دل نوشته هاي يك كودك بي سرپرست : خدایا ! نمی شد مرا لااقل حیوان می آفریدی ؟ یک پرنده ، یک جونده ، یک قورباغه ؟

یک نت ـ امشب دلم خیلی گرفته ، میخوام بعد نیمه شب برم پشت بوم با خدام قدری صحبت کنم و شاید کمی سبک بشم . خیلی دلم میخواد به بدبختی هام ، نداشتن هام ، نامردمی ها ، بی مهری های نزدیکترین کسانم ،توهین های خودی ها و دوستان ، در هر زمان و موقعیتی که تونستن فلب رنجورمه چزوندن ، اشک بریزم ، گریه کنم ، زارزار ، حیف باشه که با صدای بلند نمی تونم ، فریادی سوزناک بکشم و بعدش یه شکم سیر گریه کنم .
دل نوشته هاي يك كودك بي سرپرست

امشب دلم خیلی گرفته ، میخوام بعد نیمه شب برم پشت بوم با خدام قدری صحبت کنم و شاید کمی سبک بشم . خیلی دلم میخواد به بدبختی هام ، نداشتن هام ، نامردمی ها ، بی مهری های نزدیکترین  کسانم ،توهین های خودی ها و دوستان ، در هر زمان و موقعیتی که تونستن فلب رنجورمه چزوندن ، اشک بریزم ، گریه کنم ، زارزار ، حیف باشه که با صدای بلند نمی تونم ، فریادی سوزناک بکشم و بعدش یه شکم سیر گریه کنم .

من اونطور که یادم می آد از اون موقعی که خودمه شناختم با اشک و گریه ، مونس و همدم بودم . خیلی اوقات  در سکوتو تنهائی ، خیلی از سئوالاتم به نداشته هام بی جواب می موند ، و پاسخی قانع کننده به آنها نمی یافتم ، اما فقط با گریستن خودمو آرام می کردم ، و با پناه بردن به خدایم در حالیکه چشمانم مملو از اشک بود

 راز و نیاز می کرذم ، اما فردای همان روز و فرداهای دیگر ، اقوامی که بعدآ یافتم و خود را دایه ی مهربانتر از مادر نشان می دادند ، چنان زخمهائی بر روح و پیکر بی جانم زدند و می زنند ، که فکر می کنم نه در این دنیا و نه در دنیای واپسین ، سالها پس از مرگم نیز از خاطرم محو نخواهد شد .

خدایا ، بارالها ! به کدامین گناه ناکرده ، مستوجب چنین عقوبتی گشتم ؟ نمی شد مرا نمی آفریدی ؟ آیا با عدم وجود من ، آفرینش و چرخ گردون سپهر از حرکت باز می ایستاد ؟ خداوندگارا ! تو که شاهد بی مهری های بچه های محل ، همکلاسیام ، و خیلی از کسائی که به نحوی اقوامم شدن بودی با گریه هام ، گریستی ، با شادیهام  اگه شادی داشتم ، شاد بودی و با خنده هام ، خندیدی ، اما ، یکبار هم نشد  حتی به  یکی از صدها سئوالم پاسخ دهی .

خدایا ! تو خود شاهد و گواه بودی که با تمامی ناملایماتم سوختمو ساختم ، صبر کردم و سکوت ، هیچگاه با نامردمی ها ، نا مهربانی ها ، تمسخرها ، توهین ها ( از هر نوع و از هر نوع برخوردی ، چه خصوصی و چه در میان جمع ، مقابله به مثل ننمودم . فقط سکوت ... سکوت نمودم و در عوض

به تو پناه آوردم ، یادت میاد  با چه فریادهائی در سکوت و آرامی دشت و صحرا فقط و فقط تو را خواندم .....

 فریاد کشیدم : " خدایاااااااااااااااااا خدایااااااااااااا ، به دادم برس خسته شدم ."

 خدایا یادت میاد ...چند بار  می خواستم به زندگیم پایان دهم ؟ اما ، همیشه نوری کم سو ، امیدی شاید واهی مرا به زندگی ، ادامه ی حیات ،  صبر و سکوت فرا می خواند . همیشه و همیشه فقط صبر کردم و با سکوتم ، چشم به چشم این نامردمان دوختم ....... اما گوئی شرمو حیا از چشمان بندگانت رخت بر بسته ، چنان به عواطف ، آمال و آرزوهای انسان لطمات سنگین فرود می آورند که دیگر یارائی و  تحمل خویش را از دست داده ام .

خدایا ! نمی شد مرا لااقل حیوان می آفریدی ؟ یک پرنده ، یک جونده ، یک قورباغه ؟ یک الاغ ، یک مورچه ،یک بز ، یک مار ، یک ... ؟ نه یک بدبخت بخت برگشته ... لااقل در بین حیوانانت بیشتر از این انسانها مهر و عاطفه  جاریست . کدام الاغی تا بحال دیده شده با جفتک فرزند خود را بکشد ؟

کدام ماری تاکنون فرزند خود یا فرزند لانه ی مار بغل دستی را نیش زده ؟ کدام قورباغه ای تا صبح در گوش کودکش تا بحال لالائی نخونده ،خوابش برده ؟ کدام پرنده ای جوجه هاشو توو لونه تنها رها کرده و رفته ؟ کدوم حیوون خونخواری تا به حال فرزندشه ، سپر بلای خودش کرده ؟ کدوم جونده ای کودک چش بسته شو بیرون از لوونه گذاشته و رفته ؟

خدایا ! چرا ایندفعه تو سکوت کردی ، بازم مثل همیشه ؟ جواب بده ؟ کدوم مرغی ، کدوم پرنده ای جوجه هاشو زیر بالو پرش نگرفته ؟ کدامیک از موجوداتی که به نام حیوان و بی شعور خلقشون کردی تا به حال ، به موجودات هم سنخشون بی احترامی و بی محبتی کردن ؟ خدائیش بگو ؟ ناراحت نمی شم ، منو شما که این حرفارو با هم نداریم ... بگو ... بگو که امشب بازم مورد بی مهری و توهین آنچنانی که خودت می دونی قرار گرفتم و پاک داغونم کرده ، آتیش گرفتم ..... خیلی ازت دلخورم ، هر چند خیلی می خوامت ، اما بیش از حد ازت دلخورم . بدت نیاد هیچ توو این چند سالی یه جوری ، یه راه خوبی جلوم نذاشتی که از این  آدمای خوش ظاهر بد باطنت خلاص بشم ....

خدایا یه خواهشی دارم ... اینبار اجازه بده خودم باشمو خودم ... همانطور که خودتم همیشه خودتیو خودتی ...یه امشبو بذار خودم باشمو خودم ... هر چند ما آدما لحظه ای نمی تونیم بی تو باشیم و خودمونم این حقیقتو می دونیم ولی خودمونو پیشت لوس می کنیم ......

خدایا تنها کسی که دارم توئی ، با تو همه چیزم و بی تو هیچ ....... خوب شد که باهت حرف زدم .......

 خیلی سبک شدم .......

                                                                    موجود حقیر و زیر پا له شده ی تو : بنده خدا

 

منبع:سايت كودكان بي سرپرست

موضوع: 
امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده

دیدگاه‌ها

لایک داره بخدا
خیلییییییییییییی قشنگه فکر کنم درکش کنم چون.... وللش اگه پولی داشتم کمک میکردم بنده ی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خیلی خوب من از روش انشا نوشتم و رفتم تو کلاس خوندم و مال من از همه بهتر بود *
منم از روش نوشتم عالی بود بعضی از بچه ها گریه شان گرفت
عالی بود من پاش گریه کردم
اره خیلی خوب بود منم پاش گریه کردم.. اگه توان اینو داشتم که اختیارم دست خودم بود حتما سرپرستیه یه بچه ای رو به عهده میگرفتم ..چیزیه که همیشه دوست داشتم انجامش بدم
گریه ام گرفت واقعا دلم میسوزه انشاالله خداوند دلشون رو شاد کنه
من خودم بچه بهزیسی ام درکش میکنم
همه ی آدما بد نیستن،، همه نیش زبون نمی زنن،، همه وحشی نیستن......بعضیا واقعا دلشون میخواد با بچه هایی که توی این شرایط قرار گرفتن دوست بشن و بشون محبت کنن... اما مشکل اینجاست که ممکنه همچین آدمایی به پست این بچه ها نخورن هرچن آرزوشون محبت کردن به این بچه هاست واگه اجازه شو داشتن بااین بچه ها زندگی میکردن....اینجوری هم اونا و هم بچه ها به آرامش میرسیدن
عالی بود... من بچه یتیم نیستم ولی دلم خیلی واسه اونا ناراحت میشه که یه تگیه گاه ندارند..
خیلییییییییییییی قشنگگ بووود ....
من 10 سالمه من و خوانواده هایم به نیازمندان کمک میکنیم وبیشتری غذا ولباس برای ان ها تهیه میکنیم .وقتی که ما کمک می کنیم ته دلم تازه میشه .خیلی جالب است و غمناک.
دلم گرفت
خیلی زیبا بود من از این انشاء در دفتر خاطراتم استفاده کردم
عالیه
خیلی زیبا بود چون اگر من هم مادرو پدر نداشتم برام خیلی سخت بوددددددددددددددد
خیلی قشنگ توصیف کردهه بود،کاشکی هیچوقت هیچ بچه ای بی سرپرست یا بد سرپرست نباشه://الهی خدا به همشون کمک کنه:(
واقعا عالی بود خیلی دردناک بود امیدوارم که هیچ کس این حسو تجربه نکنه.
واقعاقشنگ بود من که خیلی دوسش داشتم
عالی بود
چقدر غم انگیز.......
چقدر غم انگیز.....
سرگذشت منه کاملا... ولی بعدش صبر را پیشه کردم الانم خیلی خوشبختم ی دختر و ی پسر هم دارم... با ی شوهری مهربون و دلسوز زندگی زندگی میکنم..
عالی بود به خدا دمت گرم ....
بدبخت گناه داره
واقعاً تاثیر گزار بود ،امیدوارم که حداقل آینده شون درخشان باشه
واقعاً تاثیر گزار بود، امیدوارم که حداقل به آرزوشون برسن و آینده شون درخشان باشه.
عالی بووود
منم ظلم عالیه اما دلم سوخت براش
غم انگیز بود ولی نباید دلمون بسوزه چون خدا با قلمش اون بچه رو به بالا ترین جایگاه میرسونه و من برای مقاله این موضوع انتخاب کردم بچه های پرورشگاهی میدونم بدون پدر و مادر بزرگ شدن یعنی چی چون بابام فوت کرده و مادرم خرج خونه ارو در میاره لطفا برای کسی دلسوزی نکنید چون اون وقتی ترحم و تو چشاتون ببینه خودشو بدبخت ین موجود دنیا میدون