چرا جامعه امروزی سن 16-17 را برای ازدواج نمی پسندد؟

یک نت ـ من یک پسر 21 ساله و با هم سن و سال هایم متفاوت هستم. با آنها نمی گردم؛ چون در نگاهم همیشه بچه ترند. برخلاف پسرهای این سن که اصلاً در این حال و هواها نیستند یا نهایتا دنبال دوست دختر و رابطه موقت هستند، احساس نیاز شدید به رابطه دائم با یکی که به او محبت و ابراز علاقه کنم، دارد دیوانه ام می کند.
درخت

من یک پسر 21 ساله و با هم سن و سال هایم متفاوت هستم.  با آنها نمی گردم؛ چون در نگاهم همیشه بچه ترند.  برخلاف پسرهای این سن که اصلاً در این حال و هواها نیستند یا نهایتا دنبال دوست دختر و رابطه موقت هستند، احساس نیاز شدید به رابطه دائم با یکی که به او محبت و ابراز علاقه کنم، دارد دیوانه ام می کند.  قبلا چند تایی دوست دختر داشتم (در حد دوستی معمولی و اس ام اس و اینا)، الان دنبال این چیزا نیستم بلکه فراری ام (گرچه همان دوستی ها را هم آنها شروع کننده بودند) هم به خاطر اعتقاداتم هم اینکه دیگر تمایلی به رابطه های موقت و محدود ندارم.  

به بلوغ فکری رسیده ام. از همه نظر تمایل دارم مستقل از خانواده ام باشم؛ مثلا هیچ وقت زبانی از پدرم نمی خواهم برایم پول بفرستد. برایم شرم آور است یکی دیگر خرج من را بدهد. برعکس همه اش دوست دارم یکی باشد به من تکیه کند و من حمایتش کنم و عهده دارش باشم. وضعیت مالیمان و تیپ و قیافه و قد و هیکل و ... ام خوب رو به بالاست. آدم متدین و بااخلاقی هستم. دانشگاه شاگرد اولم. شغلم هم تضمینی است. کلا سدی برای ازدواج در آینده ندارم. گرچه همه اینها برای من رنگ می بازد وقتی ...  

دیشب چند ساعت در راه در اتوبوس بودم. آن طرف من یک زن و شوهر جوان بودند که از آن موقع باز بدجوری دلم گرفته است.

اما مشکلات من: متوجه هستم حالا حالاها خبری از ازدواج نیست ولی:

1) اینکه نمی دانم تکلیفم در آینده چیست دیوانه ام می کند و این مبهم بودن آینده ام باعث شده نتوانم زمان حالم را درست مدیریت کنم.  من تا پنج سال درگیر درسم، بعد هم دکترا، و قید این را نمی توانم بزنم. احتمالاً هم خارج از کشور ادامه می دهم مخصوصا اگر اینجا قبول نشوم (همه چی هم آماده است) مصیبت سربازی هم به این بازه زمانی اضافه کنید.   صد البته من تا تمام شدن همه اینها صبر نمی کنم یعنی نمی توانم. می خواهم بدانم قراره تا کی به این قضیه فکر نکنم. آیا بعد از کارشناسی یعنی سن 23، سن خوبی است برای ازدواج؟ یا بعد از 25؟ فکرکنم دخترها سن های بالاتر از اینها را ترجیح می دهند چون هم حس حمایت بیشتری را به آنها می دهد، هم مسائل دیگر مثلاً آینده و وضعیت کارشان مشخص تر است و ... از قضا من دخترهای بالای این سنین و پخته تر را دوست دارم. دخترای کوچکتر از این که ارتباط داشتم با آنها، رفتار هایشان اغلب به نظرم بچه گانه است و احساسی و غیرمنطقی مثل لجبازی ها و قهر کردن های مسخره که من خیلی بدم می آید.  از آن طرف متاسفانه من گرم مزاج هستم و اگر طرفم کوچکتر نباشد می تواند مشکل ساز بشود. از طرفی هم نمی خواهم ازدواج به درسم که خیلی برایم مهم است لطمه بزند.  متأهلین اگر به خصوص در این مورد نظر دهند و تجربیشان از تأثیر ازدواج روی درسشان بگویند ممنون می شوم (با فرض اینکه نخواهیم بچه دار بشویم، چون من اصلا بچه نخواهم خواست).

2) در این مدت باید چه کار کنم؟ اصلا از سرم  نمی افتد.  این دل گرفتگی ها واقعا عذاب آور است و به درسم هم ضربه می زند.  در یک شهر دیگر خانه دارم و بیشتر وقتم را در تنهایی هستم. برای همین بیشتر روز تو خودم و غرق فکر هستم و فکر آدم وقتی به کارهای دیگر مشغول نباشد زود سمت این مسائل می رود. از راه ازدواج موقت و دوست دختر و این حرف ها هم نمی خواهم رفعش کنم چون خلاف اعتقاداتم هستند. از راه ازدواج دائم هم که با این سنم در جامعه فعلی عملاً غیر ممکن است.  تنها راه، فراموش کردن و خویشتن داری است که واقعاً سخت است آن هم برای چند سال (گرم مزاج هم هستم که این هم همیشه اذیتم کرده).
ببخشید که طولانی شد و ممنون که بها دادید و خواندید.  

پاسخ

سلام

تنها شرط ازدواج از منظر دین بلوغ جنسی است و اصلا بحث سن مطرح نیست.
ازدواج در نگاه دینی با آنچه امروزه عرف شده فاصله دارد. در عرف امروز، شرط هایی برای ازدواج وجود دارد که در دین حرفی از آنها زده نشده و لذا امروزه سن ازدواج بالا رفته است.  عمده دلیل اینکه جامعه امروزی سن مثلا 16-17 را برای ازدواج نمی پسندد این است که طی سالیان، افکار عمومی تحت تاثیر روانشناسی غربی به این سمت کشیده شد و چون در غرب روابط جنسی آزاد است و میانگین افراد در 13-14 سالگی اولین رابطه جنسی را تجربه می کنند، لذا در روانشناسی غرب، نیازهای جنسی جزو ملاک های ازدواج آنها قرار نگرفت و سراغ ملاک هایی مثل بلوغ عقلی و اجتماعی رفتند. روانشناس های ما چون علمشان غربی بود عینا همین تفکر را در جامعه پیاده کردند؛ در حالی که تفاوت اعتقادی ما با آنها را  در نظر نگرفتند. ما به دلیل اعتقادات مذهبی، روابط خارج از ازدواج را ممنوع می دانیم و باید طبق این تفکر، ازدوج بعد از بلوغ را قبول کنیم نه سالها تحمل و بعد، ازدواج را. با این فرهنگ غلط از اینجا رانده و از آنجا مانده شدیم.  جدای از این، تغییر نگرش افراد به دنیا و اصل قرار دادن لذت، باعث شده بسیاری از جوان ها، برای اینکه در جوانی لذت بیشتری ببرند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده و سالهای مجردی را به خوش گذرانی سپری می کنند.

بعد ها چون خانواده ها این تفکر را پذیرفتند به تبع آموزش های مورد نیاز فرزندان برای اداره یک زندگی مستقل را به تاخیر انداختند و فرزندان، دیگر در سن پایین، توانایی اداره زندگی را نداشتند و این به بالا رفتن سن ازدواج دامن زد. کم کم این شیوه را خود فرزندان هم قبول کردند و عملا ازدواج بعد از بلوغ را محال پنداشتند و تن به یادگیری ندادند.  

لذا سن مناسب ازدواج که فرد ذاتا می تواند زندگی تشکیل بدهد بعد از بلوغ است اما به دلیل مشکلاتی که گفتم و باعث بالا رفتن سن ازدواج شده، باید برای کمبود های فعلی جایگزین بگذاریم.  مثلا آموزش مهارت های زندگی را  به دوران عقد منتقل کنیم تا هم فرد نیاز جنسیش را برطرف کند هم در دوران عقد مهارت های زندگی را یاد بگیرد و آمادگی تشکیل زندگی مستقل را پیدا کند.

در مورد شما هم بهترین کار این است که بعد از راضی کردن خانواده ات هر چه زودتر از طریق خانواده برای ازدواج اقدام کنی و وقتی فرد مناسبی را پیدا کردید، در این مسئله به تفاهم برسید که تا زمان اتمام تحصیل و پیدا کردن کار مناسب در عقد بمانید و ممکن است چند سالی طول بکشد. اینطوری هم نیازهای شما برطرف می شود هم فکر شما برای درس خواندن آزادتر می شود. اگر خوب مدیریت کنی نه تنها مانع درس نیست بلکه باعث پیشرفت است؛ چون یک دغدغه سنگین را از دوش شما بر می دارد.  

در مورد اینکه فکر می کنی دختر ها از پسر سن بالا خوششان می آید اینطور نیست.  بله دختر دوست دارد همسرش از او چند سالی بزرگتر باشد ولی نه به این معنا که سنش زیاد باشد! برای همین وقتی شما با کسی که چند سالی از شما کوچکتر است ازدواج کنی حتما آن دختر حس اعتماد را به شما خواهد داشت.
در مورد اینکه رفتارهای دختر بزرگتر از خودت را می پسندی شاید به این خاطر باشد که موردهای که شما تا به حال به آنها برخورد کردی طوری بوده که فکر می کنی اگر کوچکتر باشد لوس و ... است ولی  اینطور نیست. دخترها به صورت معمول از نظر بلوغ عقلی چند سال از پسر ها جلوتر هستند به همین خاطر هم هست که می گویند دختر بهتر است که چند سال کوچکتر باشد.  شما می توانی موردی را پیدا کنی که هم از شما کوچکتر باشد و هم از این لحاظ با هم تناسب داشته باشید. لذا در ازدواج اولین ملاک، تناسب لازم فکری، اعتقادی، اخلاقی و رفتاری است.  

بنابر این راه اینکه مشکلاتت را برطرف کنی این است که مقدمات ازدواجت را بچینی و با خانواده ات در میان بگذاری و از آنها بخواهی که مورد خوبی را برایت پیدا کنند یا اگر خودت پیدا کردی به آنها معرفی کن؛ چون همانطور که خودت هم گفتی خویشتن داری سخت است و هر کاری که بکنی به عنوان مسکّن است و درمان نمی کند. مطمئناً دخترهایی که این شرایط را قبول کنند هم کم نیستند. با توجه به اینکه شرایط مناسبی هم داری.  

پیروز و سربلند باشید.

 

منبع :www.jonbeshnet.ir

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده