازتون بپرسم که من چطور میتونم شوهرم رو فراموش کنم اخه من با این همه خیلی دوسش دارم به نظر شما من طلاق بگیرم بهتره الاندیگه خودمم به طلاق راضیم به خدا خسته شدم از التماس تو این دعوای اخری هم خود شوهرم بهم گفت که تو اول واخر ازاین خونه میری پس هر چه زود تر بهتر الان من دیگه به طلاق راضیم نظر شمارو هم میخواستم بدونم
ازدواج فامیلی همینش خوب نیست که اگه به هر قصدی آشتی منت کشی یا رجوع بخای با طرفت صحبت کنی کل فامیل میفهمند دقیقا توضیح ندادی چرا جدا شدی و موضوع چی بوده ولی اگه همسرت رو دوست داری در منزل پدرت کار کن اگه اشتباهی داشتی توبه کن به خدا پناه ببر و همسرت وبازگشت زندگیت رو از خدا بخاه و دیگه بهش فکر نکن چون به خدا سپردی زندگیتو/ سعی کن موفقیت هات از طریق فامیل به گوشش برسه اینکه تو خونه هستی و کار میکنی و زیاد از خونه بیرون نمیری مردا این خبر رو دوست دارن تغییر رفتارت رو نشون بده تا همه متوجه بشن با فامیلی که با هر دو نفرتون در ارتباطه صمیمی باش ولی ازش خبر نگیر. بزار خوب بودن تو به گوشش برسه وحسرت در دلش جوونه بزنه به زیباییت برس منظم وتمیز باش با یاری خدا اگه رحمت برات داشته باشه باز بهم میرسین فقط راهتون طولانیه تا وقتی بهش فکر میکنی خاستگار راه نده. اگه دیدی که برنمیگرده ازدواج کن وخوشبخت باش تابدونه اون تو رو از دست داده نه تو اونو. موفق باشی دخترم